مدتی قبل گزارش سه مورد مسمومیت با قرص برنج از سوی یکی از بیمارستان های بروجرد به پلیس آگاهی اعلام شد.
به گزارش شهدای ایران، مدتی قبل گزارش سه مورد مسمومیت با قرص برنج از سوی یکی از بیمارستان های بروجرد به پلیس آگاهی اعلام شد.
ناگهان چیزی مثل برق از ذهنش عبور کرد؛ «در خروجی از بیرون قفل شده بود» با این ردی که از خود به جا گذاشته بود بیشک پلیس میفهمید جنایات کار او است. باید برمیگشت و سرنخ را از بین میبرد، بیاختیار پایش را روی پدال ترمز گذاشت و خودرو در گوشهای از بزرگراه توقف کرد.
شهریار که از این توقف ناگهانی نگران شده بود، به خود جراتی داد و پرسید: «چی شده اوستا؟» بهروز که دنبال جوابی برای او می گشت و از طرفی زمان حکم طلا را برای او داشت، با سردی جواب داد: «یکسری مدارک برای کار را در خانه جا گذاشته ام. باید حتما به خانه بروم.» و در اولین دور برگردان به سمت بروجرد برگشت. باید در کمترین زمان خودش را به خانه می رساند، نباید هیچ کسی زودتر از او از مرگ سوسن و دو فرزندش باخبر می شد. این اتفاق مساوی بود با لو رفتن او و این یعنی تمام ماجرا و پایان زندگی عاشقانه ای که برای آن نقشه ها کشیده بود.
مدتی قبل گزارش سه مورد مسمومیت با قرص برنج از سوی یکی از بیمارستان های بروجرد به پلیس آگاهی اعلام شد.
ظواهر امر این طور نشان می داد که زن جوان و دو فرزندش دست به خودکشی زده اند و زمانی که یکی از همسایه ها با در باز خانه آنها مواجه شده بود از ماجرا باخبر شده و موضوع را به اورژانس اعلام کرده بود.
خودکشی یا جنایت
بلافاصله کادر درمان وارد عمل شده و معاینات برای نجات مادر و دختر و پسرش آغاز شد، اما زن جوان و دختر 10 ساله اش در این ماجرا جان خود را از دست دادند و پسر 13 ساله اش به نام پیمان زنده ماند. باتوجه به مرگ مشکوک زن جوان به نام سوسن و دخترش، کارآگاهان جنایی استان لرستان وارد عمل شده و به جمع آوری اطلاعات در رابطه با این موضوع پرداختند.
در بررسی محل حادثه که خانه قربانیان بود، به سرنخ هایی رسیدند که حکایت از جنایت داشت و نه خودکشی.
این درحالی بود که تعدادی از اقوام و دوستان سوسن مدعی بودند که او مدتی است دچار افسردگی شده است.
به طوری که به گفته همسرش، سوسن بارها او را تهدید کرده و گفته که خودم و بچه ها را می کشم و داغ آنها را به دلت می گذارم.
سرنخ هایی برای یک جنایت
زمانی که کارآگاهان جنایی به جمع بندی اطلاعات پرداختند مطمئن شدند سوسن و دخترش قربانی جنایت شده اند و همسر او به نام بهروز با اظهارات دروغین سعی در تغییر مسیر تحقیقات دارد. به این ترتیب بلافاصله دستور بازداشت بهروز صادر شد و مشخصات او به تمام واحدهای گشت پلیس آگاهی این استان و دیگر استان های کشور اعلام شد. طولی نکشید کارآگاهان جنایی رد بهروز را زدند و مرد 36 ساله را در عملیاتی ویژه دستگیر کردند.
بهروز در تحقیقات ابتدایی منکر جنایات شد و گفت: «در زمان وقوع حادثه من در بروجرد نبودم و به همراه شاگردم به سمت تهران در حرکت بودیم. حتی برای اثبات گفته هایم شاهدانی دارم که می توانم آنها را به شما معرفی کنم.»
نقشه ای از پیش تعیین شده
باتوجه به اظهارات ضد و نقیض متهم و مدارکی که پلیس در دست داشت، احتمال می رفت مرد جوان در رابطه با این ماجرا دروغ گفته است.
به همین دلیل کارآگاهان سراغ شاهدانی که بهروز آنها را معرفی کرده بود رفت، اما در ادامه بررسی ها مشخص شد زمان وقوع قتل ها بهروز با شاهدان نبوده و درحقیقت او پس از جنایت با آنها برخورد کرده است. از طرفی پسر بهروز که تا آن زمان بیهوش بود، به هوش آمد و مدعی شد پدرش قرص ها را به آنها خورانده است.
کارآگاهان که این بار مدارک کافی در دست داشتند، به تحقیق دوباره از متهم پرداختند. بهروز که خود را در برابر مدارک پلیسی می دید به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: «قتل ها را من انجام دادم، با نقشه ای کاملا حرفه ای و از پیش تعیین شده. نقشه ای که به تصورم هیچ کسی نمی توانست ردی از من در آن پیدا کند. من نقشه قتل همسر و بچه هایم را تنها به خاطر یک زن کشیدم، چرا که آنها مانع رسیدن من به او بودند.»
قرص مرگ به جای قرص های تقویتی
مرد جوان ادامه داد: «شغلم مکانیکی است و حدود سه ماه قبل زن جوانی به مغازه ام آمد. آن روز ماشین سمیرا را تعمیر کردم و چند روز بعد خودرویش را به مغازه ام آورد تا ایراد دیگرش را برطرف کنم. همین مساله باعث آشنایی من و سمیرا شد و هر روز رابطه ما صمیمی تر می شد. من به او نگفته بودم که متاهل هستم و دو فرزند دارم. ترس این که او بفهمد و مرا برای همیشه ترک کند آزارم می داد. من به او علاقه مند شده بودم و نمی توانستم با نبودش کنار بیایم. رابطه پنهانی من و سمیرا ادامه داشت تا این که یک روز همسرم عکس او را در گوشی تلفن همراهم دید و دعوای ما از همان روز شروع شد. درگیری ها ادامه داشت، از یک طرف همسرم مدام تهدیدم می کرد که باید سمیرا را ترک کنم و از طرف دیگر نمی توانستم او را از دست بدهم. به نظرم همسر و بچه هایم سد راهم برای زندگی با او بودند و باید آنها را از میان برمی داشتم.»
او گفت: «فکر از میان برداشتن آنها باعث شد نقشه قتلشان را طراحی کنم. از یک هفته قبل شایعه انداختم که همسرم دچار افسردگی شده و مرا تهدید کرده که می خواهد خود و بچه هایم را بکشد و داغ آنها را بر دل من بگذارد. با این کار می خواستم زمینه سازی کنم تا خودکشی آنها را باور کنند.
از طرف دیگر با همسرم طرح دوستی ریختم و به او گفتم سمیرا را ترک کردم و از همان شب قرص های ویتامین و تقویتی به هرکدام از آنها می دادم به این بهانه که ضعیف شده اند و باید خودشان را تقویت کنند. سوسن و بچه هایم هم بی خبر از آنچه من در سر داشتم قرص ها را می خوردند.
تا این که شب حادثه شام را از بیرون گرفتم و خودم را خوشحال نشان دادم. طوری که همسرم باور کند که واقعا از دیدن او این حس به من دست داده است. بعد از خوردن شام به آنها قرص های برنج را دادم و آنها به این تصور که این قرص ها همان قرص های تقویتی است که هر شب می خورند آنها را خوردند. کمی که حالشان بد شد گوشی تلفن همراه همسرم را برداشتم و سیم تلفن را از بیرون بریدم تا او نتواند با کسی تماس بگیرد و کمک بخواهد.
بعد هم در را از بیرون قفل کردم و به مغازه ام رفتم. می خواستم برای خودم مدرک سازی کنم و شاهدی داشته باشم که شهادت دهد در زمان جنایت در خانه نبودم. به شاگردم گفتم می خواهم به تهران بروم و او هم چون در تهران کار داشت با من همراه شد. در مسیر یادم افتاد که در را از بیرون قفل کرده ام، بی شک پلیس به این موضوع شک می کرد. برای همین به بهانه این که وسیله ای را جا گذاشتم به خانه برگشتم، همسر و بچه هایم بیهوش روی زمین افتاده بودند با دیدن این صحنه خیالم راحت شد که آنها نمی توانند از کسی کمک بخواهد به همین دلیل از خانه خارج شدم و در را باز گذاشتم. در راه بودم که یکی از همسایه ها با من تماس گرفت و گفت حال اعضای خانواده ام بد است و من فورا به بروجرد برگشتم.»
متهم با اعتراف به این جنایت با قرار بازداشت موقت روانه زندان شد.
*جام جم
ناگهان چیزی مثل برق از ذهنش عبور کرد؛ «در خروجی از بیرون قفل شده بود» با این ردی که از خود به جا گذاشته بود بیشک پلیس میفهمید جنایات کار او است. باید برمیگشت و سرنخ را از بین میبرد، بیاختیار پایش را روی پدال ترمز گذاشت و خودرو در گوشهای از بزرگراه توقف کرد.
شهریار که از این توقف ناگهانی نگران شده بود، به خود جراتی داد و پرسید: «چی شده اوستا؟» بهروز که دنبال جوابی برای او می گشت و از طرفی زمان حکم طلا را برای او داشت، با سردی جواب داد: «یکسری مدارک برای کار را در خانه جا گذاشته ام. باید حتما به خانه بروم.» و در اولین دور برگردان به سمت بروجرد برگشت. باید در کمترین زمان خودش را به خانه می رساند، نباید هیچ کسی زودتر از او از مرگ سوسن و دو فرزندش باخبر می شد. این اتفاق مساوی بود با لو رفتن او و این یعنی تمام ماجرا و پایان زندگی عاشقانه ای که برای آن نقشه ها کشیده بود.
مدتی قبل گزارش سه مورد مسمومیت با قرص برنج از سوی یکی از بیمارستان های بروجرد به پلیس آگاهی اعلام شد.
ظواهر امر این طور نشان می داد که زن جوان و دو فرزندش دست به خودکشی زده اند و زمانی که یکی از همسایه ها با در باز خانه آنها مواجه شده بود از ماجرا باخبر شده و موضوع را به اورژانس اعلام کرده بود.
خودکشی یا جنایت
بلافاصله کادر درمان وارد عمل شده و معاینات برای نجات مادر و دختر و پسرش آغاز شد، اما زن جوان و دختر 10 ساله اش در این ماجرا جان خود را از دست دادند و پسر 13 ساله اش به نام پیمان زنده ماند. باتوجه به مرگ مشکوک زن جوان به نام سوسن و دخترش، کارآگاهان جنایی استان لرستان وارد عمل شده و به جمع آوری اطلاعات در رابطه با این موضوع پرداختند.
در بررسی محل حادثه که خانه قربانیان بود، به سرنخ هایی رسیدند که حکایت از جنایت داشت و نه خودکشی.
این درحالی بود که تعدادی از اقوام و دوستان سوسن مدعی بودند که او مدتی است دچار افسردگی شده است.
به طوری که به گفته همسرش، سوسن بارها او را تهدید کرده و گفته که خودم و بچه ها را می کشم و داغ آنها را به دلت می گذارم.
سرنخ هایی برای یک جنایت
زمانی که کارآگاهان جنایی به جمع بندی اطلاعات پرداختند مطمئن شدند سوسن و دخترش قربانی جنایت شده اند و همسر او به نام بهروز با اظهارات دروغین سعی در تغییر مسیر تحقیقات دارد. به این ترتیب بلافاصله دستور بازداشت بهروز صادر شد و مشخصات او به تمام واحدهای گشت پلیس آگاهی این استان و دیگر استان های کشور اعلام شد. طولی نکشید کارآگاهان جنایی رد بهروز را زدند و مرد 36 ساله را در عملیاتی ویژه دستگیر کردند.
بهروز در تحقیقات ابتدایی منکر جنایات شد و گفت: «در زمان وقوع حادثه من در بروجرد نبودم و به همراه شاگردم به سمت تهران در حرکت بودیم. حتی برای اثبات گفته هایم شاهدانی دارم که می توانم آنها را به شما معرفی کنم.»
نقشه ای از پیش تعیین شده
باتوجه به اظهارات ضد و نقیض متهم و مدارکی که پلیس در دست داشت، احتمال می رفت مرد جوان در رابطه با این ماجرا دروغ گفته است.
به همین دلیل کارآگاهان سراغ شاهدانی که بهروز آنها را معرفی کرده بود رفت، اما در ادامه بررسی ها مشخص شد زمان وقوع قتل ها بهروز با شاهدان نبوده و درحقیقت او پس از جنایت با آنها برخورد کرده است. از طرفی پسر بهروز که تا آن زمان بیهوش بود، به هوش آمد و مدعی شد پدرش قرص ها را به آنها خورانده است.
کارآگاهان که این بار مدارک کافی در دست داشتند، به تحقیق دوباره از متهم پرداختند. بهروز که خود را در برابر مدارک پلیسی می دید به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: «قتل ها را من انجام دادم، با نقشه ای کاملا حرفه ای و از پیش تعیین شده. نقشه ای که به تصورم هیچ کسی نمی توانست ردی از من در آن پیدا کند. من نقشه قتل همسر و بچه هایم را تنها به خاطر یک زن کشیدم، چرا که آنها مانع رسیدن من به او بودند.»
قرص مرگ به جای قرص های تقویتی
مرد جوان ادامه داد: «شغلم مکانیکی است و حدود سه ماه قبل زن جوانی به مغازه ام آمد. آن روز ماشین سمیرا را تعمیر کردم و چند روز بعد خودرویش را به مغازه ام آورد تا ایراد دیگرش را برطرف کنم. همین مساله باعث آشنایی من و سمیرا شد و هر روز رابطه ما صمیمی تر می شد. من به او نگفته بودم که متاهل هستم و دو فرزند دارم. ترس این که او بفهمد و مرا برای همیشه ترک کند آزارم می داد. من به او علاقه مند شده بودم و نمی توانستم با نبودش کنار بیایم. رابطه پنهانی من و سمیرا ادامه داشت تا این که یک روز همسرم عکس او را در گوشی تلفن همراهم دید و دعوای ما از همان روز شروع شد. درگیری ها ادامه داشت، از یک طرف همسرم مدام تهدیدم می کرد که باید سمیرا را ترک کنم و از طرف دیگر نمی توانستم او را از دست بدهم. به نظرم همسر و بچه هایم سد راهم برای زندگی با او بودند و باید آنها را از میان برمی داشتم.»
او گفت: «فکر از میان برداشتن آنها باعث شد نقشه قتلشان را طراحی کنم. از یک هفته قبل شایعه انداختم که همسرم دچار افسردگی شده و مرا تهدید کرده که می خواهد خود و بچه هایم را بکشد و داغ آنها را بر دل من بگذارد. با این کار می خواستم زمینه سازی کنم تا خودکشی آنها را باور کنند.
از طرف دیگر با همسرم طرح دوستی ریختم و به او گفتم سمیرا را ترک کردم و از همان شب قرص های ویتامین و تقویتی به هرکدام از آنها می دادم به این بهانه که ضعیف شده اند و باید خودشان را تقویت کنند. سوسن و بچه هایم هم بی خبر از آنچه من در سر داشتم قرص ها را می خوردند.
تا این که شب حادثه شام را از بیرون گرفتم و خودم را خوشحال نشان دادم. طوری که همسرم باور کند که واقعا از دیدن او این حس به من دست داده است. بعد از خوردن شام به آنها قرص های برنج را دادم و آنها به این تصور که این قرص ها همان قرص های تقویتی است که هر شب می خورند آنها را خوردند. کمی که حالشان بد شد گوشی تلفن همراه همسرم را برداشتم و سیم تلفن را از بیرون بریدم تا او نتواند با کسی تماس بگیرد و کمک بخواهد.
بعد هم در را از بیرون قفل کردم و به مغازه ام رفتم. می خواستم برای خودم مدرک سازی کنم و شاهدی داشته باشم که شهادت دهد در زمان جنایت در خانه نبودم. به شاگردم گفتم می خواهم به تهران بروم و او هم چون در تهران کار داشت با من همراه شد. در مسیر یادم افتاد که در را از بیرون قفل کرده ام، بی شک پلیس به این موضوع شک می کرد. برای همین به بهانه این که وسیله ای را جا گذاشتم به خانه برگشتم، همسر و بچه هایم بیهوش روی زمین افتاده بودند با دیدن این صحنه خیالم راحت شد که آنها نمی توانند از کسی کمک بخواهد به همین دلیل از خانه خارج شدم و در را باز گذاشتم. در راه بودم که یکی از همسایه ها با من تماس گرفت و گفت حال اعضای خانواده ام بد است و من فورا به بروجرد برگشتم.»
متهم با اعتراف به این جنایت با قرار بازداشت موقت روانه زندان شد.
*جام جم