به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ شهادت کلید واژه ای است بس عظیم برای رسیدن به معبود و هنری است مختص مردانی بزرگ که از همه تعلقات مادی و دنیوی بگذرند و با حضرت دوست عشق بازی کنند.
عصمت مجتهدی مادر شهید علیرضا ابراهیمی متولد اراک هستم و 88 سال سن دارم. فرزندم علیرضا ابراهیمی در اولین روز فروردین ماه سال 1338 در روستای سنجان از توابع اراک در خانوادهای مذهبی متولد شد و پدرش نیز کشاورز بود.
شهید«علیرضا ابراهیمی »بزرگ مردی از این تبار است که چنین راه بزرگی را در کوتاه ترین زمان پیمود. گفتگوی فارس با مادر شهید علیرضا ابراهیمی از نظرتان می گذرد.
او کودکی کنجکاو و باهوش بود. دوران ابتدایی را در دبستانهای سنجان و دوره متوسطه را در دبیرستان شهید بهشتی اراک به پایان رسانید. تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داد و برای پاسداری از انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران اراک درآمد. او شخصیتی بود که مشکلات و اختلافات اطرافیان را حل مینمود. همیشه دوست داشت خودش کار کند و خرج تحصیلش را فراهم کند. بیشتر اوقات قرآن و نهجالبلاغه مطالعه مینمود و از آنها مقاله مینوشت. کتابهایی از آیتالله مشکینی و شهید مظلوم بهشتی و امام خمینی (ره) و جلالالدین فارسی و در اوایل انقلاب کتابهای دکتر شریعتی رامطالعه میکرد. *کمک 4000 تومانی برای معالجه مادر دوستش همیشه به فکر مستضعفین جامعه بود و از سنین پایین به آینده خود فکر میکرد. زمانی مبلغ 4000 تومان پول پسانداز کرده بود و با اینکه مادرش در بیمارستان بستری بود، آن پول را برای معالجة مادر یکی از دوستانش به او داد. *حضور در گیلانغرب با شروع غائله کردستان به آن منطقه اعزام و تا شروع جنگ تحمیلی آنجا بود. اولین سال جنگ تحمیلی را در جبهه گیلانغرب انجام وظیفه مینمود که به واسطه تواناییهای وی فرماندهی محور عملیاتی بانسیران در گیلانغرب را بر عهده گرفت. سال 1360 با آماده شدن قوای مسلح جمهوری اسلامی ایران جهت آزادسازی مناطق اشغالی خورستان، به دعوت شهید رحیم آنجفی به خوزستان آمده و در عملیات طریقالقدس (فتح بستان) در گردان تحت فرماندهی برادر رحیم شرکت داشت. *زمان شهادت ،سومین مرحله عملیات بیت المقدس
پس از این به پادگان آموزشی حمزه سیدالشهداء (ع) اعزام شد و در آنجا به عنوان مربی تاکتیک به تعلیم و تربیت نیروهای داوطلب اعزام به جبهه پرداخت و مجدداً به خوزستان اعزام گردید و در سومین مرحله از عملیات بیتالمقدس به درجه رفیع شهادت نائل آمد. بارها از زبان او شنیدم که میگفت: دوست دارم هنگام شهادت فرصت پیدا کنم تا با اقتداء بر مولایمان حضرت علی (ع) بگویم «فزت و رب الکعبه». عاقبت در شب به یاد ماندنی بیستم اردیبهشت 1361 این سعادت نصیب او گردید و در عملیاتی که رمز مقدس یا علیبن ابیطالب (ع) را داشت به جوار مولا و مقتدای خویش شتافت. خاطرات: * چشمه آبی ازبهشت مادرش به نقل از یکی از همرزمان فرزندش میگفت:قبل از شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران به کردستان اعزام شده بودیم، منطقه مأموریت ما شهر مریوان و حومه آن بود. یکی از روزها که برای گشتزنی و شناسایی به ارتفاعات حوالی مریوان رفته بودیم، در کوهستانهای سر به فلک کشیده آن منطقه گم شدیم و اصلاً نمیدانستیم از کجا آمدیم و الان در چه موقعیتی قرار داریم. این مسئله باعث نگرانی هرچه بیشتر اعضای گروه میشد زیرا آن منطقه دراختیار و کنترل عوامل ضدانقلاب بود. به هر حال تصمیم گرفتیم، یکی از ارتفاعات را بالا برویم تا از آنجا منطقه زیر دستمان را بهتر ببینیم، بلکه با این روش بتوانیم راهمان را پیدا کنیم. تابستان بود و هوا گرم، سنگینی اسلحه و تجهیزات و اضطرابی که ناخواسته به جانمان افتاده بود، همه و همه دست به دست هم داده بود و عطش عجیبی را گریبان ساخته بود. خلاصه ارتفاع موردنظر را تا نیمه بیشترش بالا رفته بودیم که ضعف و گرسنگی هم به عطش تشنگی اضافه شد و ادامه راه را بیش از پیش غیرممکن میساخت. در چنین وضعیتی دست توسل به دامان پر مهر و عطوفت اهل بیت (ع) زدیم و متوسل به حضرت سیدالشهدا، سید و سرور لبتشنگان شدیم، لحظاتی نگذشته بود که صدای سوت خمپاره یا توپی که به طرف ما میآمد، همه را به هوش آورد و قبل از آنکه کسی بتواند کاری انجام دهد به صخره نسبتاً بزرگی که در کنارمان بود اصابت کرد، صدای انفجار مهیبی، سکوت مرگبار منطقه را شکست و گرد و غبار به هوا برخاست. اندکی بعد از انفجار، تازه به خودمان آمده و از سلامت یکدیگر مطلع شدیم. پس از چند لحظه بیاختیار چشمان همگی ما متوجه محل اصابت گلوله گردید. با تعجب هرچه تمام دیدیم از محل انفجار و درست در وسط آن صخره سنگی، چشمه آبی زلال جوشان است. ابتدا به چگونگی پیدایش آن چشمه فکر نکردیم، و سیر دل آب نوشیدیم و دست و صورتمان را شستیم. پس از مدتی استراحت به این فکر افتادیم که از صبح تا الان حتی یک تیر تفنگ هم اینجا شلیک نشده چه رسد به گلوله خمپاره یا توپ. از آن گذشته چرا این گلوله باید درست در نزدیکی ما زمین بخورد؟! و از طرف دیگر چشمه آب در دل صخره سخت چه میکند؟! با این سؤالات دوباره متوجه شدیم که با تعجب دوچندان بیشتر از دفعه قبل دیدیم که چشمه آب بسته شده و دیگر آبی از آن جاری نیست! در آن حال اشک ازدیدگان همه جاری شد و همه ما متوجه شدیم که این امداد غیبی چیزی نبود جز لطف امام حسین (ع)که در آن شرایط باعث زنده ماندن ما از مرگ حتمی شد. بعد از این ماجرا، از همان مکان اطراف را مورد بررسی قرار داده و راهمان را نیز پیدا کردیم و همگی به مقر خودمان برگشتیم.» * خدا با ماست فرزندم تعریف میکرد؛ یک روز با یکی از دوستانم میخواستیم تعدادی اسلحه m1 و نارنجک با یک دستگاه بیسیم را برای مبارزین افغانی به زاهدان ببریم. شب در راه زاهدان ضدانقلابیون راه را بر ما بستند و ما ماشین را نگه داشتیم. قبل از پیاده شدن دستهایمان را بالا گرفتیم، من دیدم که هم اسلحهها و هم خودمان نابود میشویم. در این لحظه با پایم اسلحه را کشیدم و با عملیاتی خیلی سریع آنها را به گلوله بستم، از آنجا که خواست خدا بود، با اینکه چند گلوله به قنداق تفنگها خورد بود، حتی یک گلوله به نارنجکها نخورده بود و ما بالاخره جان سالم به در بردیم. * فرمانده بانسیران خسرو اسد پور همرزم شهید علیرضا ابراهیمی گفت :او فردی متدین، مؤدب، لایق و مستعد بود. با اینکه دورههای آموزشی نظامی چندانی را ندیده بود ولی مهارت نظامی و رزمی خوبی داشت. حرکتها و فرامین نظامی را با تسلط انجام میداد و به خوبی توان کنترل یک گردان را داشت. در ضمن در مرحلهای بنده به همراه چند نفر از برادران به عنوان پیک جبهه به منطقه جنگی غرب (گیلانغرب) رفته بودیم. او و نیروهای تحت امرشان در خط مقدم حضور داشتند. بنده توفیق ملاقات با وی را پیدا کردم.نام محل و ارتفاعاتی که خط پدافندی برادران ما بود با نام بانسیران بزرگ و بانسیران کوچک معروف بود و مسئولیت فرماندهی این سه مکان به عهده شهید علیرضا ابراهیم بود که به نظر بنده ایشان نقش محوری در آن منطقه را داشت. یک شب در سنگر این برادر عزیز میهمان بودم، که خیلی بزرگوارانه بنده را تحویل گرفته و میهماننوازی کرد. هیچ وقت این خاطره را فراموش نمیکنم که چون سنگر ایشان برای دشمن شناسایی شده بود مدام زیر آتش سنگین خمپارهها بود چنان که صبح روز بعد مشاهده نمودم به قدری گلوله خمپاره به اطراف سنگر اصابت کرده بود که انگاری ترکشهای زیادی در آن محل پهن کردهاند.
* پنجه مشکل گشای حضرت علی علیهالسلام عملیات بزرگ بیتالمقدس در تاریخ 10 اردیبهشت 1361 با رمز مقدس یا علیبن ابیطالب علیهالسلام در جبهههای جنوب، جنوب اهواز و شمال خرمشهر در وسعتی در حدود 5400 کیلومتر مربع و در چهار مرحله آغاز شد و تا 4 خرداد 1361 به طول انجامید و مهمترین هدف آن آزادسازی خرمشهر بود. مدتی قبل از شروع عملیات بزرگ بیتالمقدس، من درگردان امام حسن مجتبی (ع) که تحت امر تیپ 22 بدر نیروی زمینی سپاه پاسداران بود، خدمت میکردم. فرماندهی گردان به عهده سردار رشید اسلام شهید ناصر بختیاری (اهل شازند اراک) بود. این گردان در مراحل اول و دوم عملیات مزبور، مأموریت مستقیم درگیری نداشت و در احتیاط گردانهای خطشکن و درگیر رزم قرار داشت، که این مسئله باعث ناراحتی نیروهای رزمنده گردان شده بود، تا حدی که به یکدیگر میگفتند؛ حتماً خدا ما را دوست ندارد که گردان ما را برای خطشکنی نبردند؟! حتی بعضی از نیروها با حالت بغض و گریه این کلمات را بیان میکردند و دائماً از فرماندهان خود تقاضا میکردند که هر طور شده، گردان را به خط مقدم جبهه ببرند. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه بالاخره با اصرار همه رزمندگان گردان و پیگیریهای مکرر فرماندهی برای گردان امام حسن مجتبی (ع) برای مرحله سوم عملیات که با هدف حمله برای آزادسازی خرمشهر اجرا میشد مأموریت خطشکنی درنظر گرفته شد و رزمندگان با صدای تکبیر خوشحالی خود را ابراز کردند. دو روز قبل از اجرای مرحله سوم، یعنی روز 17 اردیبهشت ماه؛ مصادف بود با 14 رجب سالروز ولادت امیرمؤمنان حضرت علی علیهالسلام، و نیروها از نظر روحی در همان وضعی بودند که توضیح دادم. آن روز،«شهید علیرضا ابراهیمی»که فرمانده یکی از گروهانها و با حفظ سِمَت معاون گردان هم بود، حدود ساعت 10 صبح طبق روال هر روز که برای سرکشی و نظارت محل استقرار نیروها را بازرسی میکرد، سوار بر موتور تریل مقابل سنگر ما توقف کرد و با تعارف ساکنین سنگر از موتور پیاده شد و جلو درگاه سنگر روی زمین نشست. بعد از کمی صحبتهای متفرقه اوگفتند: برادران امروز ولادت حضرت علی (ع) است، بیایید جشن بگیریم. خلاصه با امکانات مختصری که داشتیم چند نفری مراسم جشن ولادت برگزار کردیم. در همین اثناء صحبت برادران برگشت به اینکه ای کاش مأموریت خطشکنی به گردان میدادند تا کمی اوضاع روحی نیروها رو به راه شود و همه به اتفاق گفتند الان گردان به یک درگیری حسابی نیاز دارد. علیرضا با کشیدن آهی سوزان گفت: «بچهها روز تولد حضرت علی (ع)است و رمز این عملیات هم یا علیبن ابیطالب (ع)است! بیایید دعا کنیم و سپس خود او اینطور دعا کرد؛ خدایا! محض خاطر امام علی (ع)دو تا هواپیمای عراقی را به تیر غیب گرفتار کن و جلوی این خاکریز (موضع گردان امام حسن(ع) بینداز تا بچهها روحیه بگیرند». بلافاصله بچههای داخل سنگر گفتند: الهی آمین. چند دقیقه بعد علیرضا خداحافظی کرد و رفت دنبال کارهای خودش. حدود نیم ساعت از این قضیه گذشته بود که صدای هواپیماهای دشمن که در ارتفاع پایین پرواز میکردند، آرامش نسبی منطقه را به هم ریخت و اندکی بعد صدای تکبیر و یا حسین (ع) و یا علی (ع) رزمندگان اسلام برخاست. از سنگر که بیرون آمدیم دیدیم یک هواپیمای جنگنده دشمن در حالی که آتش گرفته بود به سرعت به زمین نزدیک میشد و زمانی نگذشت که جلوی خاکریز گردان به زمین خورد و انفجار مهیبی رخ داد و رزمندگان هم به طور مداوم تکبیر میفرستادند و یا علی (ع)میگفتند. چند ساعت از این ماجرا گذشت و حالا بعدازظهر شده بود، تقریباً غیر از نگهبانان بقیه نیروها به خاطر گرما داخل سنگرهای خودشان بودند که دوباره با صدای تکبیر نگهبانان همه از سنگرها بیرون ریختند. بله، دومین هواپیمای جنگنده دشمن مورد اصابت موشک قرار گرفته و در حال سقوط بود. عجیب اینکه خط سیر سقوط این هواپیما هم منتهی شد به جلوی خاکریز گردان امام حسن (ع) و طولی نکشید که به زمین خورد و بر اثر انفجار قطعات آن به اطراف پراکنده شد. آری 13 رجب، دعای این شهید مخلص علیرضا ابراهیمی مستجاب شد و خداوند مهربان محض گل روی مشگلگشای اهل بیت سلامالله علیهم اجمعین، دو تا هواپیمای جنگنده دشمن را جلوی خاکریز گردان امام حسن مجتبی (ع) به زمین کشید و با سقوط این دو جنگنده دشمن بعثی روحیه رزمندگان اسلام تقویت شد. گذشته از این، دو شب بعد یعنی مورخ 19 اردیبهشت هم به گردان مأموریت خطشکنی واگذار شد و نیروها توفیق داشتند که در مرحله سوم عملیات و در حمله به خرمشهر دخالت مستقیم داشته باشند، اما علیرضا ابراهیمی هم، شب مرحله سوم عملیات به بزرگترین آرزوی خود رسید و شهد گوارای شهادت در راه اسلام را نوشید و به خیل شهیدان دفاع مقدس پیوست و نام او جزو شهدای فتح خرمشهر ثبت گردید. لحظههای عروج شب بیستم اردیبهشت سال 1361 که قرار بود مرحله سوم عملیات بیتالمقدس اجراشود علیرضا ابراهیمی پس از یک روز سخت و پر رفت و آمد، گردان امام حسن علیهالسلام را رساند به پشت دژ عرایض.از یک طرف فرمانده یکی از گروهانها بود از طرف دیگر بعد از شهادت برادر علی سبحانی جانشین فرماندهی گردان (شهید ناصر بختیاری) هم بود. یک جمله زیبا از او همیشه در ذهنم بوده و هست، و آن اینکه چند روز قبل میگفت: خیلی دوست دارم هنگام شهادت مثل مولایمان حضرت علی علیه السلام به محض خوردن ضربت بگویم «فزت و رب الکعبه» حدود ساعت 10 شب رمز عملیات اعلام شد و بچهها مثل تیری که از چله کمان رها شود به طرف دشمن شروع به پیشروی کردند. در این حال و در حین تاختن بر دشمن برادر عزیز و دوستداشتنیمان، هدف تکتیراندازان عراقی قرار گرفت و به شهادت رسید. وصیتنامه: بسمه تعالی سلام بر پویندگان راه آموزگار بزرگ شهادت حسین علیهالسلام و مدافعان راستین مستضعفین. قطره گر حرف خودی از بر کند هستی بیمایه را گهر کند من علیرضا ابراهیمی از هنگامی که از سرچشمه انسانساز خودآگاهی، بهرهمند شدم و فهمیدم که انسان تنها پدیدهای است که خلیفةالله لقب گرفته با فرزندان پاکباز جامعه جهت تحقق اهداف انقلاب همگام گشتم و در مقابل آگاهی و توانم احساس مسئولیت نمودم بدون اینکه از رنج و زحمت و مصیبتهای مترتبه آن هراسی داشته باشم. با این وجود از اینکه قبلاً در اسارت جهل مرتکب اشتباهاتی شدهام، از خداوند متعال طلب استغفار مینمایم که او توبهپذیر است و از آنان که به عللی مستقیم یا غیرمستقیم مورد اذیت من قرار گرفتهاند بخشش میطلبم چون حقوق هر انسانی از دیدگاه من محترم است، مگر اینکه ظالمین که حسابی جداگانه دارند و هدفم و پیامم همچون شهدا و مظلومین تاریخ نفی هرگونه استعمار و استجار و استثمار ـ استبداد به هر نام و به هر شکل تنها در سایه مسیر هدایت یعنی ولایت فقیه که امروز امام خمینی شاخص آن میباشد. چند کلامی در دل دارم خدمتتان عرض میکنم. انسان از همان کودکی در برخورد با مسائل در مجموع دوگونه عکسالعمل نشان میدهد اگر ضرری متوجهاش باشد یا حاصلی برایش نداشته باشد غمگین است و حرص وجودش را میخورد، خودخوری اعصاب خوردی و درنهایت احتمالاً روانی میشود، اما اگر برایش مفید باشد خوشحال پرتحرک مشتاق ادامه و تکرار آن عمل است، پس هر مسئله دو نتیجه میتواند داشته باشد یکی منفی دیگری مثبت، حالا اگر کسی از تمامی چیزهایی که دیگران هر صبح و شام به دنبالش هستند و برای یافتنش هزار قسم و آیه دروغ و نیرنگ و فریب خیانت و جنایت مرتکب میشوند چشم بپوشد و از مال و جان بگذرد دردسر و مسئولیت بپذیرد رنجها و زحمات را تحمل کند پایه راهی را که بر حاکمیت ظلم و ستم و استعمار و استثمار خط بطلان میکشد تا در جامعهای بدون تبعیض انسان به دور از فساد و کمبود و جهل رشد کند عدالت جایگزین ظلم گردد. اگر از هر انسان عاقل سؤال کنی آقا جان به نظر شما آدم حسابی کیه هر کجا سر میکشد و به هر پُستی و صنفی نظر میافکند چیزی قابل ذکر نمییابد، مگر در این راه که میتواند افراد موردنظر را معرفی مینماید زیرا اینها با تمام وجود با تلاش و ایثار خستگیناپذیر خودشان را در برابر نظام حاکم بر جامعه و اجرای حکم خدا مسئول دانسته و با ایمان به اجر و پاداش الهی به پای خود با عشق به راه بدون کوچکترین شک و تردیدی خواستهاند که اینگونه باشند، حالا شما که این افراد را مصلح و مجاهد میدانید نباید برای مثال در برابر دوری و زخمی و مصدوم و شهیدشدنشان عکسالعمل یک تاجر ورشکسته یا یک کاسب ضرر داده را نماید چون این تفکر با اسلام سازگار نیست و سزاوار نیست با اینگونه مسائل از موضع ضعف برخورد کرد بلکه باید به خود بالید که بستگان ما نیز اهل این راهند و این خود نعمتی است که همه کس لیاقت آن را ندارد توجه کن قرآن میگوید «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیلالله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» کوتاه فکری نکن، اشتباه نکن آن کس که در راه خدا کشته شده مرده نیست بلکه زنده است. آری زنده است و نزد خدا روزی دارد اللهاکبر، کافی است فقط چند دقیقه روی آیه فکر کرد دیگر اشتباه نکنیم، میتوان گفت تافته جدا بافته که میگویند اینهایند چون مایه گذشتهاند و از همه علایقشان بریدهاند شهر و خانه و قوم و خوی و همه را ول کردهاند در گرما، بیخوابی و گرسنگی، خطر توپ و خمپاره و گلوله همه را تحمل نموده با وجود اینکه برای این ارزشآفرینها مثالهای مادی زدن صحیح نیست، فقط میخواهم منظورم را برسانم همانطوری که رابطه مادر و فرزند رابطه انسان و ما نمیتواند باشد و با معیار مادی قابل سنجش نیست. مادر اگر اینگونه سر سخن برایت گشودهام برای اینکه همیشه در خاطرم هستی و دینی که بر گردنم داری هر چند برآوردنش ممکن نیست، اما شرمندهام که از قدردانی نیز عاجز بودهام به لحاظ شرایط موجود با دید محبت و عاطفه بنگر که خدا از هر کس به اندازه و آگاهیش و تواناییاش مسئولیت میخواهد حالا که ما ناظر بودهایم دو سال مداوم از جبهه خبر شهادت بهترین و عزیزترین و صادقترین... جوانان میرسد چه عزیزانی که معلولند چه خانوادههای شرافتمند و محترمی که سر پناهشان ویزان شد و مصیبتهایی مشابه این اما ما چه کار کردهایم، وظیفه ما چیست؟ تو به عنوان کسی که دارای فرزندی و من به عنوان کسی که جوانم و به این مسائل آگاه الحمدلله، توانایی هم داری! اینجا خدا از ما مسئولیت میخواهد قرآن میگوید «و ما لکم لا تقاتلون فی سبیلالله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون...» (سوره مبارکه نساء آیه شریفه 75) چرا در راه خدا و در آه آن مردم بیچاره از مردها و زنها و بچههایی که تحت شکنجه قرار گرفتهاند نمیجنگید، قرآن اینطوری میگوید وای به حال کسی که بداند و سرپیچی کند و تو نیز باید از اینکه افتخار نصیب ما شده برای اسلام خدمت کنیم خوشحال باشی و سخن امام که در مورد مادران گفته این جوانان مبارز در میدانهای نبرد در دامان مادران پرورش یافتهاند یا سخن دیگر که بهشت زیر پای مادران است این حرفها چه چیزی را به انسان میفهماند اجر و منزلت یک مادر است رنج چندین ساله را فراموش میکند تمام عواطف و حب فرزند انتظارش را چشم میپوشد در رابطه با فرزند که درک و احساس دارد جهد و کوشش نمایند حتی خونش را میدهد و مادر صبور و مقاوم با قلب ترک خورده و پر کینه انزجارش را نسبت به ظلم و ستم نشان میدهد. اینها هم معنویتند و پیش خدا اجر و پاداش دارد برای اینکه امام میگوید بهشت زیر پای مادران است امیدوارم مادر همه چیز برایت توجیه شده باشد شاید مشیت الهی بر این باشد دوباره یکدیگر را نبینیم با این لحاظ از حضور محترم تو حلالیت میطلبم و انتظار دارم ذرهای برای من ناراحت نباشی که خدای نکرده ایثار و از خودگذشتگی شهید برای دیگران کم جلوه کند. شهید شدن نفله شدن نیست بلکه یک جهش به هدف خلقت انسان منظورم آن درجه کمال انسان نزدیکی به خدا (لقاءالله) یک شهید راه چندین ساله را در یک لحظه طی میکند همان لحظهای که انتخاب میکند امروز مردم ایران در نظر صاحبنظران نظامی اعجاز آفریدهاند چطور ممکن است در نبردی نابرابر دشمن مجهز به هرگونه سلاح مدرن با تحکم مواضع و قدرت نظامی سازمانیافته و یکطرفه با معمولیترین سلاحها بزرگترین پیروزی را به دست میآورد. این به خاطر روحیه رزمندگان ماست که برخاسته از ایمان آنها است. تمامی خانوادههایی که کسانی از آنها در این نبرد شهید یا زخمی شدهاند باید به شهادت افتخار کنند به اینکه با عملیات متشابه ایران و عراق را از لوث وجود شیطان بزرگ و عمله بیمزد و جیرهاش صدام کافر پاک کنیم و زمینه رهایی قدس فراهم گردد. به امید پیروزی نهایی خدا نگهدار :علیرضا ابراهیمی منبع:فارس