وقتی نارنجک در میان بچه ها افتاد، شهید تقی عزیزیان به سرعت خود را روی آن انداخت تا با نثار جان خود، دیگر رزمندگان را از مرگ حتمی نجات دهد.
شهدای ایران:شاید به ندرت پیش آید که فردی برای نجات جان دیگری خود را به خطر اندازد و با جانفشانی وی را از مرگ حتمی نجات دهد، اما دوران هشت ساله دفاع مقدس صحنه زیبای بسیاری از این ایثارها و از خود گذشتگی ها بود.
در آن دوران کم نبودند افرادی که برای نجات جان همرزمان، خود را فدا کرده و به این ترتیب سرنوشت یک عملیات و تعدادی نیرو را تغییر دادند، هرچند در برخی موارد راه دیگری برای رزمندگان به جز این کار وجود نداشت.
آنچه قابل توجه است و می توان آن را به یک فرهنگ تبدیل کرد، کار ارزشمند و از روی اخلاص این عده از افراد جان بر کف بود که بدون هیچ چشمداشتی خود را روی مین و موانع می انداختند تا راه برای پیشروی نیروها باز شود.
اما آیا هر فرد می تواند دست به چنین اقدام داوطلبانه ای زند یا نه و آیا لازمه آن داشتن باور عمیق و اعتقاد قلبی است؟
یکی از این افراد که در میان همرزمان خود به شجاعت، خودسازی، ایثار و جانفشانی شهره است، شهید تقی عزیزیان است؛ جوانی برومند از خطه حماسه و مقاومت خرمشهر که در سن 21 سالگی در آبادان و عملیات ثامن الائمه (سال 60) آسمانی شد.
** پرتاب خود بر روی نارنجک
عبدالرضا صالح پور از رزمندگان دفاع مقدس و همرزم این شهید در نقل خاطره ای از وی به خبرنگار اجتماعی ایرنا می گوید: سال 59 با اشغال کامل خرمشهر، نیروهای سپاه به ناچار در هتل پرشین که در مسیر خرمشهر بود، مستقر شدند.
یکی از روزها حدود ساعت 18 با 9 نفر از بچه ها در یکی از اتاق ها نشسته بودیم.
ناگهان عبدالرحیم بشکار وارد اتاق شد، فردی شوخ طبع که بودن وی در کنار بچه ها، روحیه ای مضاعف به آنها می داد و همه او را دوست داشتند.
عبدالرحیم پس از ورود، کنار در اتاق ایستاد و با قیافه و لحنی جدی گفت، به به، آقایان اینجا نشستند، می گویند و می خندند، ادعای رزمنده بودن هم دارند، حالا که بدرد هیچ کاری نمی خورید، باید بمیرید.
در آن لحظه یک نارنجک را از جیب خود بیرون آورد، بلافاصله ضامن آن را کشید و در وسط اتاق بین بچه ها انداخت، خود هم سریع از اتاق خارج شد.
در آن لحظه همه شوکه شده بودند و نمی دانستند، چه باید کنند، بچه ها با صدای بلند تکبیر و شهادتین می خواندند.
دراین میان تقی به خاطر روحیه ایثار و از خود گذشتگی که زبانزد هم بود، خود را روی نارنجک انداخت تا در صورت انفجار فقط خودش کشته شود.
چند لحظه منتظر ماندیم، دیدیم خبری نشد، تقی نارنجک را از زیر شکم برداشت تا چاشنی آن را از بدنه جدا کند اما همان لحظه متوجه شد، نارنجک اصلا چاشنی ندارد، آنجا بود که همه نفس راحتی کشیدیم.
عبدالرحیم هم با زرنگی و سریع با ماشین خود را از مقر سپاه دور کرده بود و خبری از او تا آخر شب نبود.
** کوهی در برابر سیل بنیان کن دشمن
فریدون دشتی از دیگر رزمندگان دفاع مقدس هم درباره شهید تقی عزیزیان می گوید: در بین بچه ها کمتر کسی مثل تقی پیدا می شد که تا این اندازه مشتاق شهادت بود.
وقتی خمپاره می زدند، تقی بجای فرار اصرار داشت، روی ترکش ها بپرد نه اینکه بخواهد به خود آسیب بزند، بلکه با این کار می خواست، ترکش ها به دیگران اصابت نکند.
این از روحیه ایثار و شجاعت او ناشی می شود، نمی دانم ترس از تقی می ترسید، یا تقی از ترس.
اما در یکی از دوره های تخریب زمان عبور از شط ثابت کرد که ترس از او می ترسد.
شهادت جلال، برادر تقی هم روی او تاثیر نگذاشت، هیچ چیز جلودار تقی نبود، شهادت را با تمام وجود طلب می کرد از این رو به آن رسید.
چهره تقی و لبخندهای او را فراموش نمی کنم، صلابت و استواری خاصی داشت، همواره به این می اندیشم او با سن کم این همه صلابت و استواری را از کجا آورده بود. تقی کوهی در برابر سیل بنیان کن دشمن بود.
** خودسازی و عبادت شهید عزیزیان
عبدالرضا صالح پور می گوید: سال 58 به اتفاق اعضای انجمن اسلامی دانش آموزان خرمشهر که تعداد ما به 18 نفر می رسید، به یک اردوی تفریحی به دریاچه گهر در شهرستان دورود رفتیم.
برای رسیدن به دریاچه دو روز در مسیر کوه راهپیمایی کردیم، شب شد، مجبور شدیم در کنار کوه چادر بزنیم.
هوا تقریبا سرد بود، طوری که در ارتفاع کوه ها برف نشسته بود. نیمه های شب متوجه شدم، تقی سرجای خود نیست، بعد از جستجو او را دیدم.
تقی کنار جوی آبی بود و حمام می کرد، بعد از آن در سینه کوه و در آن تاریکی، بدون اینکه کسی متوجه شود، سجاد خود را پهن و مشغول عبادت و نماز شب شد.
تقی در سال 59 در زمان جنگ هم، جزو نخستین گروه شناسایی به خرمشهر بود که در هوای سرد داوطلبانه به آب زد و با شهامت و شجاعتی فوق العاده طناب به کمر بست و عرض رودخانه را طی کرد.
*ایرنا
در آن دوران کم نبودند افرادی که برای نجات جان همرزمان، خود را فدا کرده و به این ترتیب سرنوشت یک عملیات و تعدادی نیرو را تغییر دادند، هرچند در برخی موارد راه دیگری برای رزمندگان به جز این کار وجود نداشت.
آنچه قابل توجه است و می توان آن را به یک فرهنگ تبدیل کرد، کار ارزشمند و از روی اخلاص این عده از افراد جان بر کف بود که بدون هیچ چشمداشتی خود را روی مین و موانع می انداختند تا راه برای پیشروی نیروها باز شود.
اما آیا هر فرد می تواند دست به چنین اقدام داوطلبانه ای زند یا نه و آیا لازمه آن داشتن باور عمیق و اعتقاد قلبی است؟
یکی از این افراد که در میان همرزمان خود به شجاعت، خودسازی، ایثار و جانفشانی شهره است، شهید تقی عزیزیان است؛ جوانی برومند از خطه حماسه و مقاومت خرمشهر که در سن 21 سالگی در آبادان و عملیات ثامن الائمه (سال 60) آسمانی شد.
** پرتاب خود بر روی نارنجک
عبدالرضا صالح پور از رزمندگان دفاع مقدس و همرزم این شهید در نقل خاطره ای از وی به خبرنگار اجتماعی ایرنا می گوید: سال 59 با اشغال کامل خرمشهر، نیروهای سپاه به ناچار در هتل پرشین که در مسیر خرمشهر بود، مستقر شدند.
یکی از روزها حدود ساعت 18 با 9 نفر از بچه ها در یکی از اتاق ها نشسته بودیم.
ناگهان عبدالرحیم بشکار وارد اتاق شد، فردی شوخ طبع که بودن وی در کنار بچه ها، روحیه ای مضاعف به آنها می داد و همه او را دوست داشتند.
عبدالرحیم پس از ورود، کنار در اتاق ایستاد و با قیافه و لحنی جدی گفت، به به، آقایان اینجا نشستند، می گویند و می خندند، ادعای رزمنده بودن هم دارند، حالا که بدرد هیچ کاری نمی خورید، باید بمیرید.
در آن لحظه یک نارنجک را از جیب خود بیرون آورد، بلافاصله ضامن آن را کشید و در وسط اتاق بین بچه ها انداخت، خود هم سریع از اتاق خارج شد.
در آن لحظه همه شوکه شده بودند و نمی دانستند، چه باید کنند، بچه ها با صدای بلند تکبیر و شهادتین می خواندند.
دراین میان تقی به خاطر روحیه ایثار و از خود گذشتگی که زبانزد هم بود، خود را روی نارنجک انداخت تا در صورت انفجار فقط خودش کشته شود.
چند لحظه منتظر ماندیم، دیدیم خبری نشد، تقی نارنجک را از زیر شکم برداشت تا چاشنی آن را از بدنه جدا کند اما همان لحظه متوجه شد، نارنجک اصلا چاشنی ندارد، آنجا بود که همه نفس راحتی کشیدیم.
عبدالرحیم هم با زرنگی و سریع با ماشین خود را از مقر سپاه دور کرده بود و خبری از او تا آخر شب نبود.
** کوهی در برابر سیل بنیان کن دشمن
فریدون دشتی از دیگر رزمندگان دفاع مقدس هم درباره شهید تقی عزیزیان می گوید: در بین بچه ها کمتر کسی مثل تقی پیدا می شد که تا این اندازه مشتاق شهادت بود.
وقتی خمپاره می زدند، تقی بجای فرار اصرار داشت، روی ترکش ها بپرد نه اینکه بخواهد به خود آسیب بزند، بلکه با این کار می خواست، ترکش ها به دیگران اصابت نکند.
این از روحیه ایثار و شجاعت او ناشی می شود، نمی دانم ترس از تقی می ترسید، یا تقی از ترس.
اما در یکی از دوره های تخریب زمان عبور از شط ثابت کرد که ترس از او می ترسد.
شهادت جلال، برادر تقی هم روی او تاثیر نگذاشت، هیچ چیز جلودار تقی نبود، شهادت را با تمام وجود طلب می کرد از این رو به آن رسید.
چهره تقی و لبخندهای او را فراموش نمی کنم، صلابت و استواری خاصی داشت، همواره به این می اندیشم او با سن کم این همه صلابت و استواری را از کجا آورده بود. تقی کوهی در برابر سیل بنیان کن دشمن بود.
** خودسازی و عبادت شهید عزیزیان
عبدالرضا صالح پور می گوید: سال 58 به اتفاق اعضای انجمن اسلامی دانش آموزان خرمشهر که تعداد ما به 18 نفر می رسید، به یک اردوی تفریحی به دریاچه گهر در شهرستان دورود رفتیم.
برای رسیدن به دریاچه دو روز در مسیر کوه راهپیمایی کردیم، شب شد، مجبور شدیم در کنار کوه چادر بزنیم.
هوا تقریبا سرد بود، طوری که در ارتفاع کوه ها برف نشسته بود. نیمه های شب متوجه شدم، تقی سرجای خود نیست، بعد از جستجو او را دیدم.
تقی کنار جوی آبی بود و حمام می کرد، بعد از آن در سینه کوه و در آن تاریکی، بدون اینکه کسی متوجه شود، سجاد خود را پهن و مشغول عبادت و نماز شب شد.
تقی در سال 59 در زمان جنگ هم، جزو نخستین گروه شناسایی به خرمشهر بود که در هوای سرد داوطلبانه به آب زد و با شهامت و شجاعتی فوق العاده طناب به کمر بست و عرض رودخانه را طی کرد.
*ایرنا