برچسب: رزمنده ای
محمد نیکنفس گفت: «ایوب پاشایی هم با من بود و غریبانه پرپر شدن برادرش را نظاره میکرد. اسماعیل وکیلزاده دستش را روی چهره علی میگرفت که ایوب بیش از این صورت خون آلود برادر را نبیند.»
کد خبر: ۱۴۳۸۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۱۰
ما اسرا را تا اروند کنار منتقل کردیم و آنها را با همان دستان بسته سوار بر کمپرسی کردیم. قبل از حرکت میان جمع اسرا رفتم و با چراغ قوه داشتم دستهایشان را بازبینی می کردم که یک نفر از پایین داد زد آقا تو خجالت نمی کشی؟
کد خبر: ۶۶۵۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۹