دهه هفتادیها و دهه شصتی های امروز رنگی دیگر دارند؛ حالا همان دهه شصتیهایی که به ما یاد دادهاند بگوییم نسل سوختهاند و دهه هفتادیهایی که به ما یاد دادهاند بگوییم اینجا جلف و بچه هستند، مردانه ایستادهاند.
شهدای ایران:دهه هفتادیها و دهه شصتی های امروز رنگی دیگر دارند؛ حالا همان دهه شصتیهایی که به ما یاد دادهاند بگوییم نسل سوختهاند و دهه هفتادیهایی که به ما یاد دادهاند بگوییم اینجا جلف و بچه هستند، مردانه ایستادهاند.
1. در روزگاری هستیم که مقایسه ها نیز به سمتی رفتهاند که تنها ما را سرگرم کنند، مقایسههایی که در نگاه اول ما را جذب به خواندن، دیدن و شنیدن میکنند، مثلا میگویند تفاوت درس خواندن دهه هفتادیها با دهه شصتی ها، تفاوت مدل موی دهه هفتادی ها با دهه شصتی ها و بسیاری از تفاوتهای این شکلی که چه در فضای مجازی و چه در شکلهای عامیانهتر از آن نیز دیدهایم.
چند سالی است که وقتی نامی از بچههای دهه هفتادی میآید، نگاهها طوری دیگر میشود، اتفاقی که به صورت طبیعی همواره برای جوانانی که وارد عرصههای اجتماعی میشوند رخ میدهد، مثلا دهه شصتیها هم وقتی در اوایل دهه هشتاد وارد عرصه های اجتماعی شدند با نگاههای مختلفی مواجه بودند. در این میان تفاوتهای بسیاری به جهت پیشرفت تکنولوژی و افزایش رسانههای مجازی و مکتوب نیز تاثیرات خود را داشته است.
2. امروز اما ماجرا کمی تفاوت دارد، دهه هفتادیهایی که این روزها گاهی متهم به عدم درک مبانی انقلاب اسلامی و راه خمینی کبیر هستند، متهم به بیآرمانی و کوچک بودن هستند، در کنار برادران دهه شصتی خود در خط مقدم جبهههای جهان اسلام ایستادهاند. جبهههایی که روزی تنها در مرزهای ایران تعریف میشد و افتخار ایران اسلامی است، امروز به مرزهای جهانی رسیده است و حالا همان دهه شصتیهایی که به ما یاد دادهاند بگوییم نسل سوختهاند و دهه هفتادیهایی که به ما یاد دادهاند بگوییم اینجا جلف و بچه هستند، مردانه ایستادهاند.
استاد آیتالله جوادی آملی در درس اخلاقشان در زیبا در رابطه با «شرف مکان بالمکین» میگویند که :«گرنه روزگار را بد گفتن زمان و زمانه را بد گفتن وجهی ندارد چون زمان ظرف است ظرف زمان یا ظرف مکان هیچ عیبی ندارند ذاتاً، نمیشود گفت فلان روز نحس است یا فلان مکان نحس است اینها ظرف کارند تا ما چه مظروفی را در این ظرف پیاده کنیم زمان یعنی عصر خوب میشود عصر را اعمال مردم خوب میکند هر زمان را متزمن میسازد اگر گفتند«شرف المکان بالمکین»یعنی متمکن به آن مکان شرف میدهد متزمن هم به آن زمان صلاحیت میدهد اگر متزمن یعنی مردانی که در این زمان به سر میبرند امتی که در این زمان به سر میبرند حاکمانی که در این زمان به سر میبرند متزمنان این زمانند با یکدیگر از راه الفت به سر میبرند این زمان این زمانه این روزگار این عصر خوب خواهد شد.»
3. چند روز پیش که نامهایی جدیدی از فرزندان روحالله که به تازگی به خیل شهدا پیوسته بودند اعلام شد، در میان آنها نام شهید محمدرضا دهقان امیری نیز بود. محمدرضا متولد سال 1374 بود، او امسال 20 ساله شده بود، مردی از نسل چهارم انقلاب اسلامی که به شوق یار از جان گذشت. اگر کمی زمان را به عقب بازگردانی یعنی سال 1389 که جنگهای داخلی سوریه آغاز شد او 15 سال داشته است و امروز بعد 5 سال به دور از همه صحبتهای عوامانه که ایران چرا باید در سوریه باشد و اصلا داعش چه ربطی به ایران دارد، به خط مقدم مبارزه با تروریستهایی رفت که به آنها بگوید، در خوابشان رنگ 100 متری مرز ایران را هم نخواهند دید.
هم چون شهید محمدرضا دهقان امیری همچنان در جبهههای نبرد هستند، مردانی که حاضر نیستند گرد و غباری از این جنگ تحمیلی از سوی استکبار جهانی بر حرم حضرت زینب(س) بنشیند چه رسد به نزدیکی مرزهای ایران که خون پاک شهیدان هشت سال دفاع مقدس خط سرخی بر آن است.
4. خانهای حوالی بلوار امام رضا(ع)، محل جدید زندگی روحالله بختیاری با پدر و مادرش است. خانه محقر و کوچک به نظر میرسد و اسباب زیادی در میان خانه نیست. جز یک تخت که میلهای در میانه آن آویزان شده است تا روح الله با آن ورزش کند. پدر روحالله از رزمندگان جهاد افغانستان است که چند سالی است برای زندگی اهل و عیالش را به ایران آورده است. روحالله متولد 1375 است و در روزهای مقاومت افغانستان در ایران به دنیا آمده است و از همان کودکی مانند بسیاری از فرزندان مهاجران افغانستانی به شغل بنایی رو آورده. روحالله علیرغم سن پایینش به عنوان یک استاد سنگبری حرفهای شناخته میشود. میگوید «بازار کار خوبی داشتم و شکر خدا ماهی حداقل 2 تا 3 میلیون تومان درآمد داشتم.» داستان روحالله امروز رنگ دیگری پیدا کرده است.
ماجرا از همان روزهای ابتدایی که خط مقاومت در سوریه جان گرفت، شروع شده است. حاجآقای بختیاری -پدر روحالله- چند باری از طریق همسنگران قدیماش که به سوریه مهاجرت کردند، به خاک این کشور رفته و از روزهای مقاومت میگوید. روحالله بعد از شنیدن خبر هتک حرمت به مزار حجر بن عدی از صحابه پیامبر و احتمال حمله نیروهای تکفیری به حرم حضرت زینب(س) از پدر می خواهد که او هم برای مقاومت راهی سوریه شود. پدر روحالله میگوید: «وقتی آنجا میدیدم که جوانان هم سن و سال او از خاک افغانستان یا برخی هم به صورت قاچاقی از ایران و عراق به سوریه آمدند، چطور برای فرزند خودم توجیه بیاورم که نباید در این جبهه حضور پیدا کند. برای افغانستانیها دفاع از اسلام مرز ندارد. سرزمین خودمان قربانی زیادهخواهی و بدخواهی اغیار و قومیتها شده و رنگ آرامش ندیده، حالا که آنجا قدری آرامتر شده نمیتوانیم این ناامنی را برای مسلمانان دیگر ببینیم. ما مرد جهادیم و فرزندانمان هم اینطور تربیت شدند. نامش را به خاطر امام(ره)، روحالله گذاشتم. چطور به روحالله بگویم نسبت به هتک حرمت به نوامیس اسلام و شیعه بیتفاوت باشد؟ روحالله برای خودش مردی شده و خودش تصمیم گرفته بود که برود. رفت و الحمدلله همین شجاعتش مایه افتخار ما هم هست.»
روحالله امروز دیگر نمیتواند در جبهههای نبرد حاضر باشد و این برای او کمی سخت است و حسرت آلود که هر روز خبر شهادت دوستانش را میشنود. وحالله جوان امروز یک جانباز قطع نخاعی دفاع از حرم عقیله بنیهاشم (سلام الله علیها) است.
5. فروردین امسال مراسم بزرگداشتی برای ابراهیم حاتمیکیا برگزار شده بود. سخنرانیهای حاتمیکیا معمولاً پر از شور هستند، اینجا هم همینگونه آغاز کرد، شروع کرد و ادامه داد، اما در میانه سخنرانیاش حاتمیکیا متوقف شد، بغض فروخفتهاش فروریخت و به هقهق افتاد و گفت: «چند وقتی است که تصویر یکی از بچههای افغانستانی که بهدست داعشیها سرش بریده شده بود از جلوی چشم من نمیرود. من خجالت میکشم که در سوریه نبودم و این نوجوان... و درست در همین لحظه و همین نقطه است که عقب افتادهام. من خجالت میکشم که در سوریه نبودم. احساس میکنم عقب افتادم. یکزمانی خودم را پیشرو میدانستم ولی جبهه وسعت گرفت و میبینم که خیلی عقب هستم و خجالت میکشم وقتی بچههای افغانستانی یا بچههایی که بیسروصدا در منطقه میجنگند کشته میشوند.»
حاتمیکیا از شهید رضا اسماعیلی حرف میزد، جوان افغانستانی که در سوریه بهدست «داعش» اسیر شده بود، شکنجه شده بود و سر از بدنش جدا شده بود. او متولد 1373 بود.
6. هر روز بر لیست شهیدان مدافع حرم افزود میشود تا باز هم پس از 25 سال از حماسه آفرینی دفاع مقدس سرمان را بالا بگیریم و بگوییم مملکت امام زمانی یعنی اینکه اگر در تمامی کشورهای همسایهات بالاترین عملیاتهای تروریستی جهان رخ داده باشد، ایران عزیز همچنان مقاوم و سربلند است. این روزها حرفهای آقا مرتضی جلوهای دیگر دارد که میگفت:«اینهمه مغموم مباش دوکوهه. امام رفت، اما راه او باقی است. دیر نیست آن روز که روح تو عالم را تسخیر کند و نام تو و خاک تو و پرچمهایت مظهر عدالتخواهی شوند. دوکوهه، آیا دوست داری که پادگان یاران امام مهدی نیز باشی؟ پس منتظر باش!»
*تسنیم
1. در روزگاری هستیم که مقایسه ها نیز به سمتی رفتهاند که تنها ما را سرگرم کنند، مقایسههایی که در نگاه اول ما را جذب به خواندن، دیدن و شنیدن میکنند، مثلا میگویند تفاوت درس خواندن دهه هفتادیها با دهه شصتی ها، تفاوت مدل موی دهه هفتادی ها با دهه شصتی ها و بسیاری از تفاوتهای این شکلی که چه در فضای مجازی و چه در شکلهای عامیانهتر از آن نیز دیدهایم.
چند سالی است که وقتی نامی از بچههای دهه هفتادی میآید، نگاهها طوری دیگر میشود، اتفاقی که به صورت طبیعی همواره برای جوانانی که وارد عرصههای اجتماعی میشوند رخ میدهد، مثلا دهه شصتیها هم وقتی در اوایل دهه هشتاد وارد عرصه های اجتماعی شدند با نگاههای مختلفی مواجه بودند. در این میان تفاوتهای بسیاری به جهت پیشرفت تکنولوژی و افزایش رسانههای مجازی و مکتوب نیز تاثیرات خود را داشته است.
2. امروز اما ماجرا کمی تفاوت دارد، دهه هفتادیهایی که این روزها گاهی متهم به عدم درک مبانی انقلاب اسلامی و راه خمینی کبیر هستند، متهم به بیآرمانی و کوچک بودن هستند، در کنار برادران دهه شصتی خود در خط مقدم جبهههای جهان اسلام ایستادهاند. جبهههایی که روزی تنها در مرزهای ایران تعریف میشد و افتخار ایران اسلامی است، امروز به مرزهای جهانی رسیده است و حالا همان دهه شصتیهایی که به ما یاد دادهاند بگوییم نسل سوختهاند و دهه هفتادیهایی که به ما یاد دادهاند بگوییم اینجا جلف و بچه هستند، مردانه ایستادهاند.
استاد آیتالله جوادی آملی در درس اخلاقشان در زیبا در رابطه با «شرف مکان بالمکین» میگویند که :«گرنه روزگار را بد گفتن زمان و زمانه را بد گفتن وجهی ندارد چون زمان ظرف است ظرف زمان یا ظرف مکان هیچ عیبی ندارند ذاتاً، نمیشود گفت فلان روز نحس است یا فلان مکان نحس است اینها ظرف کارند تا ما چه مظروفی را در این ظرف پیاده کنیم زمان یعنی عصر خوب میشود عصر را اعمال مردم خوب میکند هر زمان را متزمن میسازد اگر گفتند«شرف المکان بالمکین»یعنی متمکن به آن مکان شرف میدهد متزمن هم به آن زمان صلاحیت میدهد اگر متزمن یعنی مردانی که در این زمان به سر میبرند امتی که در این زمان به سر میبرند حاکمانی که در این زمان به سر میبرند متزمنان این زمانند با یکدیگر از راه الفت به سر میبرند این زمان این زمانه این روزگار این عصر خوب خواهد شد.»
3. چند روز پیش که نامهایی جدیدی از فرزندان روحالله که به تازگی به خیل شهدا پیوسته بودند اعلام شد، در میان آنها نام شهید محمدرضا دهقان امیری نیز بود. محمدرضا متولد سال 1374 بود، او امسال 20 ساله شده بود، مردی از نسل چهارم انقلاب اسلامی که به شوق یار از جان گذشت. اگر کمی زمان را به عقب بازگردانی یعنی سال 1389 که جنگهای داخلی سوریه آغاز شد او 15 سال داشته است و امروز بعد 5 سال به دور از همه صحبتهای عوامانه که ایران چرا باید در سوریه باشد و اصلا داعش چه ربطی به ایران دارد، به خط مقدم مبارزه با تروریستهایی رفت که به آنها بگوید، در خوابشان رنگ 100 متری مرز ایران را هم نخواهند دید.
هم چون شهید محمدرضا دهقان امیری همچنان در جبهههای نبرد هستند، مردانی که حاضر نیستند گرد و غباری از این جنگ تحمیلی از سوی استکبار جهانی بر حرم حضرت زینب(س) بنشیند چه رسد به نزدیکی مرزهای ایران که خون پاک شهیدان هشت سال دفاع مقدس خط سرخی بر آن است.
4. خانهای حوالی بلوار امام رضا(ع)، محل جدید زندگی روحالله بختیاری با پدر و مادرش است. خانه محقر و کوچک به نظر میرسد و اسباب زیادی در میان خانه نیست. جز یک تخت که میلهای در میانه آن آویزان شده است تا روح الله با آن ورزش کند. پدر روحالله از رزمندگان جهاد افغانستان است که چند سالی است برای زندگی اهل و عیالش را به ایران آورده است. روحالله متولد 1375 است و در روزهای مقاومت افغانستان در ایران به دنیا آمده است و از همان کودکی مانند بسیاری از فرزندان مهاجران افغانستانی به شغل بنایی رو آورده. روحالله علیرغم سن پایینش به عنوان یک استاد سنگبری حرفهای شناخته میشود. میگوید «بازار کار خوبی داشتم و شکر خدا ماهی حداقل 2 تا 3 میلیون تومان درآمد داشتم.» داستان روحالله امروز رنگ دیگری پیدا کرده است.
ماجرا از همان روزهای ابتدایی که خط مقاومت در سوریه جان گرفت، شروع شده است. حاجآقای بختیاری -پدر روحالله- چند باری از طریق همسنگران قدیماش که به سوریه مهاجرت کردند، به خاک این کشور رفته و از روزهای مقاومت میگوید. روحالله بعد از شنیدن خبر هتک حرمت به مزار حجر بن عدی از صحابه پیامبر و احتمال حمله نیروهای تکفیری به حرم حضرت زینب(س) از پدر می خواهد که او هم برای مقاومت راهی سوریه شود. پدر روحالله میگوید: «وقتی آنجا میدیدم که جوانان هم سن و سال او از خاک افغانستان یا برخی هم به صورت قاچاقی از ایران و عراق به سوریه آمدند، چطور برای فرزند خودم توجیه بیاورم که نباید در این جبهه حضور پیدا کند. برای افغانستانیها دفاع از اسلام مرز ندارد. سرزمین خودمان قربانی زیادهخواهی و بدخواهی اغیار و قومیتها شده و رنگ آرامش ندیده، حالا که آنجا قدری آرامتر شده نمیتوانیم این ناامنی را برای مسلمانان دیگر ببینیم. ما مرد جهادیم و فرزندانمان هم اینطور تربیت شدند. نامش را به خاطر امام(ره)، روحالله گذاشتم. چطور به روحالله بگویم نسبت به هتک حرمت به نوامیس اسلام و شیعه بیتفاوت باشد؟ روحالله برای خودش مردی شده و خودش تصمیم گرفته بود که برود. رفت و الحمدلله همین شجاعتش مایه افتخار ما هم هست.»
روحالله امروز دیگر نمیتواند در جبهههای نبرد حاضر باشد و این برای او کمی سخت است و حسرت آلود که هر روز خبر شهادت دوستانش را میشنود. وحالله جوان امروز یک جانباز قطع نخاعی دفاع از حرم عقیله بنیهاشم (سلام الله علیها) است.
5. فروردین امسال مراسم بزرگداشتی برای ابراهیم حاتمیکیا برگزار شده بود. سخنرانیهای حاتمیکیا معمولاً پر از شور هستند، اینجا هم همینگونه آغاز کرد، شروع کرد و ادامه داد، اما در میانه سخنرانیاش حاتمیکیا متوقف شد، بغض فروخفتهاش فروریخت و به هقهق افتاد و گفت: «چند وقتی است که تصویر یکی از بچههای افغانستانی که بهدست داعشیها سرش بریده شده بود از جلوی چشم من نمیرود. من خجالت میکشم که در سوریه نبودم و این نوجوان... و درست در همین لحظه و همین نقطه است که عقب افتادهام. من خجالت میکشم که در سوریه نبودم. احساس میکنم عقب افتادم. یکزمانی خودم را پیشرو میدانستم ولی جبهه وسعت گرفت و میبینم که خیلی عقب هستم و خجالت میکشم وقتی بچههای افغانستانی یا بچههایی که بیسروصدا در منطقه میجنگند کشته میشوند.»
حاتمیکیا از شهید رضا اسماعیلی حرف میزد، جوان افغانستانی که در سوریه بهدست «داعش» اسیر شده بود، شکنجه شده بود و سر از بدنش جدا شده بود. او متولد 1373 بود.
6. هر روز بر لیست شهیدان مدافع حرم افزود میشود تا باز هم پس از 25 سال از حماسه آفرینی دفاع مقدس سرمان را بالا بگیریم و بگوییم مملکت امام زمانی یعنی اینکه اگر در تمامی کشورهای همسایهات بالاترین عملیاتهای تروریستی جهان رخ داده باشد، ایران عزیز همچنان مقاوم و سربلند است. این روزها حرفهای آقا مرتضی جلوهای دیگر دارد که میگفت:«اینهمه مغموم مباش دوکوهه. امام رفت، اما راه او باقی است. دیر نیست آن روز که روح تو عالم را تسخیر کند و نام تو و خاک تو و پرچمهایت مظهر عدالتخواهی شوند. دوکوهه، آیا دوست داری که پادگان یاران امام مهدی نیز باشی؟ پس منتظر باش!»
*تسنیم