برچسب: شرمم
"روزهای پایانی حضورش در خانه بود، تنها برادرش از موضوع اطلاع داشت. گفتم شب عید است خانه باش و بعد از عید برو. گفت: بابا نیتی است که برای خدا کردهام، نمیتوانم آن را بشکنم و من شرمم آمد که مانع رفتنش شوم."
کد خبر: ۱۱۵۰۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۱/۲۹
زیرزمین خانه جای عبادتش بود، نصف شب که بلند میشدم، میدیدم حسن توی رختخوابش نیست، سراغش می رفتم و میدیدم داخل زیر زمین ایستاده و نماز میخواند.
کد خبر: ۶۴۶۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۹