سرِ مطهر با زبان فصیح گفت: «أَعْجَبُ مِنْ أَصْحَابِ الْكَهْفِ قَتْلِي وَ حَمْلِي»؛ کشتن من و گرداندن سرِ من در شهرها از داستان اصحاب کهف نیز تعجب آورتر است.
به گزارش شهدای ایران؛ پس از شهادت امام حسين(علیه السلام) سرِ مطهّر حضرت را به كوفه و شام بردند در هر دو شهر، افراد متعدد، آياتي را از رأس مطهّر شنيده و روايت كرده اند و آن روايات برخي مربوط به كوفه و برخي مربوط به شام می باشد که به هر دو مورد اشاره خواهد شد.
الف) روايات مربوط به كوفه:
بعضي از اهل كوفه، آياتي را از سر بريدة امام(علیه السلام) شنيده و نقل كرده اند كه به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. «زيد بن ارقم» مي گويد: در غرفة خود نشسته بودم. ديدم سر بريدة امام حسين(علیه السلام) را به سر نيزه زده و مي برند؛ هنگامي كه محاذي منزل من رسيد، شنيدم كه اين آيه را مي خواند: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا»؛[1] آيا گمان كردي اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟!» از تعجب موهاي بدنم راست شد! صدا زدم: «رَأسُكَ وَ اللهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ أعْجَبُ وَ أعْجَبُ؛ به خدا سوگند! سر بريدة تو اي فرزند رسول خدا، عجيب تر و عجيب تر است.»[2]
2. ابو مِخنف از شعبي روايت كرده كه ديدم: سر بريدة امام حسين(علیه السلام) را در كوفه بر نخل خرما آويزان كرده اند، سر بريده تنحنح كرد و از اول سورة كهف قرائت نمود، تا آية «إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدى»؛[3] آن ها (اصحاب كهف) جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم؛ ولي مشاهدة اين معجزه از سر بريده (بر مأموران حامي يزيد) جز ضلالت و گمراهي چيزي نيفزود؛ زيرا به دنبال آن، سر مطهّر را بر درختي آويزان كردند و اين آيه از آن شنيده شد: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»؛[4] آن ها كه ستم كردند، به زودي مي دانند كه بازگشتشان به كجاست.[5]
3. روايت شده ابن زياد، پس از آن كه سر مطهر امام حسين(علیه السلام) را تحويل گرفت، آن را به «خولي بن يزيد اصبحي» داد و گفت: اين را ببر نگهدار و هر وقت خواستم، بياور.
خولي دو زن داشت، اول نزد يكي از آن ها رفت. هنگامي که زن فهميد سر حسين(علیه السلام) را آورده، وي را از منزل بيرون كرد. نزد زن ديگرش رفت و به او گفت: اين سر يك خارجي است كه بر ابن زياد خروج كرده و از گفتن اسمش خودداري كرد؛ آن سر را روي خاك، زير «اِجّانه» (ظرفي كه با آن لباس مي شويند، مثل طشت) گذاشت.
پاسي از شب گذشت، زن بيرون آمد. ديد كه نوري قوي از آن سر به سوي آسمان بالا مي رود ! نزديك آمد. صداي قرائت قرآن از آن سر بريده مي شنيد تا طلوع فجر و آخرين آيه اي كه شنيد، اين بود: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»؛... در آن شب، قضايايي رخ داد كه در نهايت آن زن به دست شوهرش شهيد شد.[6]
ب) روايات مربوط به شام:
در شام نيز افراد متعددي آياتي از قرآن را از سر بريدة حضرت سيدالشهدا (علیه السلام) شنيده و نقل كرده اند كه به برخي از آنها اشاره مي گردد:
1. از «حرث بن وُکَیدَۀ» نقل شده که می گوید: من در میان مأموران حمل رأس حسین(علیه السلام) بودم، شنیدم که از اول آیة 9 سورة کهف تا پایان آیة 13 همان سوره را قرائت کرد؛ و نیز شنیدم که آیه 227 سوره شعراء «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» را خواند؛ من در نفس خودم تعجب کرده و مشکوک شدم. در همان حال صدای امام حسین(علیه السلام) را شنیدم که فرمود: «يَا ابْنَ وُكَيْدَةَ أ مَا عَلِمْتَ إنَّا مَعْشَرَ الْأئِمَةِ أحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّنَا»؛ ای فرزند وُکیده! آیا نمی دانی که ما امامان نزد خدا زنده ایم؟.
پیش خود تصمیم گرفتم که سر را از مأموران سرقت کنم. صدا زد: ای فرزند وُکیده! نمی توانی این کار را بکنی! گناه ریختن خون من به وسیلة آن ها از گرداندن سرم بزرگ تر است! آن ها را به حال خود واگذار!.
سپس این آیه را خواند: «الَّذينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ * إِذِ الْأَغْلالُ في أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ»؛ [7] به زودی (نتیجة کار خود را) می دانند، در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کشند. [8]
2. از «سلمة بن کهیل» نقل شده که: سر بریدة امام حسین(علیه السلام) را بالای نیزه دیدم که می خواند: «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم»؛ [9] خداوند شرّ آن ها را از تو دفع می کند و او شنونده و دانا است.[10]
3. «منهال بن عمر» می گوید: سر بریدة امام حسین(علیه السلام) را در دمشق دیدم و مردی در کنار آن سر قرائت می کرد: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً»؛ [11] در همان لحظه دیدم سرِ مطهر با زبان فصیح گفت: «أَعْجَبُ مِنْ أَصْحَابِ الْكَهْفِ قَتْلِي وَ حَمْلِي»؛ [12] کشتن من و گرداندن سرِ من در شهرها از داستان اصحاب کهف نیز تعجب آورتر است.
آیه های نقش بسته بر درهم
نقل کرده اند؛ حضرت امّ کلثوم، هزار درهم به نگهبان سر داد و گفت: سر امام حسین(علیه السلام) را جلوتر از ما قرار دهید تا مردم به تماشای آن مشغول شوند و به ما نگاه نکنند. او قبول کرد و سر را جلوتر برد؛ فردای آن روز درهم ها را نگاه کرد، دید که خدا آن ها را به سنگ سیاه تبدیل نموده و در یک طرف آنها نوشته شده: «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُون»؛[13] گمان مبر که خدا از آن چه ظالمان انجام می دهند، غافل است! و در طرف دیگر نوشته شده است: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ».[14]
شبیه این جریان، جریان دینارهای آن «راهب» است که در یکی از منازل نزدیک شام، لشکر عمر بن سعد، شب در نزدیکی «دَیْر» او منزل کردند؛ او نور ملکوتی سرِ مطهّر را مشاهده کرد، ده هزار دینار داشت، به عمر بن سعد داد سرِ بریدة امام(علیه السلام) را یک شب امانت گرفت، پس از شستن و معطر کردن سر، با آن حرف زد و مسلمان شد و هنگام تحویل دادن سر مطهّر، سفارش کرد که به سرِ امام بی حرمتی نکنند، مأموران در ظاهر قبول کردند؛ ولی در عمل رعایت نکردند. وقتی نزدیک دمشق رسیدند، دینارها را که در دو کیسة چرمی بود و موقع تحویل گرفتن با دقت نگاه کرده و شمرده بودند و عمر بن سعد سر کیسه ها را مُهر کرده بود، ملاحظه کردند که مهر سالم و نشکسته است؛ ولی دینارها همه سفال شده و در دو طرف آن ها همان دو آیة فوق نوشته شده است؛ عمر بن سعد در آن لحظه گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ خَسِرْتُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»؛[15] ما از خداییم و به سوی خدا می رویم، در دنیا و آخرت زیانکار شدم.
پی نوشت ها:
[1]. كهف/ 9.
[2]. ارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص117، بحار الانوار، ج45، ص121؛ موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)، ص515.
[3]. كهف/ 13.
[4]. شعراء/ 227.
[5]. مدينة المعاجز الأئمة الاثني عشر، سيد هاشم بحراني، مؤسسه معارف اسلامي، قم، چاپ اول، 1413ق، ج4، ص115، ح 176 و 177؛ عوالم العلوم، بحراني اصفهاني، ج17، ص386؛ موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)، ص515؛ بحار الانوار، ج45، ص304.
[6]. مدينة المعاجز الأئمه، بحراني، ج4، ص124، ح1850؛ موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)، ص516 ـ 517.
[7]. غافر/ 70 و 71.
[8]. موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص522 ـ 523.
[9]. بقره/ 137.
[10]. موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص523.
[11]. کهف/ 9.
[12]. الخرائج و الجرائح، راوندی، ج2، ص577، ح 1؛ عوالم العلوم، اصفهانی، ج17، ص412، ح 7؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج45، ص188،ح 32.
[13]. ابراهیم/ 42.
[14]. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج4، ص60؛ عوالم العلوم، بحرانی اصفهانی، ج4، ص618؛ مدینة المعاجز الأئمّة، ج4، ص114، ح 174؛ بحار الانوار، ج45، ص304.
[15]. ر.ک: الخرائج و الجرائح، راوندی، ج2، ص579 ـ 580.
معاونت تبلیغ، ذی طوی، محمد اسماعیل نوری زنجانی
منبع:حوزه
الف) روايات مربوط به كوفه:
بعضي از اهل كوفه، آياتي را از سر بريدة امام(علیه السلام) شنيده و نقل كرده اند كه به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. «زيد بن ارقم» مي گويد: در غرفة خود نشسته بودم. ديدم سر بريدة امام حسين(علیه السلام) را به سر نيزه زده و مي برند؛ هنگامي كه محاذي منزل من رسيد، شنيدم كه اين آيه را مي خواند: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا»؛[1] آيا گمان كردي اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟!» از تعجب موهاي بدنم راست شد! صدا زدم: «رَأسُكَ وَ اللهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ أعْجَبُ وَ أعْجَبُ؛ به خدا سوگند! سر بريدة تو اي فرزند رسول خدا، عجيب تر و عجيب تر است.»[2]
2. ابو مِخنف از شعبي روايت كرده كه ديدم: سر بريدة امام حسين(علیه السلام) را در كوفه بر نخل خرما آويزان كرده اند، سر بريده تنحنح كرد و از اول سورة كهف قرائت نمود، تا آية «إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدى»؛[3] آن ها (اصحاب كهف) جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم؛ ولي مشاهدة اين معجزه از سر بريده (بر مأموران حامي يزيد) جز ضلالت و گمراهي چيزي نيفزود؛ زيرا به دنبال آن، سر مطهّر را بر درختي آويزان كردند و اين آيه از آن شنيده شد: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»؛[4] آن ها كه ستم كردند، به زودي مي دانند كه بازگشتشان به كجاست.[5]
3. روايت شده ابن زياد، پس از آن كه سر مطهر امام حسين(علیه السلام) را تحويل گرفت، آن را به «خولي بن يزيد اصبحي» داد و گفت: اين را ببر نگهدار و هر وقت خواستم، بياور.
خولي دو زن داشت، اول نزد يكي از آن ها رفت. هنگامي که زن فهميد سر حسين(علیه السلام) را آورده، وي را از منزل بيرون كرد. نزد زن ديگرش رفت و به او گفت: اين سر يك خارجي است كه بر ابن زياد خروج كرده و از گفتن اسمش خودداري كرد؛ آن سر را روي خاك، زير «اِجّانه» (ظرفي كه با آن لباس مي شويند، مثل طشت) گذاشت.
پاسي از شب گذشت، زن بيرون آمد. ديد كه نوري قوي از آن سر به سوي آسمان بالا مي رود ! نزديك آمد. صداي قرائت قرآن از آن سر بريده مي شنيد تا طلوع فجر و آخرين آيه اي كه شنيد، اين بود: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»؛... در آن شب، قضايايي رخ داد كه در نهايت آن زن به دست شوهرش شهيد شد.[6]
ب) روايات مربوط به شام:
در شام نيز افراد متعددي آياتي از قرآن را از سر بريدة حضرت سيدالشهدا (علیه السلام) شنيده و نقل كرده اند كه به برخي از آنها اشاره مي گردد:
1. از «حرث بن وُکَیدَۀ» نقل شده که می گوید: من در میان مأموران حمل رأس حسین(علیه السلام) بودم، شنیدم که از اول آیة 9 سورة کهف تا پایان آیة 13 همان سوره را قرائت کرد؛ و نیز شنیدم که آیه 227 سوره شعراء «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» را خواند؛ من در نفس خودم تعجب کرده و مشکوک شدم. در همان حال صدای امام حسین(علیه السلام) را شنیدم که فرمود: «يَا ابْنَ وُكَيْدَةَ أ مَا عَلِمْتَ إنَّا مَعْشَرَ الْأئِمَةِ أحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّنَا»؛ ای فرزند وُکیده! آیا نمی دانی که ما امامان نزد خدا زنده ایم؟.
پیش خود تصمیم گرفتم که سر را از مأموران سرقت کنم. صدا زد: ای فرزند وُکیده! نمی توانی این کار را بکنی! گناه ریختن خون من به وسیلة آن ها از گرداندن سرم بزرگ تر است! آن ها را به حال خود واگذار!.
سپس این آیه را خواند: «الَّذينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ * إِذِ الْأَغْلالُ في أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ»؛ [7] به زودی (نتیجة کار خود را) می دانند، در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کشند. [8]
2. از «سلمة بن کهیل» نقل شده که: سر بریدة امام حسین(علیه السلام) را بالای نیزه دیدم که می خواند: «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم»؛ [9] خداوند شرّ آن ها را از تو دفع می کند و او شنونده و دانا است.[10]
3. «منهال بن عمر» می گوید: سر بریدة امام حسین(علیه السلام) را در دمشق دیدم و مردی در کنار آن سر قرائت می کرد: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً»؛ [11] در همان لحظه دیدم سرِ مطهر با زبان فصیح گفت: «أَعْجَبُ مِنْ أَصْحَابِ الْكَهْفِ قَتْلِي وَ حَمْلِي»؛ [12] کشتن من و گرداندن سرِ من در شهرها از داستان اصحاب کهف نیز تعجب آورتر است.
آیه های نقش بسته بر درهم
نقل کرده اند؛ حضرت امّ کلثوم، هزار درهم به نگهبان سر داد و گفت: سر امام حسین(علیه السلام) را جلوتر از ما قرار دهید تا مردم به تماشای آن مشغول شوند و به ما نگاه نکنند. او قبول کرد و سر را جلوتر برد؛ فردای آن روز درهم ها را نگاه کرد، دید که خدا آن ها را به سنگ سیاه تبدیل نموده و در یک طرف آنها نوشته شده: «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُون»؛[13] گمان مبر که خدا از آن چه ظالمان انجام می دهند، غافل است! و در طرف دیگر نوشته شده است: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ».[14]
شبیه این جریان، جریان دینارهای آن «راهب» است که در یکی از منازل نزدیک شام، لشکر عمر بن سعد، شب در نزدیکی «دَیْر» او منزل کردند؛ او نور ملکوتی سرِ مطهّر را مشاهده کرد، ده هزار دینار داشت، به عمر بن سعد داد سرِ بریدة امام(علیه السلام) را یک شب امانت گرفت، پس از شستن و معطر کردن سر، با آن حرف زد و مسلمان شد و هنگام تحویل دادن سر مطهّر، سفارش کرد که به سرِ امام بی حرمتی نکنند، مأموران در ظاهر قبول کردند؛ ولی در عمل رعایت نکردند. وقتی نزدیک دمشق رسیدند، دینارها را که در دو کیسة چرمی بود و موقع تحویل گرفتن با دقت نگاه کرده و شمرده بودند و عمر بن سعد سر کیسه ها را مُهر کرده بود، ملاحظه کردند که مهر سالم و نشکسته است؛ ولی دینارها همه سفال شده و در دو طرف آن ها همان دو آیة فوق نوشته شده است؛ عمر بن سعد در آن لحظه گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ خَسِرْتُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»؛[15] ما از خداییم و به سوی خدا می رویم، در دنیا و آخرت زیانکار شدم.
پی نوشت ها:
[1]. كهف/ 9.
[2]. ارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص117، بحار الانوار، ج45، ص121؛ موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)، ص515.
[3]. كهف/ 13.
[4]. شعراء/ 227.
[5]. مدينة المعاجز الأئمة الاثني عشر، سيد هاشم بحراني، مؤسسه معارف اسلامي، قم، چاپ اول، 1413ق، ج4، ص115، ح 176 و 177؛ عوالم العلوم، بحراني اصفهاني، ج17، ص386؛ موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)، ص515؛ بحار الانوار، ج45، ص304.
[6]. مدينة المعاجز الأئمه، بحراني، ج4، ص124، ح1850؛ موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)، ص516 ـ 517.
[7]. غافر/ 70 و 71.
[8]. موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص522 ـ 523.
[9]. بقره/ 137.
[10]. موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص523.
[11]. کهف/ 9.
[12]. الخرائج و الجرائح، راوندی، ج2، ص577، ح 1؛ عوالم العلوم، اصفهانی، ج17، ص412، ح 7؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج45، ص188،ح 32.
[13]. ابراهیم/ 42.
[14]. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج4، ص60؛ عوالم العلوم، بحرانی اصفهانی، ج4، ص618؛ مدینة المعاجز الأئمّة، ج4، ص114، ح 174؛ بحار الانوار، ج45، ص304.
[15]. ر.ک: الخرائج و الجرائح، راوندی، ج2، ص579 ـ 580.
معاونت تبلیغ، ذی طوی، محمد اسماعیل نوری زنجانی
منبع:حوزه