برچسب: عروسیاش
پایش را که از ماشین پایین گذاشت، چشمش افتاد به حجلهی رسول، درست سر خیابان. بغض کرد. عروس را از ماشین پیاده کرد. همه کف میزدند. کل میکشیدند. بلندگو را گرفت دستش. انگار شب قبل از عملیات است و دارد برای بچهها اتمام حجت میکند. اشک همه را در آورد. گفت «امشب شب عروسی من نیست. عروسی من وقتیه که توی خون خودم غلت بزنم.»
کادوهای عروسیش را به خانوادههای شهدا داد/توصیه امام به همسر شهید
کد خبر: ۶۷۳۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۷