روایت ناب حاج همت از شهادت رضا چراغی
سردار رشید حاج محمد ابراهیم همت آخرین دیدار خویش را با شهید چراغی این گونه بیان کرده است:
رضا سه روز بود که نخوابیده بود و عملیات را هدایت می کرد هر طور بود قانعش کردم که آن شب را بخوابد و او هم خوابید. صبح روز بعد که بیدار شده بود بعد از نماز دیدم شلوار نویی را که در ساک داشت درآورد و پوشید.
با تعجب پرسیدم آقا رضا هیچ وقت شلوار نویت را نمی پوشیدی چی شده؟ خندان گفت: حاجی با اجازه شما می خواهم برم خط مقدم. گفتم احتیاج نیست شما جلو بروید. اینجا بیشتر به شما نیاز است قیافه اش در هم شده گفت: حاجی جان من می خواهم برم جلو خط را وارسی کنم.
در همین حین از بی سیم خبر رسید که عراق پاتک سختی در خط انجام داده است رضا رفت جلو. ساعتی بعد بچه ها گفتند برادر چراغی در خط مقدم با خمپاره شصت دارد عراقی ها را می زند. با بی سیم او را خواستم که ناگهان یک نفر از پشت بی سیم گفت: حاجی جان دیگر رضا را صدا نکنید او پرواز کرد.