به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛به راستی چه زیبا شناختند بسیجیان، امام را و چه زیبا شناخت امام، بسیجیان را که آرزو کرد در قیامت با بسیجیانش محشور شود.
برای روایت یکی از خاطرات جنگ و شهادت به سراغ سردار علیجان میرشکار از فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس رفتیم تا این بار نیز با سردار به روزهای عشق، صفا و صمیمیت برویم. این فرمانده سرافراز دفاع مقدس بیان داشت: قبل از عملیات والفجر هشت بود، از وضعیت عقبه خودی اطلاعی نداشتیم و نمیدانستیم چقدر میتوانند ما را پشتیبانی کنند و معلوم هم نبود دشمن در آن طرف اروند چه میزان میخواهد توان خود را به نمایش بگذارد. وی افزود: به همین دلیل باید فرماندهان، خود را برای هرگونه حوادث و حرکات احتمالی دشمن آماده میکردند و در لحظات بحرانی باید از نیروهایی تحت قالب گروه ویژه استفاده میکردند. سردار یادآور شد: سردار شهید حمیدرضا نوبخت فرمانده تیپ سوم لشکر ویژه 25 کربلا به من گفت که در جمع گردان صحبت کن و وضعیت سخت عملیات را برای بچهها تشریح کن و از بینشان 15 نفر را به عنوان داوطلب عملیات انتحاری، انتخاب و سازماندهی کن. این رزمنده گفت: گردان را به خط کردم و شرایط سخت عملیات را برای نیروها تشریح کردم. پس از خواندن آیات متعدد از جهاد و روایات مختلف ایثار و شهادت، گفتم که «از بین شماها 15 نفر به صورت داوطلبانه به عنوان نیروهای گروه ویژه و آماده شهادت میخواهیم». وی ادامه داد: حرفهایم تمام نشده بود که کل گردان بلند شدند و اعلام آمادگی کردند، گردانهای ما به یاد اصحاب بدر و اصحاب آقا امام زمان(عج) به تعداد 313 نفر سازماندهی شده بودند، همه 313 نفر از جای خود بلند شدند. گفتم «برادرانم! بنشینید». همه نشستند، شروع به صحبت کردم و گفتم که «برادرانم! 15 نفر بیشتر نیاز نداریم برای گروه ویژه و از بین شماها 15 نفر باید داوطلب شوید». وی تصریح کرد: دوباره همه آن 313 نفر فدایی خمینی بلند شدند و اعلام آمادگی کردند. این کارشان سه مرتبه تکرار شد و مجبور شدم با شناخت خودم از بین بچهها 15 نفری را که سابقه رزمی و روحیات معنوی بالاتری داشتند و از نظر بدنی هم آمادهتر بودند را به اسم انتخاب کرده و سازماندهی کنم. میرشکار اضافه کرد: بعد از انتخاب آنها جوان کمسن و سالی به طرفم آمد و گفت «روز قیامت جلوی حضرت فاطمه زهرا(س)، یقه تو را میگیرم و از تو شکایت میکنم»، یکه خوردم و سؤال کردم «چرا برادر؟ مگر من چه کار کردم؟»، گفت که «من سه بار داوطلب شدم که به دستور فرزند فاطمه(س) امام خمینی(ره) از مظلومیت دینم دفاع کنم و فدای این راه شوم ولی شما مانع من شدید». این مسئول یادآور شد: به یاد شب عاشورای امام حسین(ع) افتادم و کسانی که بعد از صحبت آقا امام حسین، صحرای کربلا را ترک کردند، برادر بسیجیام را به آغوش کشیدم و با هم گریه کردیم. وی در پایان متذکر شد: به راستی چه زیبا شناختند بسیجیان، امام را و چه زیبا شناخت امام بسیجیان را که آرزو کرد در قیامت با بسیجیانش محشور شود. منبع:فارس