خورشید کویر، هر روز صبح از مشرق سر می زند و نور زرد رنگش را بر مزار پاک آن دلاور صحنه ی پیکار می پاشد و پرچم جمهوری اسلامی ، بر بالای مزار او، که اولین شهید روستای شامکان بود: در اهتزاز است. سرلوحه ی وصیت نامه ی حمیداین بود: "گوش به فرمان امام باشند" و در وصیت نامه گفته بود:
"...به اهالی شامکان بگوییدکه باید بیشتر برای انقلاب کار کنند، زیرا که بعضی از شامکانی های شهر نشین، آبروی روستایمان را برده اند.چون انقلاب منافعشان را به خطر انداخته و بعضی دیگر هم که نمی توانند مثل زمان شاه،جفتک بیندازند،شب خوابیدند و صبح که از خواب بلند شدند،منافق از کار در آمدند و شروع به انتقاد از انقلاب کردند در صورتی که "هر" را از "بر" تشخیص نمی دهند و حال این وظیفه شماست که این را از خودتان طرد کنید، ولو پدر یا پسر شما باشند و خود، انقلاب را با تولید بیشتر(جو،گندم،زیره، پنبه و ...) یاری دهید."
مردم شامکان مراسم سوگواری حمید را آبرومندانه برگزار کردند و پیکر این جوان ولایت پذیر را نوحه خوانان بر دوش حمل کردند و بنا بر وصیت شهید او را در کنار خواهرش دفن کردند و مرثیه ای سروده بودند که در دسته های سینه زنی در عزای شهید با لهجه ی محلی می خواندند:
"حمید احمدی جانم فدایت
اهالی شامکان گریند برایت
حمید احمدی در شهر غربت
چه زحمت ها کشیدی بهر ملت
حمید احمدی باب نکویت
نشد قسمت ببیند ماه رویت"
گویا وصیت نامه حمید در قلب پاک روستاییان، اثر خودش را گذاشته بود و جوشش انقلابی به روستا هم، راه پیدا کرده بود. حمید دیگر تنها نبود؛ در کنارش شهیدان دیگری هم خفته بودند، هر هفته پنج شنبه ها، مردم شامکان به گلزار شهدا می ایند و به رسم خود بر سر هر مزاری مشتی گندم و برنج می ریزند.
و پرندگان کویر،
فوج فوج در آسمان گلزار شهدا
دعاگویان، پرواز می کنند.