مدتی بعد از دفن شهید چند نفر مسیحی از تهران به ما مراجعه کرده و گفتند: چون این شهید از خانواده ماست، میخواهیم از دادستانی حکم بگیریم تا قبر این شهید را نبش کرده و جسد او را برای دفن در گورستان ارامنه به تهران ببریم.
به گزارش شهدای ایران؛ شگفتیهای فراوانی در جریان رزم، شهادت و تشییع شهدا وجود داشته و دارد، شگفتیهای منظمی که برای جنگ با همه خشونت و ناملایماتش یک وجه ساختارشکن بهنام زیباییهای جنگ میسازد که فقط در نبردهایی همچون جنگ هشتساله ما رؤیت شده است، موقعیتهایی که از جنگ ما چیزی بهنام هشت سال دفاع مقدس ساخت. «اسدالله مکی نژاد» نماینده بنیاد شهید در گلستان شهدای اصفهان در روایتی در دفتر اول لحظههای آسمانی کاری از معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران به یکی از همین شگفتیها اشاره میکند. او به خاطرهای در مورد یک شهید ارمنی اشاره کرده و آن را چنین روایت میکند:
در بمباران مسجد سید اصفهان در سال 1365 شهیدی را به گلستان آوردند که «آناتولی میرزایی» نام داشت. کسانی که جسد این شهید را به گلستان آوردند اظهار داشتند: این شهید غریب است و قوم و خویشی در اصفهان ندارد. بعدا متوجه شدیم این شهید قبلا مسیحی بوده است. پس از مدتی که از دفن او گذشت، چند نفر مسیحی از تهران به ما مراجعه کرده و گفتند: چون این شهید از خانواده ماست، میخواهیم از دادستانی حکم بگیریم تا قبر این شهید را نبش کرده و جسد او را برای دفن در گورستان ارامنه به تهران ببریم. گفتم: اشکالی ندارد، اگر حکم دادستانی را آوردید در خدمت شما هستم.
آنها دو روز بعد حکم دادستانی را گرفتند و به گلستان شهدا مراجعه کردند. به دستور بنیاد شهید اصفهان قرار شد صبح روز بعد نبش قبر کنیم و جسد آن شهید را جهت انتقال به تهران تحویل دهیم. همان شب که صبح روز بعد از آن قرار بود نبش قبر انجام شود، شهید به خوابم آمد و گفت: من چند سال است مسلمان شدهام و دیگر مسیحی نیستم. شما نگذارید مرا از دیگر شهدا جدا کنند. صبح که از خواب برخاستم از خدا کمک خواستم که دلیلی برای این خواب و گفته آن شهید به من نشان دهد، لذا چند روزی آن افراد را معطل کردم و گفتم به دلیل رعایت مسایل بهداشتی باید چند روز صبر کنید و با بهانههای مختلف از انجام این کار امتناع کردم.
در این چند روز که آنها معطل بودند و من هم منتظر بودم که صحت آن خواب بر من نمایان شود، یک نفر از اهالی خمینی شهر اصفهان به گلستان شهدا آمد. وقتی قضیه را از من شنید گفت: اتفاقا این شهید 20 سال راننده کامیون من بود، چند سال پیش مسلمان شد و نماز میخواند. آن شخص را با افراد آن خانواده مسیحی روبرو کردم. آنها هم قبول کردند و رفتند. بدین ترتیب جسد شهید آناتولی میرزایی در قطعه شهدای کربلای چهار و شماره 11 ردیف 3 گلستان شهدای اصفهان باقی ماند.
در بمباران مسجد سید اصفهان در سال 1365 شهیدی را به گلستان آوردند که «آناتولی میرزایی» نام داشت. کسانی که جسد این شهید را به گلستان آوردند اظهار داشتند: این شهید غریب است و قوم و خویشی در اصفهان ندارد. بعدا متوجه شدیم این شهید قبلا مسیحی بوده است. پس از مدتی که از دفن او گذشت، چند نفر مسیحی از تهران به ما مراجعه کرده و گفتند: چون این شهید از خانواده ماست، میخواهیم از دادستانی حکم بگیریم تا قبر این شهید را نبش کرده و جسد او را برای دفن در گورستان ارامنه به تهران ببریم. گفتم: اشکالی ندارد، اگر حکم دادستانی را آوردید در خدمت شما هستم.
آنها دو روز بعد حکم دادستانی را گرفتند و به گلستان شهدا مراجعه کردند. به دستور بنیاد شهید اصفهان قرار شد صبح روز بعد نبش قبر کنیم و جسد آن شهید را جهت انتقال به تهران تحویل دهیم. همان شب که صبح روز بعد از آن قرار بود نبش قبر انجام شود، شهید به خوابم آمد و گفت: من چند سال است مسلمان شدهام و دیگر مسیحی نیستم. شما نگذارید مرا از دیگر شهدا جدا کنند. صبح که از خواب برخاستم از خدا کمک خواستم که دلیلی برای این خواب و گفته آن شهید به من نشان دهد، لذا چند روزی آن افراد را معطل کردم و گفتم به دلیل رعایت مسایل بهداشتی باید چند روز صبر کنید و با بهانههای مختلف از انجام این کار امتناع کردم.
در این چند روز که آنها معطل بودند و من هم منتظر بودم که صحت آن خواب بر من نمایان شود، یک نفر از اهالی خمینی شهر اصفهان به گلستان شهدا آمد. وقتی قضیه را از من شنید گفت: اتفاقا این شهید 20 سال راننده کامیون من بود، چند سال پیش مسلمان شد و نماز میخواند. آن شخص را با افراد آن خانواده مسیحی روبرو کردم. آنها هم قبول کردند و رفتند. بدین ترتیب جسد شهید آناتولی میرزایی در قطعه شهدای کربلای چهار و شماره 11 ردیف 3 گلستان شهدای اصفهان باقی ماند.