برچسب: شهیدمحسن خزایی
روایت زندگی راوی جنگ سوریه؛ شهید مدافع حرم محسن خزایی
او از سوریه زنگ زد، تصویر او را هم میدیدم، گفتم مادر چرا لبهایت خشک است و لباس سفید پوشیدهای؟ گفت نه اینطور نیست، تو فکر میکنی و در تصویر اینطوری نشان داده میشود. میگفت مادر برایم دعاکن، گفتم من در از دست دادن پدرت خیلی رنج کشیدم، هر چه صلاح خدا باشد، وقتی عمر کسی به شهادت باشد نیاز نیست که من دعا کنم.گریه کردم، گفت مادرگریه نکن.
کد خبر: ۱۹۲۳۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸