هاشمی ایران را مال خودش میداند و سعی میکند در هر شرایطی خودش را در محور مسائل قرار دهد. تعبیر من از شخصیت آقای هاشمی طی سالهای زیادی که با ایشان مرتبط بودم این بوده است که آقای هاشمی کشور را مال خودش میداند.
به گزارش شهدای ایران، تغییر محسوس مواضع سیاسی اکبر هاشمی رفسنجانی در چند سال اخیر مورد تحلیل و بررسی کارشناسان زیادی قرار گرفته است. هاشمی بهعنوان یکی از مهمترین افراد تأثیرگذار در طول مبارزات و حیات جمهوری اسلامی، زمانی در دهه ۶۰ خطبههای انقلابی نماز جمعه تهران را ایراد میکرد و حالا معتقد است امام(ره) موافق حذف شعار "مرگ بر آمریکا" بوده است.
هاشمی با همه این تغییرات توانسته خود را در چارچوب نظام تعریف کند. برای بررسی نقش ویژگیهای شخصیتی هاشمی در تغییر مواضع سیاسی وی با مهندس سید محمد غرضی سیاستمدار کهنهکار ایرانی و وزیر پست، تلگراف و تلفن دو کابینه پیدرپی هاشمی به گفتگو نشستهایم. غرضی معتقد است هاشمی از ابتدای مبارزه همواره سعی میکرده است خود را محور همه مسائل قرار دهد و این ویژگی شخصیتی وی تغییر ناپذیر است.
* برخی کارشناسان معتقدند روانشناسی آقای هاشمی بهصورتی شکل گرفته است که ایشان خود را مرکز و محور انقلاب و همه مسائل کشور میداند و معتقد است همهچیز در عالم سیاست باید با مرکزیت ایشان اتفاق بیفتد، میتوان تغییر دیدگاههای ایشان در طول حیات سیاسیشان را معلول همین ویژگی شخصیتی خاص دانست؟
بله، بهنظرم این یک واقعیت است. پراگماتیستی عمل کردن آقای هاشمی مخصوص به خودش است. هاشمی ایران را مال خودش میداند و سعی میکند در هر شرایطی خودش را در محور مسائل قرار دهد. تعبیر من از شخصیت آقای هاشمی طی سالهای زیادی که با ایشان مرتبط بودم این بوده است که آقای هاشمی کشور را مال خودش میداند.
شخصیت هاشمی بر مبنای این ذهنیت اساسی شکل گرفته است که اولاً او فردی جامع الاطراف است، ثانیاً کشور را از خودش میداند. آقای هاشمی از قبل از انقلاب تا سالیانی پس از وقوع انقلاب عقبه اجتماعی خاصی نداشته؛ ولیکن با ورود در قضایای مختلف سعی کرده است از آنها بهنفع توان سیاسی خودش و کشور استفاده کند. هاشمی بنا بر همین ویژگی شخصیتیاش همیشه سعی کرده است خود را در محور قضایای سیاسی قرار دهد، مثلاً وی در زندان همیشه خود را بالاتر از دیگران قرار میداد و البته توان مجاب کردن دیگران را با استدلالهای خود داشت.
هاشمی همیشه سعی میکرد حرف خودش را به کرسی بنشاند، فرضاً در زندان افرادی مانند آقای طالقانی، آقای منتظری، آقای مهدوی و دیگران هم حضور داشتند ولی وقتی در زندان راجع به مسائل مختلف بحث میشد، آقای هاشمی نظر خاص خودش را به هر شکل ممکن مطرح میکرد و بعد تبدیل به محور میشد. این مسئله هم بهخاطر این بود که ارتباطات بیرونی آقای هاشمی قوی بود.
* شما که معتقدید ایشان عقبه اجتماعی خاصی نداشتند پس چطور ارتباطات بیرونی وی قوی بود؟
اینها با هم منافاتی ندارد. ارتباطات در سطوح ستادی، غیر از عقبه اجتماعی است، یعنی تا وقتی که در سالهای ۵۶ و ۵۷ انقلاب شکل وسیعی پیدا نکرده بود آقای هاشمی طبیعتاً از عقبه اجتماعی خاصی برخوردار نبود، تقریباً در مورد همه شخصتهای انقلاب به همین صورت بود، حتی شهادت دکتر شریعتی هم نتوانست جریان اجتماعی خاصی ایجاد کند. بعد از شهادت آقامصطفی بود که جریان اجتماعی وسیعی در حمایت از انقلاب شکل گرفت.
پس از این مقطع؛ آقای هاشمی برای اعمال دیدگاه سیاسی مورد نظر خود در متن جامعه از هر پدیدهای بهنفع خود استفاده کرده است. آقای هاشمی این توانایی را دارد که از جریانات اجتماعی برای رسیدن به مقاصد سیاسی شخصیاش استفاده کند. برداشت من از شخصیت آقای هاشمی در ۵۰ سال گذشته این است که ایشان جریانات سیاسی را بهنفع سیاستهای خودش تعبیر و تفسیر میکند.
برخی در اینجا از واژه مصادره استفاده میکنند که بنده زیاد با آن موافق نیستم اما وی بهصورتی پدیدهها را تعریف میکند که همواره خودش در رأس قرار بگیرد. در زمان برگزاری انتخابات هم طبیعتاً بهسمتی میرود که نظریات شخصی خودش را تأمین میکند.
* به نظر میرسد همین روحیه خاص آقای هاشمی و تمایل ایشان برای همیشه در رأس قدرت بودن، قابلیت اداره شدن توسط گروهها و جریانهای خاص را به ایشان داده است، نظر شما در این زمینه چیست؟
من با این مسئله مخالف هستم. بهنظرم آقای هاشمی گروهها را اداره میکند ولی بهعکس این مسئله اتفاق نمیافتد، فرضاً وقتی در حزب جمهوری اسلامی اختلاف افتاد، آقای هاشمی نظرش را بر حزب تحمیل کرد. در مورد جریان کارگزاران هم به همین صورت است، هاشمی آنها را اداره میکرد. من این فرضیه را قبول ندارم که تیغ گروههای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و غیره بر آقای هاشمی کارگر باشد، بلکه آقای هاشمی این پدیدههای اجتماعی را در جهت اهداف سیاسی خود اداره میکند.
مطلب دیگر اینکه اگر شما از آقای هاشمی یا دیگر گروهها توقع داشته باشید که حتماً منویات نظام اسلامی را دنبال کنند، مقدور نیست، زیرا آنها خودشان را با پدیدههای اجتماعی موجود در سطح جامعه تطبیق میدهند. همه گروههای سیاسی به این صورت هستند ولی بهنظرم آقای هاشمی مدبرتر از این است که اجازه دهد تا گروههایی بتوانند در حاشیه ایشان منویات خودشان را به ایشان تحمیل کنند. هاشمی توانایی دیدن لایههای عمیق جریانات سیاسی را دارد.
* میتوان موضعگیریهای تند ایشان در برابر منتقدان را ناشی از همین روحیه کلی ایشان دانست؟
آقای هاشمی سعی میکند با کسانی که عقبه اجتماعی دارند، درگیر نشود ولی کسانی را که دارای عقبه اجتماعی خاصی نیستند، از اطراف خود دور میکند.
* یعنی از نظر شما آقای احمدینژاد در سال ۸۴ عقبه اجتماعی نداشت؟
نه. عقبه اجتماعی اصولگرایان در اختیار احمدی نژاد قرار گرفت که او هم بعداً نتوانست به این عقبه اجتماعی وفا کند.
* البته سال ۸۴ هیچکدام از شخصیتهای اصلی اصولگرا احمدینژاد را همراهی نکردند، چطور عقبه اجتماعیشان را در اختیار احمدینژاد گذاشتند؟
به هر حال؛ این عقبه اجتماعی اصولگرایان بود.
* اگر موافق باشید برگردیم به مسئله استکبارستیزی؛ آقای هاشمی در دهه ۶۰ دیدگاههای کاملاً ضدآمریکایی داشتند و حالا معتقدند غرب (یعنی آمریکا) در مسئله هستهای فقط از ما شفافیت میخواهد، دلیل این تغییر دیدگاه آقای هاشمی را چه میدانید؟
بهنظرم دلیل این مسئله میتواند این باشد که در دهه ۶۰ آمریکاییها به دشمن ما صدام کمک میکردند و در حقیقت آنها جنگ ۸ساله را بر ملت ما تحمیل کردند. ملت ما در مقابل این هجوم، سرسختانه مقاومت کرد و نگذاشت یک وجب از خاک کشور از دست برود. آمریکاییها بعداً با هدف ضربه زدن به ایران، به عراق و افغانستان حمله کردند تا در آنجا دولتهایی برای ضربه زدن به ایران به وجود بیاورند. آمریکاییها در حال حاضر هم نظرشان همین است.
* ولی نظر آقای هاشمی تغییر کرده است...
بهنظرم آقای هاشمی میگوید الآن که آنها به ما محتاجتر هستند، ما بهجای تیز کردن تیغ آمریکا تیغشان را کند کنیم. لذا هدف آقای هاشمی کند کردن تیغ دشمن است. وگرنه دیدگاه آمریکا نه تنها در مورد ایران که در مورد چین و روسیه هم همین است.
الآن بحث استقرار کلاهکهای هستهای در آلمان برای مقابله با روسیه است نه ایران. ولیکن نقشه آمریکا در عراق و افغانستان با شکست مواجه شد. در مقابل؛ جمهوری اسلامی توانست با افزایش عمق استراتژیک خود حاشیه امنی برای خود به وجود بیاورد. در حال حاضر آمریکاییها بیشتر به ایران محتاج هستند تا ایران به آمریکا.
*تسنیم
هاشمی با همه این تغییرات توانسته خود را در چارچوب نظام تعریف کند. برای بررسی نقش ویژگیهای شخصیتی هاشمی در تغییر مواضع سیاسی وی با مهندس سید محمد غرضی سیاستمدار کهنهکار ایرانی و وزیر پست، تلگراف و تلفن دو کابینه پیدرپی هاشمی به گفتگو نشستهایم. غرضی معتقد است هاشمی از ابتدای مبارزه همواره سعی میکرده است خود را محور همه مسائل قرار دهد و این ویژگی شخصیتی وی تغییر ناپذیر است.
* برخی کارشناسان معتقدند روانشناسی آقای هاشمی بهصورتی شکل گرفته است که ایشان خود را مرکز و محور انقلاب و همه مسائل کشور میداند و معتقد است همهچیز در عالم سیاست باید با مرکزیت ایشان اتفاق بیفتد، میتوان تغییر دیدگاههای ایشان در طول حیات سیاسیشان را معلول همین ویژگی شخصیتی خاص دانست؟
بله، بهنظرم این یک واقعیت است. پراگماتیستی عمل کردن آقای هاشمی مخصوص به خودش است. هاشمی ایران را مال خودش میداند و سعی میکند در هر شرایطی خودش را در محور مسائل قرار دهد. تعبیر من از شخصیت آقای هاشمی طی سالهای زیادی که با ایشان مرتبط بودم این بوده است که آقای هاشمی کشور را مال خودش میداند.
شخصیت هاشمی بر مبنای این ذهنیت اساسی شکل گرفته است که اولاً او فردی جامع الاطراف است، ثانیاً کشور را از خودش میداند. آقای هاشمی از قبل از انقلاب تا سالیانی پس از وقوع انقلاب عقبه اجتماعی خاصی نداشته؛ ولیکن با ورود در قضایای مختلف سعی کرده است از آنها بهنفع توان سیاسی خودش و کشور استفاده کند. هاشمی بنا بر همین ویژگی شخصیتیاش همیشه سعی کرده است خود را در محور قضایای سیاسی قرار دهد، مثلاً وی در زندان همیشه خود را بالاتر از دیگران قرار میداد و البته توان مجاب کردن دیگران را با استدلالهای خود داشت.
هاشمی همیشه سعی میکرد حرف خودش را به کرسی بنشاند، فرضاً در زندان افرادی مانند آقای طالقانی، آقای منتظری، آقای مهدوی و دیگران هم حضور داشتند ولی وقتی در زندان راجع به مسائل مختلف بحث میشد، آقای هاشمی نظر خاص خودش را به هر شکل ممکن مطرح میکرد و بعد تبدیل به محور میشد. این مسئله هم بهخاطر این بود که ارتباطات بیرونی آقای هاشمی قوی بود.
* شما که معتقدید ایشان عقبه اجتماعی خاصی نداشتند پس چطور ارتباطات بیرونی وی قوی بود؟
اینها با هم منافاتی ندارد. ارتباطات در سطوح ستادی، غیر از عقبه اجتماعی است، یعنی تا وقتی که در سالهای ۵۶ و ۵۷ انقلاب شکل وسیعی پیدا نکرده بود آقای هاشمی طبیعتاً از عقبه اجتماعی خاصی برخوردار نبود، تقریباً در مورد همه شخصتهای انقلاب به همین صورت بود، حتی شهادت دکتر شریعتی هم نتوانست جریان اجتماعی خاصی ایجاد کند. بعد از شهادت آقامصطفی بود که جریان اجتماعی وسیعی در حمایت از انقلاب شکل گرفت.
پس از این مقطع؛ آقای هاشمی برای اعمال دیدگاه سیاسی مورد نظر خود در متن جامعه از هر پدیدهای بهنفع خود استفاده کرده است. آقای هاشمی این توانایی را دارد که از جریانات اجتماعی برای رسیدن به مقاصد سیاسی شخصیاش استفاده کند. برداشت من از شخصیت آقای هاشمی در ۵۰ سال گذشته این است که ایشان جریانات سیاسی را بهنفع سیاستهای خودش تعبیر و تفسیر میکند.
برخی در اینجا از واژه مصادره استفاده میکنند که بنده زیاد با آن موافق نیستم اما وی بهصورتی پدیدهها را تعریف میکند که همواره خودش در رأس قرار بگیرد. در زمان برگزاری انتخابات هم طبیعتاً بهسمتی میرود که نظریات شخصی خودش را تأمین میکند.
* به نظر میرسد همین روحیه خاص آقای هاشمی و تمایل ایشان برای همیشه در رأس قدرت بودن، قابلیت اداره شدن توسط گروهها و جریانهای خاص را به ایشان داده است، نظر شما در این زمینه چیست؟
من با این مسئله مخالف هستم. بهنظرم آقای هاشمی گروهها را اداره میکند ولی بهعکس این مسئله اتفاق نمیافتد، فرضاً وقتی در حزب جمهوری اسلامی اختلاف افتاد، آقای هاشمی نظرش را بر حزب تحمیل کرد. در مورد جریان کارگزاران هم به همین صورت است، هاشمی آنها را اداره میکرد. من این فرضیه را قبول ندارم که تیغ گروههای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و غیره بر آقای هاشمی کارگر باشد، بلکه آقای هاشمی این پدیدههای اجتماعی را در جهت اهداف سیاسی خود اداره میکند.
مطلب دیگر اینکه اگر شما از آقای هاشمی یا دیگر گروهها توقع داشته باشید که حتماً منویات نظام اسلامی را دنبال کنند، مقدور نیست، زیرا آنها خودشان را با پدیدههای اجتماعی موجود در سطح جامعه تطبیق میدهند. همه گروههای سیاسی به این صورت هستند ولی بهنظرم آقای هاشمی مدبرتر از این است که اجازه دهد تا گروههایی بتوانند در حاشیه ایشان منویات خودشان را به ایشان تحمیل کنند. هاشمی توانایی دیدن لایههای عمیق جریانات سیاسی را دارد.
* میتوان موضعگیریهای تند ایشان در برابر منتقدان را ناشی از همین روحیه کلی ایشان دانست؟
آقای هاشمی سعی میکند با کسانی که عقبه اجتماعی دارند، درگیر نشود ولی کسانی را که دارای عقبه اجتماعی خاصی نیستند، از اطراف خود دور میکند.
* یعنی از نظر شما آقای احمدینژاد در سال ۸۴ عقبه اجتماعی نداشت؟
نه. عقبه اجتماعی اصولگرایان در اختیار احمدی نژاد قرار گرفت که او هم بعداً نتوانست به این عقبه اجتماعی وفا کند.
* البته سال ۸۴ هیچکدام از شخصیتهای اصلی اصولگرا احمدینژاد را همراهی نکردند، چطور عقبه اجتماعیشان را در اختیار احمدینژاد گذاشتند؟
به هر حال؛ این عقبه اجتماعی اصولگرایان بود.
* اگر موافق باشید برگردیم به مسئله استکبارستیزی؛ آقای هاشمی در دهه ۶۰ دیدگاههای کاملاً ضدآمریکایی داشتند و حالا معتقدند غرب (یعنی آمریکا) در مسئله هستهای فقط از ما شفافیت میخواهد، دلیل این تغییر دیدگاه آقای هاشمی را چه میدانید؟
بهنظرم دلیل این مسئله میتواند این باشد که در دهه ۶۰ آمریکاییها به دشمن ما صدام کمک میکردند و در حقیقت آنها جنگ ۸ساله را بر ملت ما تحمیل کردند. ملت ما در مقابل این هجوم، سرسختانه مقاومت کرد و نگذاشت یک وجب از خاک کشور از دست برود. آمریکاییها بعداً با هدف ضربه زدن به ایران، به عراق و افغانستان حمله کردند تا در آنجا دولتهایی برای ضربه زدن به ایران به وجود بیاورند. آمریکاییها در حال حاضر هم نظرشان همین است.
* ولی نظر آقای هاشمی تغییر کرده است...
بهنظرم آقای هاشمی میگوید الآن که آنها به ما محتاجتر هستند، ما بهجای تیز کردن تیغ آمریکا تیغشان را کند کنیم. لذا هدف آقای هاشمی کند کردن تیغ دشمن است. وگرنه دیدگاه آمریکا نه تنها در مورد ایران که در مورد چین و روسیه هم همین است.
الآن بحث استقرار کلاهکهای هستهای در آلمان برای مقابله با روسیه است نه ایران. ولیکن نقشه آمریکا در عراق و افغانستان با شکست مواجه شد. در مقابل؛ جمهوری اسلامی توانست با افزایش عمق استراتژیک خود حاشیه امنی برای خود به وجود بیاورد. در حال حاضر آمریکاییها بیشتر به ایران محتاج هستند تا ایران به آمریکا.
*تسنیم