فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح درپی رحلت عالم متقی آیت الله ابوالقاسم خزعلی ضمن تسلیت به مردم شریف ایران، به روایت خاطرهای از ایشان در مورد مبارزه با عوامل ساواک در سال ۴۲ پرداخت.
به گزارش شهدای ایران به نقل از افکار نیوز، سردار سید محمد باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح درپی رحلت عالم متقی آیت الله ابوالقاسم خزعلی ضمن تسلیت به مردم، به روایت خاطرهای از ایشان پرداخت. او با اشاره به یکی از دوستان خوزستانیاش که در زمان وقایع پانزده خرداد سال1342 حدودا 15 سال سن داشت به نقل از او خاطرهای را از این عالم ربانی چنین نقل کرد:
در آن زمان ما در شهر اهواز بودیم و مرحوم حضرت آیت الله خزعلی به اتفاق جناب آقای حجت الاسلام والمسلمین مخبر دزفولی (پدر آقایان مخبر دزفولی که در شورای عالی انقلاب فرهنگی و ستاد اجرایی فرمان امام (ره) هستند) منبر میرفتند. ظاهرا در حسینیه اعظم بود. به این ترتیب که ابتدا آقای مخبر و بعد از او با چند دقیقه استراحت، آقای خزعلی منبر میرفتند. در آن ایام هوا خیلی گرم و شرجی بود.
تابستان هم بود و طبعاً هوای خوزستان هم گرمتر از جاهای دیگر بود. در آن سال شرجی زیاد هم بیشتر از سالهای پیش مردم را میآزرد.
وی افزود: مردمی هم که میآمدند در مجالس شرکت میکردند از امکانات تردد و ماشین زیاد برخوردار نبودند، حتی موتور سیکلت هم نداشتند و اغلب با دوچرخه می آمدند و شرکت میکردند. شهربانی رژیم شاه تصمیم میگیرد برای اینکه جمعیت را پراکنده کند یک شب همه دوچرخههای مردمی را که پایبند به انقلاب و امام و دیانت بودند؛ جمع آوری کند. آنها سپس دوچرخهها را به کلانتری که در یک محله نه چندان خوب بود، برده و در آنجا دِپو میکنند.
یکی از افرادی که در مراسم شرکت کرده بود به کلانتری مراجعه میکند و در جواب میشنود : «به شرطی دوچرخهات را پس خواهیم داد که ریش ات را از ته بتراشی.» او برمیگردد و این ماجرا را برای حضرت آیت الله خزعلی تعریف میکند. آقای خزعلی میفرماید که شما چیزی نگویید و درخواستی هم نکنید، من این مساله را حل میکنم.
سردار باقرزاده در ادامه تصریح کرد: آیت الله خزعلی آمد روی منبر و به صورت علنی (چون عوامل ساواک معمولا در مجالس حضور داشتند) گفت: «ای آقای رئیس شهربانی! ای آقای افسر شهربانی! شما که از دانشگاه افسری فارغ التحصیل شدهای، فکر نکن که امنیت شهر دست توست؛ میخواهی من با یک منبر نیم ساعته همه این شهر را به هم بریزم و بعد هم اگر خواستم با یک منبر نیم ساعته این امنیت را برگردانم سر جای اولش.
اگر شرجی هوا تو را شُل کرده من سفتَت میکنم» و بعد در مورد مساله دوچرخههای مردم هشدار داد و بعد هم دیده شد که بلافاصله دوچرخهها را به مردم بازگرداندند. این نفوذ کلمه، قاطعیت و شجاعت ایشان در منبر در زمان وقایع پس از پانزده خرداد خیلی مهم و جذاب است که باید برای ثبت در تاریخ گفته بشود.
در آن زمان ما در شهر اهواز بودیم و مرحوم حضرت آیت الله خزعلی به اتفاق جناب آقای حجت الاسلام والمسلمین مخبر دزفولی (پدر آقایان مخبر دزفولی که در شورای عالی انقلاب فرهنگی و ستاد اجرایی فرمان امام (ره) هستند) منبر میرفتند. ظاهرا در حسینیه اعظم بود. به این ترتیب که ابتدا آقای مخبر و بعد از او با چند دقیقه استراحت، آقای خزعلی منبر میرفتند. در آن ایام هوا خیلی گرم و شرجی بود.
تابستان هم بود و طبعاً هوای خوزستان هم گرمتر از جاهای دیگر بود. در آن سال شرجی زیاد هم بیشتر از سالهای پیش مردم را میآزرد.
وی افزود: مردمی هم که میآمدند در مجالس شرکت میکردند از امکانات تردد و ماشین زیاد برخوردار نبودند، حتی موتور سیکلت هم نداشتند و اغلب با دوچرخه می آمدند و شرکت میکردند. شهربانی رژیم شاه تصمیم میگیرد برای اینکه جمعیت را پراکنده کند یک شب همه دوچرخههای مردمی را که پایبند به انقلاب و امام و دیانت بودند؛ جمع آوری کند. آنها سپس دوچرخهها را به کلانتری که در یک محله نه چندان خوب بود، برده و در آنجا دِپو میکنند.
یکی از افرادی که در مراسم شرکت کرده بود به کلانتری مراجعه میکند و در جواب میشنود : «به شرطی دوچرخهات را پس خواهیم داد که ریش ات را از ته بتراشی.» او برمیگردد و این ماجرا را برای حضرت آیت الله خزعلی تعریف میکند. آقای خزعلی میفرماید که شما چیزی نگویید و درخواستی هم نکنید، من این مساله را حل میکنم.
سردار باقرزاده در ادامه تصریح کرد: آیت الله خزعلی آمد روی منبر و به صورت علنی (چون عوامل ساواک معمولا در مجالس حضور داشتند) گفت: «ای آقای رئیس شهربانی! ای آقای افسر شهربانی! شما که از دانشگاه افسری فارغ التحصیل شدهای، فکر نکن که امنیت شهر دست توست؛ میخواهی من با یک منبر نیم ساعته همه این شهر را به هم بریزم و بعد هم اگر خواستم با یک منبر نیم ساعته این امنیت را برگردانم سر جای اولش.
اگر شرجی هوا تو را شُل کرده من سفتَت میکنم» و بعد در مورد مساله دوچرخههای مردم هشدار داد و بعد هم دیده شد که بلافاصله دوچرخهها را به مردم بازگرداندند. این نفوذ کلمه، قاطعیت و شجاعت ایشان در منبر در زمان وقایع پس از پانزده خرداد خیلی مهم و جذاب است که باید برای ثبت در تاریخ گفته بشود.