به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ مرحوم آیتالله مرتضی بنی فضل به سال 1314 در تبریز متولد شد و از سال 1330 در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل شد و از محضر استادانی چون آیتالله بروجردی، آیتالله سید محمد داماد و حضرت امام خمینی به ویژه در فقه و اصول بهره برد.
شرح مبسوط مکاسب شیخ انصاری و حاشیه در کفایهالاصول آخوند خراسانی و نیز حاشیه بر بخش منطق منظومه سبزواری از جمله آثار مکتوب آیتالله بنی فضل است.
ایشان در زمان حیاط از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بوده و دورهای نمایندگی مردم استان آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان رهبری را عهده دار بود. مطلب زیر گفتگویی است با ایشان به مناسبت واقعه 15 خرداد 1342 که در 13 اردیبهشت 1372 انجام شده است.
ورود حضرت امام به عراق و نجف
«و اذا ارادالله خیرا لعبده حی اسبابه». مرحوم حاج آقا مصطفی و امام که به بغدا می«سند، در یک مسافرخانه پیاده می شوند. حاج آقا مصطفی از همان مسافرخانه به مرحوم حاج شیخ نصرالله خلخالی تلفن میکند که «ما آمدهایم و در این جا هستیم. اول به کربلا و کاظیم مشرف میشویم، بعد به نجف میآییم».
نقل میکنند که در روز ورود حضرت امام به نجف، همه جا تعطیل شده بود؛ حتی نانواییها هم قرار گذاشته بودند آن شب را تا صبح نان بپزند، و روز را مثل روزهای عاشورا تعطیل کنند. آن روز تمام مردم نجف، برای استقبال از امام به بیرون شهر آمده بودند. نقل میکنند که مرحوم آقای شاهرودی و آقای خویی _ رضوانالله تعالی علیهما_ قبلا به منزلی که قرار بوده امام به آنجا وارد شوند، میروند و منتظر امام میشوند. این کارها، نشان دهنده احترام خاص نسبت به حضرت امام بود. آقای حکیم هم، ابتدا برای دیدن آمد. در آن دیدار امام به آقای حکیم میگویند: «در این نهضت مقدس، ملت ایران و حوزه قم و آقایان از شما که سرپرستی دارید و بزرگ هستید، توقع بیشتری داشتند.» آقای حکیم هم در جواب میگوید: «شما به ایران نگاه نکنید، در آن جا، ملت ایران و حوزه در خدمت شما و فدایی شما هستند». امام تواضع نشان داده، میگویند: «اگر آنها در خدمت من هستند، من هم در خدمت شما هستم».
منظور این است که تبعید امام به نجف، برنامه حساب شدهای بوده، تا در آنجا بین ایشان و تمام مراجع و حوزهها جدایی بیفتد و در نتیجه، از بین برود.
این یک واقعیت است، ولی خدا خواسته بود که عکس این باشد. «اذا ارادالله خیرا لعبده حی اسبابه».
مقایسه بازتاب دستگیری اول و دوم حضرت امام
وقتی امام را به زندان میبردند، حوزه تعطیل بود. هوا گرم شده بود و اکثر طلاب متفرق شده بودند. از طرفی، به دلیل همان جریان فیضیه، تعداد کثیری به شهرهای خود رفته بودند. لذا درس و بحث دایر نبود. در آن روزها، فقط تعداد خاصی از شاگردان امام، با آن شرایط خفقان_ که در هر قدم یک کماندوی مسلح ایستاده بود_ در حوزهها مانده بودند. یک واهمه عجیبی بود. البته هنوز اول کار بود و نمیشود با روزهای بعد مقایسه کرد. در روزهای تبعید، حوزهها دایر بود و مدرسین و طلبهها، همگی در حوزه حاضر بودند. ولی آن روزها، یک تعطیلی مطلق حاکم شده بود. نه تنها حوزهها، بلکه بازرها، خیابانها، همه جا تعطیل عمومی شده بود.
نکته دیگر اینکه امام در دوران تبعید، عنوان مرجع رسمی به خود گرفته بودند، ولی در اوایل که جریان پانزده خرداد پیش آمد، این طور نبود. پس با توجه به شرایط، آن روزها، با روزهای تبعید، بسیار تفاوت داشت.
* اوضاع داخلی ایران در دوران تبعید حضرت امام
بنده معتقدم امام در دوران تبعید، قرصتر از دوران پانزده خرداد بودند، لکن ظاهر نمیشد. دلیل عمده هم آن عوامل بودند، مثلا آذربایجان را چه کسی و چگونه ساکت میکرد؟ این جا هم یک سند عرض کنم. در آذربایجان - که همیشه پیشرو نهضت و قیام بوده - همه چیز در مرحوم شهید قاضی طباطبایی خلاصه می شد. و او در برابر سیل و طوفان مخالفین ایستادگی میکرد. و البته بر همه مشکلات غالب بود.
خدا را گواه میگیرم- این مطلب را که میخواهم عرض کنم - خود شهید قاضی طباطبایی، آن روزها برای من نقل کرده است. در آن ایام که مرجع کل آقای حکیم بود- و در آذربایجان هم نود درصد مردم مقلد ایشان بودند - هر وقت نمایندهای از طرف ایشان به تبریز میآمد، به منزل آقای قاضی وارد میشد؛ و خب به دلیل آن دید و بازدیدها و جریانات دیگر، این به حساب آقای قاضی نوشته میشد. آن تجلیلها و احترامات، در منزل ایشان انجام میگرفت. از طرف دیگر آقای قاضی، در نهضت امام پیشرو شده بود. یکی از کسانی که متاسفانه جزو اصحاب آقای حکیم بود، نامهای به آقای قاضی مینویسد که «شما وکیل آقای حکیم هستید، حق ندارید این کارها را بکنید». حالا نویسنده نامه چه کسی بود؟ فرح، یک زمانی مسافرتی به بغداد میکند، و این آقا برای او میهمانی میدهد، و یا امیر الحاج شاه را - که در مراجعت از سفر حج، به عتبات و نجف رفته بود - برای میهمانی دعوت میکند. چنین آدمی، به آقای قاضینامه مینویسد که نباید در نهضت شرکت کنی. مرحوم آقای قاضی هم اعتنا نمیکند و به نهضت و پیروی از امام ادامه میدهد.
بار دیگر که نمایندهای، از نجف به تبریز میآید، وارد منزل آقای قاضی نمیشود و به منزل حاج میرزا عبدالله سرابی میرود- تا شهید قاضی طباطبایی را خرد کرده و شکست بدهد - ولی خدا به این نهضت عنایت داشت و در همه جا از امام حمایت کرد. یکی هم آن جا بود که آقای قاضی را نگه داشت و نگذاشت که آنها، او را شکست بدهند. منظور این است که، آن روزها، خواص با امام بیشتر ارتباط و آشنایی داشتند. من معتقدم در سالهای چهل تا چهل و سه، مردم به دلیل این که امام گفته بودند؛ راه میافتادند؛ اما به تدریج آگاهی مردم بیشتر شد و به اساس مسائل، بیشتر پی بردند و درک کردند که نهضت امام روی چه حسابی و برای چه هدفهایی است. با اهداف امام، بیشتر آشنا شدند. البته این مسئله را که، در دوران تبعید حضرت امام تظاهرات، به ظاهر کمتر بود، قبول دارم. چون آن روزها، موانع هر روز بیشتر از روز پیش میشد، و امکان حرکت - بخصوص در حوزهها - کمتر میشد.
* عملکرد امام در ابتدای مرجعیت
در جریان پانزده خرداد، تعدادی به فیض شهادت رسیدند؛ اما تعطیلی حوزهها، کمارزشتر از آن نبود. یک حوزه دایر، یک دفعه کاملا تعطیل شود؛ آن هم برای مدتی. بعد هم که مصلحت دیدند، حوزهها دوباره کارهای خود را از سر بگیرند، در اثر همین مطلبی بود که عرض کردم. جدایی امام از حوزهها، و سایر استادان و علما و مراجع، تمام قضایا، به حوزه و روحانیت مربوط بود؛ و همه این حرکتها حساب شده بود. مرحوم آقای نجفی برای من نقل کردند که وقتی امام از زندان آزاد شده و به قم میآیند، مومنین و متدینها و اصناف، برای دادن وجوهات خود به امام، صف میکشند و سیل وجوهات، به سمت ایشان سرازیر میشود. در این زمان، آقای نجفی به ایشان پیشنهاد میدهد: «علمای شهرستانها، بخصوص علمای تهران، خیلی زحمت کشیدهاند، وجوهاتی بین آنها تقسیم کنید.» امام جواب میدهد: «فلانی (شریعتمداری) از سیصد تومان تا ده هزار تومان داده است». آقای نجفی میفرمود که امام با این پیشنهاد موافقت نکردند. امام در مجموع روحیه دیگیر داشتند و در قید این مسائل نبودند.
* روشهای مقابله رژیم با نیروهای انقلابی
رژیم، عمدتا با حربه تبعید و زندان، با مردم مقابله میکرد. استادان دانشگاهها، دانشجویان، کسبه بازار و ... قشرهای مختلف مردم را دستگیر میکردند. بسیاری از این افراد زندان رفته، یا تبعید شده، بعد از انقلاب، در پستهای مختلف، در مجلس، دولت، بهترین خدمات را برای نظام انجام داده یا میدهند. مثلا دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که لانه جاسوسی امریکا را به تصرف درآوردند.
از همین بازار قم، یک نفر به شهرستان خوی تبعید شده بود. این شخص، بسیاری از تحولها و جلوهها را در آن شهر به وجود میآورد. با بازاریها، دبیرستانیها و تمام قشرهای مردم، جلساتی داشت.
بعد از تبعید امام، گاهی در سخنرانیها، مجامع، بخصوص در قم و فیضیه - که پایگاه قیام بود- حرکتهایی انجام میگرفت. مثلا فاتحهای برای آقای اثنی عشری - از علمای حضرت عبدالعظیم - برپا شده بود. مجلس بسیار معظمی هم بود. طلبههای علاقمند به امام، در اغلب مجالس و فواتح جمع می شدند؛ و یک دفعه، یک نفر، از یک گوشه، نام امام را فریاد میزد: «خمینی!» بلافاصله شعارهای طلبهها شروع میشد. از این قبیل مجالس زیاد داشتیم.
یادم هست که در مسجد بالاسر، شبهای جمعه، دعای کمیل برگزار میشد.
در آن دوران، همین مجالس دعا و مجامع، ادامه دهنده حرکت و فکر انقلاب بود، و همان شعاردادنها و حرفزدنها، آتش انقلاب را گرم نگه میداشت. اعلامیههای امام هم بود و همین اعلامیهها - که گاهی منتشر میشد و دست به دست میگشت - آتش قیام را همانطور گرم نگه میداشت.
* تشابه نهضت حضرت امام(ره) با نهضت حضرت موسی(ع)
از جمله تشابه این دو نهضت، این بود که حضرت موسی در اول کار، عصا برنداشت، ولی وقتی قول [حرف] تاثیر نکرد، عصا را برداشت. یعنی پرده را کنار زد. امام هم در آن اعلامیه اول، به «علم» - که مخاطب تلگراف امام بود- گفت: «در تعطیلی طولانی مجلسین، دیده میشود که چه کارهایی انجام میگیرد. اینها خطرات آن است». امام حربه «قول لیّن» را در آن اعلامیه به کار بردند، ولی تاثیر نکرد.
یکی از ویژگیهای امام این بود که در تمام عمر، یک دفعه هم، گول رژیم را نخوردند. حتی اینها گفتند که «از این به بعد، ما با شما و شما با ما کاری نداشته باشید». ولی امام فهمیدند که دروغ میگویند. رژیم، یک قدم برداشته بود و باید سعی میشد که آن قدم را عقب زد، تا بتوان قدم دیگری هم برداشت.
* مقایسه انقلاب اسلامی با حرکت مصدق و مشروطیت
ریشه انقلاب امام، از روز اول، اسلام بود. اما در نهضت مصدق - اگر حمل بر صحت آن بکنیم - اسلام در کار نبود. در ظاهر، به عنوان حمایت از ملت و ملیگرایی، یا چیزهایی از این قبیل بود. در مشروطیت هم، همینطور بود. امام در درسهایی که درباره «ولایت فقیه» در نجف فرمودهاند و به نام «حکومت اسلامی» چاپ شده است، در صفحات ده و یازده میفرمایند: «این قانون مشروطیت را که آوردهاند، قانون مدونی را از بلژیک یا جای دیگر آوردهاند و به خورد ملت ایران و علما دادهاند، علما هم در اول کار توجه نداشتند، مثل مرحوم آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری، ولی بعد متوجه شدند که زیر کاسه، کاسههایی است نه یک نیم کاسه. در نتیجه، آن طور قیام کردند و به شهادت رسیدند».
* سوابق علمی امام
امام، در فلسفه، از یک قدرت و قوت خاصی برخوردار بود که از تدریسها و شاگردانی که تربیت کرده، معلوم است. ولی بعد آن مطالب و ناجوانمردیها را پیش آوردند؛ در نتیجه، دل ایشان - مرجع تقلید- از تدریس فلسفه شکست و درس فلسفه را تعطیل کردند. یادم نمیرود حتی در درس اصول، وقتی به مطالبی که با فلسفه ارتباط داشت، میرسیدند میفرمود: «ما که اهل این مسائل نیستیم». یعنی حاشا میکرد. بر اساس همان آب کشیدن کوزهای که آقا مصطفی از آن آب خورده بود و ... اما قدرت فلسفه امام، همتا نداشت. در حسینیه جماران، گاهی امام، بین عوام صحبتهایی میکردند. این واقعیتی بود که آن جا، اشخاص مختلفی نشسته بودند، اما امام، ماورای چیزهایی بودند که ما بتوانیم بفهمیم. ما چگونه درک میکردیم که فلسفه چیست؟ امام مافوق این مسائل بودند.
در سالگرد رحلت حضرت امام در مسجد سلماسی مجلسی برپا شده بود. از شاگردان معروف امام آقای صانعی، آقای جعفر سبحانی و دیگران حضور داشتند. در آن جا، پیشنهاد دادند که من صحبت کنم. قبلا در یکی از نوشتههایی که منتشر شده بود، عبارتی درباره مقام علمی امام دیدم. آن رو در آن مجلس، گفتم: «از بعضی قلم به دستان خواهش میکنم، وقتی راجع به مقام علمی امام چیزی مینویسند، اقلا روزهایی را که همین جا، پای درس امام بودند به خاطر بیاورند. آنها مینویسند، امام مدتی پای درس آقای بروجردی مینشست و طرز ورود و خروج در مسائل به روش علما را، از او یاد گرفته است. انصاف هم چیز خوبی است؛ مگر در همین مسجد، امام -رضوانالله تعالی علیه- وقتی به مطالب آقای بروجردی یا استادش، آخوند خراسانی اشکال میکرد، یا به مطالب نایینی میپرداخت، نمیگفت: «اولا، ثانیا، ثالثا،» تا تاسعا. برای یک مطلب، با استدلال و برهان، نه اشکال میگرفتند آقای بروجردی که بعد از نایینی و آخوند خراسانی است؛ انصاف داشته باشید».
متاسفانه این نظام جمهوری اسلامی و این انقلاب که به دست امام پیاده شد، حوزهها را از علم امام(ره) محروم کرد. یعنی دست افراد با استعدادی - که اکنون در حوزهها هستند- از این منبع علمی کوتاه شد. انقلاب، امام را از حوزهها گرفت. این یکی از ضایعات انقلاب است و جای بسیار تاسف دارد. خداوند امام را قرین رحمت خود کند و با اجدادش محشور نماید و روحش را برای همه ما دعاگو قرار دهد، و با ما آن توفیق را بدهد که در ممات امام (ره) اقلا نسبت به روحش قدرنشناس نباشیم. به همه ما توفیق خدمت به نظام جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری و دولت جمهوری اسلامی عنایت بفرماید و ما را از شیعیان خالص آقا امام رضا(ع) و اجداد و اولادش قرار بدهد.