برچسب: استخر آزادی
بعد عمامهاش را برداشت و روی زمین گذاشت، بعد هم بر سرش زد و گفت: «خاک بر سر من! میدانی چقدر خونها ریخته شده که من و تو به اینجا برسیم؟ میدانی چقدر مردم سختی و زندان کشیدهاند؟ میدانی اگر الان کوچکترین ظلمی شود من و تو مسئولیم؟! میتوانی پاسخگو باشی؟ من که نمیتوانم!» واقعا آن روز با این حرف ها مرا لرزاند.
کد خبر: ۱۵۱۲۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۰