شهدای ایران shohadayeiran.com

ویلفرید پاتهف آلمانی براي نخستين بار وقتي اسم ايران به گوشش مي‌خورد كه با يك خانم ايراني ازدواج مي‌كند. اين ازدواج مرحله تازه‌اي از زندگي ويلفريد پاتهف مي‌شود. او ار سال 2009 تا کنون دو بار به ایران سفر کرده است. حرف‌های او درباره ایران خواندنی است.
به گزارش شهدای ایران،  ويلفريد پاتهف مرد 65ساله آلماني‌الاصلي است كه در حال حاضر در هامبورگ زندگي مي‌كند و براي مدتي به ايران سفر كرده است. او يك‌بار هم در سال 2009 به ايران آمده بود. شايد براي شما هم تصور يك توريست در كشورمان جالب باشد اينكه او چه فكري راجع به رفتار ما مي‌كند! همه اين سؤال‌هايي كه در ذهن‌تان مي‌گردد را كنار بگذاريد و پاي حرف‌هاي او بنشينيد. بگذاريد او تصورات و تجربياتش را با شما در ميان بگذارد.

اولين باري نيست كه به ايران مي‌آيد. با ايراني‌ها بيگانه نبوده. براي نخستين بار وقتي اسم ايران به گوشش مي‌خورد كه با يك خانم ايراني ازدواج مي‌كند. اين ازدواج مرحله تازه‌اي از زندگي ويلفريد پاتهف مي‌شود. اين مرحله او را در مسير ديگر مي‌اندازد كه از مسيحيت جدا شده و مسلمان مي‌شود؛ «وقتي با همسرم آشنا شدم مي‌دانستم كه يك زن مسلمان نمي‌تواند با يك مرد مسيحي ازدواج كند. شايد همين موضوع بود كه به‌خاطر آن تصميم گرفتم درباره اسلام بيشتر تحقيق كنم. در آن زمان يك نسخه قرآن كه به زبان آلماني ترجمه شده بود، پيدا كردم. وقتي آن را خواندم ديدم كه خيلي جامع و كامل است. قرآن همان حرف‌هايي را مي‌زد كه كتاب مقدس ما قبل از تحريف شدن. قرآن هم مثل بقيه كتاب‌هاي مقدس مي‌گفت انسان باشيد. حق همديگر را نخوريد. از نظر من مهمترين تفاوتش كامل بودن و تحريف نشدنش بود. قرآن دست نخورده بود. من قرآن و اسلام را انتخاب كردم اما هنوز هم شيوه من انسانيت است. وقتي اطرافيانم اين موضوع را فهميدند گفتند كه من ديوانه‌ام. آنها درست فكر مي‌كردند (با خنده) من خيلي وقت‌ها كارهايي انجام مي‌دهم كه بقيه انجام نمي‌دهند به همين دليل طبيعي است كه اينطور به‌نظر برسد».

«تو دیوانه‌ای! ایران خطرناک است!»

بايد اتفاق بزرگي در درونت افتاده باشد كه به تمام آنچه در اخبار كشورهاي اروپايي گفته مي‌شود بي‌اعتنايي كني و بخواهي كه به يك كشور آسيايي سفر كني، اينكه زبان هيچ‌كس را متوجه نمي‌شوي؛ «نخستين سفر من به ايران در سال خوبي اتفاق نيفتاد. من در سال 2009كه مصادف مي‌شد با سال 88براي عروسي يكي از بستگان همسرم دعوت شده بودم. وقتي تصميم به آمدن گرفتم همه دوستان و آشنايان به من مي‌گفتند: تو ديوانه‌اي. ايران كشور خطرناكي است وتروريست‌ها بلا سرت مي‌آورند، در صورتي كه خيلي از آنها فرقIran با Iraq را نمي‌دانستند. متأسفانه تمام اين قضاوت‌ها به‌دليل چيزهايي است كه در اخبار آنجا گفته مي‌شود. سياست همين است ديگر. به من گفتند كه نرو. ايران خطرناك است. اما من آمدم تا خودم ببينم. من آدم ريسك‌پذيري هستم و هيجان را دوست دارم. بنا به شنيده‌هايم تصميمي نمي‌گيرم بايد براي قضاوت كردن چيزي آن را تجربه كرده باشم. اين دعوت باعث شد كه موقعيت مناسبي پيدا شود و من به ايران بيايم و از اينكه به جاي ناشناخته‌اي سفر كنم، نمي‌ترسيدم.

مردم اينجا نگران‌اند كه پول زياد ندهي

مردم ايران با آنچه در رسانه‌ها مي‌شنيديم خيلي فرق دارند. مردم ايران مراقب توريست‌ها هستند و اين واقعا قابل تامل است. همه جاي دنيا خوب و بد دارد. شايد بعضي‌ها فكر كنند كه توريست‌ها پولدار هستند و بخواهند قيمت بالاتري براي يك كالا به آنها پيشنهاد كنند اما معمولا اين اتفاق در ايران نمي‌افتد. مردم مرتبا نگران تو هستند، نگران اينكه به سلامت به استراحتگاهت برسي، نگران اينكه مسير خانه‌ات را گم نكني و حتي خيلي جاها نگران اين هستند كه مبلغ بيشتري بابت يك كالا نپردازي! باورتان نمي‌شود كه چندبار تاكسي گرفته‌ام و من را ميهمان كرده‌اند؟!»

من ايران را امن مي‌دانم. از هيچ‌چيزي نمي‌ترسم

امنيت را در ايران ديده است و با تمام وجود حس كرده، مي‌گويد كه نگران گم‌شدن در خيابان‌هاي تهران نيست. روي نيمكت كنار ميدان تجريش مي‌نشيند و مي‌گويد:«ببين! من هر كاري كه بخواهم مي‌توانم در اينجا انجام دهم. من يك فرد آزادم و نمي‌دانم چرا در سرتاسر جهان مي‌گويند مردم ايران محدودند و آزادي ندارند؟ من ايران را امن مي‌دانم. از هيچ‌چيزي نمي‌ترسم. اصلا نگران گم‌شدن در خيابان‌ها نيستم چون مي‌دانم مردم ايران به من كمك مي‌كنند.

گلفروش، مغازه‌اش را بست تا من را به خانه برساند

يك‌بار به يك گلفروشي رفتم كه براي دوستي گل بخرم با زبان ايما و اشاره مي‌گفتم كه گم‌شده‌ام. مشتري ديگري آمد كه انگليسي بلد بود و متوجه شد كه من چه مي‌گويم و مي‌خواهم به كجا بروم. فروشنده در همان لحظه در مغازه‌اش را بست تا من را به آدرس مورد نظرم برساند. اين اتفاق‌ها تنها در ايران مي‌افتد و نه هيچ كجاي جهان. به همين دليل است كه تصميم گرفتم باز هم به ايران بيايم و دوستانم را ببينم. من هر چند باري كه بتوانم به ايران خواهم آمد چون با اروپا متفاوت است. حس مي‌كنم همه با هم دوست هستند. وقتي از كسي آدرس مي‌پرسي كارش را متوقف مي‌كند تا جواب تو را بدهد و شايد چند قدم هم با تو بردارد و با دست‌هايش نشان بدهد آن طرف.

تنها دلیلم برای سفر به ایران، مردم این کشور است

هر كسي به‌دليلي سفر مي‌كند؛ يكي به‌دنبال پيشينه تاريخي يك كشور است. يكي هم براي ديدن هنر و معماري آن خطه سفر مي‌كند اما من تنها دليلم براي سفر به ايران مردم اين كشور است. خيلي وقت‌ها به بازار تجريش مي‌روم و گوشه‌اي مي‌نشينم و به مردم نگاه مي‌كنم. من از بازار‌هاي سنتي به اين شكل خوشم مي‌آيد. فكر مي‌كنم در اين بازار‌ها مردم زنده‌اند؛ مي‌دوند و عجله دارند. مغازه‌هاي كوچك كوچك وجود دارد چيزي كه در اروپا جايش را با مركزهاي خريد بزرگ و خنك عوض كرده. درآنجا مردم قدم مي‌زنند. انگار عجله ندارند. انگار پويايي در آن مكان‌ها نيست. وقتي شلوغي بازار تجريش را مي‌بينم لذت مي‌برم. يك پسركي در اينجاست كه من هر وقت رد مي‌شوم از او يك آب پرتقال مي‌خرم. نخستين باري كه از او آبميوه خريدم از من خواست كه اگر سكه‌اي از پول آلمان همراهم دارم به او بدهم. من آن روز هيچ سكه‌اي همراه نداشتم. هر بار كه از گوشه چمدان يا گوشه و كنار وسايلم سكه‌اي پيدا مي‌كنم فردايش به تجريش مي‌روم و به او مي‌دهم. يك‌بار از او پرسيدم براي چه اينها را جمع مي‌كني؟ گفت كه دوست دارم سكه‌هاي كشورهاي مختلف را كلكسيون كنم».

انسان‌ها ارتباط را دوست دارند

يكي از لذت‌هاي ويلفريد پاتهف اين است كه دقايقي كنار خيابان بنشيند و به راه رفتن و معاشرت‌هاي مردم نگاه كند. او بيشتر اوقات در ذهنش داستان‌هايي از مردم مي‌سازد. براي او مردم اهميت دارد؛«وقتي براي نخستين بار به ايران آمدم از رفتار مردم اينجا خيلي شگفت‌زده شدم. اصلا فكر نمي‌كردم ايراني‌ها اينقدر مهمان‌نواز باشند. واقعا اين يك شعار نيست. وقتي با خيلي از ايراني‌ها صحبت مي‌كنم آنها فكر مي‌كنند كه در مقايسه با كشورهاي اروپايي خيلي بد هستند و كمبودهاي زيادي دارند. اين تصور ايراني‌ها خيلي مخرب است. من تا به حال به 20كشور مختلف سفر كرده‌ام از اروپا و آمريكا گرفته تا كشورهاي آسيايي اما هيچ كجاي دنيا مردمي مهربان‌تر و خونگرم‌تر از ايراني‌ها نديده‌ام. آنها حتي اگر كمي انگليسي بلد باشند وقتي مي‌بينند كه من يك خارجي هستم به سمتم مي‌آيند و شروع به خوش‌و بش مي‌كنند. در ايران آدم‌ها مهم هستند و براي من هم. به‌طور كلي انسان‌ها ارتباط را دوست دارند و اين يك امر طبيعي در روابط اجتماعي است كه كمتر در آلمان ديده مي‌شود. باورتان نمي‌شود يك‌بار با تعدادي از دوستانم به پل طبيعت رفته بودم وقتي داشتم از بين رستوران‌هاي آنجا مي‌گذشتم يك غذايي ديدم كه برايم جالب آمد. وقتي از آن فرد پرسيدم اسم اين غذا چيست سريعا جايي كنار خودش خالي كرد كه خواهش مي‌كنم كنار من بنشينيد و از اين غذا بخوريد. من هيچ كجاي دنيا اين همه از خودگذشتگي و مهرباني نديده‌ام. مردم در سرتاسر دنيا ساندويچ‌هاي خود را گاز مي‌زنند بدون آنكه به ديگران فكر كنند».

جوان‌هاي ايراني بايد واقع‌بين باشند

شايد براي يك آلماني سخت باشد كه به كشور ديگري بيايد و بخواهد از مشكلات كشورش صحبت كند اما ويلفريد پاتهف از اين همه تقاضاي مهاجرت از طرف جوانان ايراني خيلي ناراحت است؛ «بعضي از جوان‌هايي كه در اين مدت ديده‌ام راجع به مراحل مهاجرت پرسيده‌اند. من واقعا ناراحت مي‌شوم كه چرا جوان‌هاي ايراني مي‌خواهند كشور خودشان و جايگاه اجتماعي‌شان را رها كنند و بروند. آنها بايد بدانند كه آمريكا و اروپا بهشت‌هاي زمين نيستند. ممكن است كه آزادي‌هايي در آن كشورها وجود داشته باشد اما مطمئن باشيد كه مشكلاتي كمتر از اينجا ندارند. ما با تمام مشكلاتي كه شما در اينجا دست و پنجه نرم مي‌كنيد سرو كار داريم. من يك مدتي هم در آمريكا زندگي كرده‌ام پس باور كنيد چيزي كه مي‌گويم جز حقيقت نيست. مردم همه جاي دنيا مجبورند10-8 ساعت در روز كار كنند. اگر در ايران شما مي‌توانيد بين كارتان يك ساعت خوش‌وبش كنيد و چاي بخوريد مطمئن باشيد اين مسئله در محيط‌هاي كاري آنجا اتفاق نمي‌افتد. شما بايد فقط كار كنيد جز زماني كه نياز داريد غذا بخوريد كه زمان مشخصي است. در آنجا بايد ماليات‌هاي گزافي بپردازيد كه در اينجا مجبور نيستيد. درست است كه در اروپا درآمد بهتري خواهيد داشت اما مسائل ديگري هم وجود دارد. يك فرد شاغل در آنجا حدود 55درصد از درآمدش را بابت ماليات و بيمه پرداخت مي‌كند كه مبلغ زيادي است. مردم در آنجا مجبورند سخت كار كنند و روزهاي تعطيل‌شان ترجيح مي‌دهند كه در خانه بمانند و تلويزيون ببينند. اين چيزي نيست كه شما در فيلم‌ها و تبليغات آن طرف مي‌بينيد اما واقعيت دارد. دوست دارم مردم ايران هم نسبت به مهاجرت واقع‌بين باشند چون نسبت به آنها و محبتشان احساس مسئوليت دارم. كيفيت زندگي در ايران بهتر است چون شما مي‌توانيد هر وقت كه مي‌خواهيد به سينما، رستوران و ديدار دوستان‌تان برويد. شما ميهماني مي‌دهيد و زمان زيادي براي ديدن خويشاوندان‌تان اختصاص مي‌دهيد چيزي كه در آنجا مرسوم نيست. شايد باورتان نشود در آلمان زنان پا به پاي مردان كار مي‌كنند و هر روز ساعت 5صبح از خانه بيرون مي‌روند و به سر كار مي‌روند اما حقوقي كمتر از مردان دريافت مي‌كنند اين مسئله‌اي است كه در اروپا هم اتفاق مي‌افتد».

جوانان ايراني بايد خودشان را باور كنند

ويژگي خاصي كه جوانان ايراني درنظر آقاي پاتهف دارند تلاشگر بودن آنهاست. او معتقد است كه ايراني‌ها بي‌توجه به محدوديت‌هايشان در هر كجاي دنيا كه باشند مي‌توانند به راحتي مطرح شوند چون تلاش مي‌كنند و بي‌توقع هستند؛ «جوانان اين كشور با ديگر كشورها خيلي فرق مي‌كنند. من مي‌بينم جوان‌هاي ايراني كه در اروپا هستند خيلي تلاشگرند. آنها توجهي به دولت آلمان و كمك‌هاي اين كشور ندارند يعني اصلا توقعي ندارند و منتظر كمك دولت نيستند. به تنهايي راه مي‌افتند و تلاش مي‌كنند و هر چيزي كه مي‌خواهند را به‌دست مي‌آورند. دانشجويان ايراني پول دولت را نمي‌خواهند اين چيزي است كه كمتر در جوانان اروپايي ديده مي‌شود. اين موضوع خيلي قابل تحسين است، آنها منتظر وام‌هاي دولتي نيستند و براي داشتن شغل خوب و تشكيل خانواده به‌طور خيلي جدي تلاش مي‌كنند. شايد به همين علت است كه معروف‌ترين آرشيتكت آلماني يك ايراني است. او يكي از بهترين معمارهايي است كه نه‌تنها در دانشگاه آخن تدريس مي‌كند بلكه ساختمان‌هاي مهم زيادي را طراحي كرده است كه خيلي‌ها را انگشت به دهان نگاه داشته. شيوه معماري او اين است كه در ساخت ساختمان‌هايش زياد از شيشه استفاده مي‌كند. اين فرد در آنجا بابت هنرش زبانزد است. اين تنها مثال من نيست. ما دكترها و مهندسان زيادي در آلمان داريم كه ايراني هستند. به‌نظرم تنها لازم است كه ايراني‌ها به توانايي و استعدادهايشان ايمان پيدا كنند».

از بهشت زهرا(س) خوشم مي‌آيد

شايد به‌نظر ما يك توريست وقتي به ايران مي‌آيد بايد جاهاي تفريحي متفاوتي را تجربه كند. مثلا همه ما بهترين رستوران‌هايي كه مي‌شناسيم را به آنها معرفي مي‌كنيم. هر چند كه اينها هم جزئي از ميهمان‌نوازي ما حساب مي‌شود كه بهترين‌ها را براي ميهمان بخواهيم اما جالب است كه بدانيد بهترين برنامه‌اي كه ويلفريد پاتهف داشته رفتن به بهشت زهرا‌(س) بوده است؛ «بهشت زهراي تهران را خيلي دوست دارم. انرژي خيلي خاص و معنوي‌اي در آنجا وجود دارد. من فهميدم كه مردم در اينجا يك تكه سنگ از روي زمين پيدا مي‌كنند و به روي سنگ مزار مي‌زنند و بعد قرآن مي‌خوانند يا بعضي وقت‌ها هم درددل مي‌كنند. اين كار به‌نظرم خيلي جالب است. چيزي شبيه بيدار كردن فردي كه در قبر خوابيده است كه هي! بيدار شو. من آمده‌ام. من هميشه اين كار را انجام مي‌دهم. سكوت و آرامش قبرستان را در اينجا دوست دارم. خيلي حس متفاوتي داشتم وقتي به آنجا رفتم. فكر مي‌كنم بهترين مكاني كه بعد از برج ميلاد در تهران ديدم بهشت زهرا(س) بود».


*همشهری‌ آنلاین

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار