برچسب: خاطرهای شیرین
یک شب که ما با تعدادی از دوستان به جماران آمده بودیم، من از منطقه عملیاتی آمده بودم و می خواستم آخر شب برگردم. منتظر ماندم تا بقیه اتاق را ترک کنند؛ سپس به امام گفتم که من دارم می روم به منطقه؛ لطفا چیزی به عنوان تبرک بدهید تا برای بچه ها به منطقه ببرم. ایشان مرحوم حاج احمد آقا را صدا زدند و گفتند قندان را بیاور! سپس دعایی خواندند و دست بر قندها کشیدند و قندها را دادند و من قندان را آوردم به ایوان.
کد خبر: ۷۸۱۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۶