حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی به پرسشی درباره اینکه چرا به دنبال خواشناسی برویم، پاسخ دادند.
به گزارش شهدای ایران، حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی به پرسشی درباره اینکه چرا به دنبال خواشناسی برویم،پاسخ دادند.
متن پرسش مطرح شده وپاسخ این مرجع تقلید شیعیان بدین شرح است:
هیچ حرکتی بدون انگیزه نیست، طبعاً حرکت در مسیر شناخت مبدء جهان هستی نیز نمیتواند بدون انگیزه باشد به همین دلیل فلاسفه و دانشمندان برای خداجوئی سه انگیزه اساسی ذکر کردهاند که قرآن مجید به همه آنها اشارههای روشنی دارد:
1- انگیزه عقلی
2- انگیزه فطری
3- انگیزه عاطفی
1- انگیزه عقلی
انسان عاشق کمال است، و این یک عشق جاودانی در همه انسانها محسوب میشود منتها هرکس کمال خود را در چیزی میبیند، و به دنبال آن میرود و گروهی نیز به جای آب به دنبال سراب و ارزشهای موهوم و کمالات پنداری میروند و آن را واقعیت خیال میکنند.
گاهی از این اصل به عنوان «غریزه جلب منفعت و دفع ضرر» یاد میشود که انسان به خاطر این غریزه خود را موظف میبیند که نسبت به هر موضوعی که با سرنوشت او (از نظر سود و زیان) رابطهای دارد برخوردی جدی کند.
ولی نام «غریزه» بر این عشق گذاشتن بسیار مشکل است چرا که غریزه معمولًا به اموری گفته میشود که بدون دخالت اندیشه در افعال انسانها یا جانداران دیگر مؤثر است و به همین دلیل در مورد حیوانات نیز به کار میرود.
بنابراین بهتر است که از عنوان «تمایلات عالی» که بعضی دیگر در اینگونه موارد به کار میبرند استفاده کنیم.
به هر حال این عشق به کمال و تمایل به منافع معنوی و مادی و دفع هرگونه ضرر و زیان انسان را وادار میکند که در موارد احتمال نیز به تحقیق پردازد، هر قدر این احتمال قویتر، و آن سود و زیان عظیمتر باشد این تحقیق و جستجو را لازمتر میشمرد.
محال است کسی احتمال دهد مطلبی در سرنوشت او تأثیر مهمی دارد و خود را موظف به تحقیق پیرامون آن نداند.
مسأله ایمان به خدا و جستجوی از مذهب مسلماً در زمره این مسائل است، چرا که در محتوای مذهب سخن از مسائل سرنوشت به میان میآید، سخن از مسائلی که خیر و شر انسان با آن رابطه تنگاتنگ دارد.
بعضی برای روشن ساختن این مطلب مثالی ذکر میکنند، میگویند فرض کنید کسی را بر سر یک دوراهی ببینیم که میگوید ماندن در اینجا قطعاً خطرناک است و انتخاب این راه (اشاره به یکی از آن دو) نیز مسلماً خطرناک و راه دیگر راه نجات است، و سپس قرائن و شواهدی برای هر یک مطرح میکند. بدون شک هر راهگذری خود را موظف به تحقیق میبیند و بیاعتنای به آن را مخالف حکم عقل. «1»
اصل عقلی معروف دفع ضرر محتمل شاخهای از انگیزه عقلی است، قرآن خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: «به آنها بگو به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خداوند یگانه یکتا باشد (و حساب و جزا و بهشت و دوزخی در کار باشد) و شما به آن کافر شوید، چه کسی گمراهتر خواهد بود از آن کس که در مخالفت دور و گمراهی شدید قرار دارد»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ). «2»
البته این گفتار در مورد کسانی است که هیچ دلیل منطقی در آنها کارگر نیست، در حقیقت آخرین سخنی است که به اشخاص لجوج و مغرور و متعصب گفته میشود، و آن اینکه: اگر شما حقانیت قرآن و توحید و وجود عالم پس از مرگ را صددرصد نپذیرید مسلماً دلیل بر نفی آن نیز ندارید، بنابراین این احتمال باقیست که دعوت قرآن و مسأله معاد واقعیت داشته باشد، آنگاه فکر کنید چه سرنوشت تاریک و وحشتناکی خواهید داشت با این گمراهی و مخالفت شدید و موضعگیری در برابر این مکتب الهی.
این همان سخنی است که ائمه دین علیهم السلام در برابر افراد لجوج در آخرین مرحله مطرح میکردند چنانکه در حدیثی که در کتاب کافی آمده، میخوانیم: امام صادق علیه السلام با «ابن ابی العوجاء» مادی و ملحد عصر خود سخنان بسیاری داشت، آخرین مرحله که او را در مراسم حج ملاقات کرد بعضی از یاران امام عرض کردند مثل اینکه ابن ابی العوجاء مسلمان شده؟! امام فرمود: او از این کوردلتر است، هرگز مسلمان نخواهد شد، هنگامی که چشمش به امام صادق علیه السلام افتاد گفت ای آقا و بزرگ من!
امام فرمود ما جاء بک الی هذا الموضع؟: «تو اینجا برای چه آمدهای»؟!
عرض کرد: عادة الجسد، و سنة البلد، و لننظر ما الناس فیه من الجنون و الحلق و رمی الحجارة!: «برای اینکه هم جسم ما عادت کرده، هم سنت محیط اقتضاء میکند، ضمناً نمونههائی از کارهای جنونآمیز مردم، و سرتراشیدنها، و سنگ انداختنها را تماشا کنم!!»
امام فرمود: انت بعد علی عتوک و ضلالک، یا عبد لکریم!: «تو هنوز بر سرکشی و گمراهی خود باقی هستی، ای عبد لکریم» «3»!
او خواست شروع به سخن کند امام فرمود: لا جِدالَ فِی الْحَجِّ: «در حج جای مجادله نیست» و عبای خود را از دست او کشید، و این جمله را فرمود:
ان یکن الامر کما تقول- و لیس کما تقول- نجونا و نجوت، و ان یکن الامر کما نقول- و هو کما نقول- نجونا و هلکت!:
«اگر مطلب این باشد که تو میگوئی (و خدا و قیامتی در کار نباشد) که مسلماً چنین نیست، هم ما اهل نجاتیم و هم تو، ولی اگر مطلب این باشد که ما میگوئیم، و حق نیز همین است، ما اهل نجات خواهیم بود و تو هلاک میشوی».
«ابن ابی العوجاء» رو به همراهانش کرد و گفت: وجدت فی قلبی حزازة فردونی، فردوه فمات : «در درون قلبم دردی احساس کردم، مرا بازگردانید، او را بازگرداندند و به زودی از دنیا رفت» «4»! «5»
2- انگیزه عاطفی
اشاره
ضرب المثلی است معروف که انسان بنده احسان است (الإِنْسانُ عَبِیْدُ الإِحْسانِ)
همین مطلب با کمی تفاوت در حدیثی از امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: الإِنْسانُ عَبْدُ الْإِحْسانِ «انسان بنده احسان است» «6»
و در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم بِالْإحْسانِ تُمْلَکُ الْقُلُوبُ به وسیله احسان قلبها به تسخیر انسان درمیآید» (7)
و باز در حدیثی از همان حضرت علیه السلام آمده است: وَ أَفْضِلْ عَلَی مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمِیْرَهُ: «به هرکس میخواهی نیکی کن تا امیر او باشی» ( «8»)
و ریشه همه این مفاهیم در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود:
انَّ اللَّهَ جَعَلَ قُلُوْبَ عِبادِهِ عَلَی حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ الَیْها، وَ بُغْضِ مَنْ أساءَ الَیْهَا:
«خداوند دلها را در تسخیر محبت کسی قرار داده که به او نیکی کند، و بر بغض کسی قرار داده است که به او بدی کند» «9»
خلاصه این یک واقعیت است که هرکس به دیگری خدمتی کند یا نعمتی بخشد عواطف او را متوجه خود میسازد، و به صاحب خدمت و نعمت علاقهمند میشود، میل دارد او را کاملًا بشناسد و از او تشکر کند، و هر قدر این نعمت مهمتر و فراگیرتر باشد تحریک عواطف به سوی «منعم» و «شناخت او» بیشتر است.
و لذا علمای علم کلام (عقائد) از قدیمترین ایام مسأله «شکر منعم» را یکی از انگیزههای تحقیق پیرامون مذهب، و معرفة اللَّه شمردهاند.
ولی باید توجه داشت «شکر منعم» قبل از آنکه یک حکم عقلی باشد یک فرمان عاطفی است.
این اشاره کوتاه را با شعری از «ابو الفتح بستی» شاعر معروف عرب پایان میدهیم.
أَحْسِنْ الَی النّاسِ تَسْتَعْبِدْ قُلُوْبَهُمفَطَالَما اسْتَعْبَدَ الانْسانَ احْسانٌ
«به مردم نیکی کن تا قلوب آنها را بنده خودسازی- و همواره انسانها بنده احسانها بودهاند»!
در حدیثی از امام باقر علیه السلام میخوانیم که فرمود: «شبی رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد عایشه بود او سؤال کرد چرا خود را (برای عبادت) این همه به زحمت میافکنی؟ در حالی که خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بخشیده است.» «10»
فرمود: أَلا أَکُوْنُ عَبْداً شَکُوْرا؟ «آیا من نباید بنده شکرگزار او باشم»؟! «11»
3- انگیزه فطری
اشاره
هنگامی که سخن از فطرت میگوئیم منظور همان احساسات درونی و درکی است که هیچگونه نیازی به استدلال عقلی ندارد.
هنگامی که یک منظره بسیار زیبای طبیعی، یا یک گل بسیار خوشرنگ و خوشبو را میبینیم جاذبه نیرومندی از درون خود نسبت به آن احساس میکنیم که نام آن را تمایل و عشق به زیبائی مینهیم، و هیچگونه نیازی به استدلال در اینجا نمیبینیم.
آری حس زیبائی یکی از تمایلات عالیه روح انسانی است.
کشش به سوی مذهب مخصوصاً شناخت خدا نیز یکی از این احساسات ذاتی و درونی است، بلکه از نیرومندترین انگیزهها در اعماق سرشت و جان همه انسانها است.
به همین دلیل هیچ قوم و ملتی را نه در امروز و نه در گذشته تاریخ مشاهده نمیکنیم که نوعی از عقائد مذهبی بر فکر و روح آنها حکم فرما نباشد، و این نشانه اصالت این احساس عمیق است.
قرآن به هنگام ذکر داستان قیام انبیاء بزرگ در موارد زیادی روی این نکته تکیه کرده که رسالت اصلی انبیاء زدودن آثار شرک و بتپرستی بوده (نه اثبات وجود خدا، چرا که این موضوع در اعماق سرشت هرکس نهفته شده است).
به تعبیر دیگر: آنها به دنبال این نبودند که «نهال خداپرستی» را در دلهای مردم غرس کنند، بلکه به دنبال این بودند که نهاد موجود را آبیاری کرده، و خارها و علف هرزههای مزاحم را که گاهی این نهال را به کلی پژمرده و خشک میکند از ریشه برکنند!.
جمله «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ»* یا «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ»* (جز خدا را نپرستید) که به صورت نفی بتها، و نه اثبات وجود خدا، مطرح شده، در گفتار بسیاری از انبیا در
یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ قرآنی، ص: 27
قرآن مجید آمده، از جمله در دعوت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله «12» در دعوت نوح «13» در دعوت یوسف «14» در دعوت هود «15» مطرح شده است.
از این گذشته، ما در درون جان خود احساسات اصیل فطری دیگری نیز داریم، از جمله جذبه فوق العادهای است که نسبت به علم و دانش و آگاهی هرچه بیشتر در خود میبینیم.
آیا ممکن است ما این نظام عجیب را در این جهان پهناور مشاهده کنیم و علاقه نداشته باشیم سرچشمه این نظام را بشناسیم؟
آیا ممکن است دانشمندی بیست سال برای شناخت زندگی مورچگان زحمت کشد، و دانشمند دیگری دهها سال برای شناخت بعضی از پرندگان یا درختان یا ماهیان دریاها تلاش کند، بیآنکه انگیزهای جز عشق به علم در درون جان او باشد؟
آیا ممکن است آنها نخواهند سرچشمه اصلی این دریای بیکرانی که از ازل تا ابد را فرا گرفته بشناسند؟!
آری اینها انگیزههائی است که ما را به سوی «معرفة اللَّه» دعوت میکند، عقل ما را به این راه میخواند، عواطف ما را به این سو جذب میکند، و فطرت ما را به این سمت میراند. «16»
(1)- تفسیر پیام قرآن 2/ 24.
(2)- فصلت/ 52
(3)- «عبد لکریم» اسم اصلی «ابن ابی العوجاء» بود، و چون او منکر خدا بود امام علیه السلام مخصوصاً او را به این نام صدا میزد تا شرمنده شود.
(4)- کافی جلد 1 ص 61 (کتاب التوحید باب حدوث العالم).
(5)- تفسیر نمونه 20/ 325.
(6) و 4- غرر الحکم.
(7) 5- بحار الأنوار جلد 77 صفحه 421 (چاپ آخوندی)
(9)- تحف العقول صفحه 37 (بخش کلمات پیامبر «ص»)
(10)- اشاره به آیه اول سوره فتح است که تفسیر آن مشروحاً در جلد 22 صفحه 18 تفسیر نمونه آمده است.
(11)- اصول کافی جلد 2 باب الشکر حدیث 6.
(12)- هود 2.
(13)- هود 26.
(14)- یوسف 40.
(15)- احقاف 21.
(16)- تفسیر پیام قرآن 2/ 34.
(17)-یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ قرآنی
متن پرسش مطرح شده وپاسخ این مرجع تقلید شیعیان بدین شرح است:
هیچ حرکتی بدون انگیزه نیست، طبعاً حرکت در مسیر شناخت مبدء جهان هستی نیز نمیتواند بدون انگیزه باشد به همین دلیل فلاسفه و دانشمندان برای خداجوئی سه انگیزه اساسی ذکر کردهاند که قرآن مجید به همه آنها اشارههای روشنی دارد:
1- انگیزه عقلی
2- انگیزه فطری
3- انگیزه عاطفی
1- انگیزه عقلی
انسان عاشق کمال است، و این یک عشق جاودانی در همه انسانها محسوب میشود منتها هرکس کمال خود را در چیزی میبیند، و به دنبال آن میرود و گروهی نیز به جای آب به دنبال سراب و ارزشهای موهوم و کمالات پنداری میروند و آن را واقعیت خیال میکنند.
گاهی از این اصل به عنوان «غریزه جلب منفعت و دفع ضرر» یاد میشود که انسان به خاطر این غریزه خود را موظف میبیند که نسبت به هر موضوعی که با سرنوشت او (از نظر سود و زیان) رابطهای دارد برخوردی جدی کند.
ولی نام «غریزه» بر این عشق گذاشتن بسیار مشکل است چرا که غریزه معمولًا به اموری گفته میشود که بدون دخالت اندیشه در افعال انسانها یا جانداران دیگر مؤثر است و به همین دلیل در مورد حیوانات نیز به کار میرود.
بنابراین بهتر است که از عنوان «تمایلات عالی» که بعضی دیگر در اینگونه موارد به کار میبرند استفاده کنیم.
به هر حال این عشق به کمال و تمایل به منافع معنوی و مادی و دفع هرگونه ضرر و زیان انسان را وادار میکند که در موارد احتمال نیز به تحقیق پردازد، هر قدر این احتمال قویتر، و آن سود و زیان عظیمتر باشد این تحقیق و جستجو را لازمتر میشمرد.
محال است کسی احتمال دهد مطلبی در سرنوشت او تأثیر مهمی دارد و خود را موظف به تحقیق پیرامون آن نداند.
مسأله ایمان به خدا و جستجوی از مذهب مسلماً در زمره این مسائل است، چرا که در محتوای مذهب سخن از مسائل سرنوشت به میان میآید، سخن از مسائلی که خیر و شر انسان با آن رابطه تنگاتنگ دارد.
بعضی برای روشن ساختن این مطلب مثالی ذکر میکنند، میگویند فرض کنید کسی را بر سر یک دوراهی ببینیم که میگوید ماندن در اینجا قطعاً خطرناک است و انتخاب این راه (اشاره به یکی از آن دو) نیز مسلماً خطرناک و راه دیگر راه نجات است، و سپس قرائن و شواهدی برای هر یک مطرح میکند. بدون شک هر راهگذری خود را موظف به تحقیق میبیند و بیاعتنای به آن را مخالف حکم عقل. «1»
اصل عقلی معروف دفع ضرر محتمل شاخهای از انگیزه عقلی است، قرآن خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: «به آنها بگو به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خداوند یگانه یکتا باشد (و حساب و جزا و بهشت و دوزخی در کار باشد) و شما به آن کافر شوید، چه کسی گمراهتر خواهد بود از آن کس که در مخالفت دور و گمراهی شدید قرار دارد»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ). «2»
البته این گفتار در مورد کسانی است که هیچ دلیل منطقی در آنها کارگر نیست، در حقیقت آخرین سخنی است که به اشخاص لجوج و مغرور و متعصب گفته میشود، و آن اینکه: اگر شما حقانیت قرآن و توحید و وجود عالم پس از مرگ را صددرصد نپذیرید مسلماً دلیل بر نفی آن نیز ندارید، بنابراین این احتمال باقیست که دعوت قرآن و مسأله معاد واقعیت داشته باشد، آنگاه فکر کنید چه سرنوشت تاریک و وحشتناکی خواهید داشت با این گمراهی و مخالفت شدید و موضعگیری در برابر این مکتب الهی.
این همان سخنی است که ائمه دین علیهم السلام در برابر افراد لجوج در آخرین مرحله مطرح میکردند چنانکه در حدیثی که در کتاب کافی آمده، میخوانیم: امام صادق علیه السلام با «ابن ابی العوجاء» مادی و ملحد عصر خود سخنان بسیاری داشت، آخرین مرحله که او را در مراسم حج ملاقات کرد بعضی از یاران امام عرض کردند مثل اینکه ابن ابی العوجاء مسلمان شده؟! امام فرمود: او از این کوردلتر است، هرگز مسلمان نخواهد شد، هنگامی که چشمش به امام صادق علیه السلام افتاد گفت ای آقا و بزرگ من!
امام فرمود ما جاء بک الی هذا الموضع؟: «تو اینجا برای چه آمدهای»؟!
عرض کرد: عادة الجسد، و سنة البلد، و لننظر ما الناس فیه من الجنون و الحلق و رمی الحجارة!: «برای اینکه هم جسم ما عادت کرده، هم سنت محیط اقتضاء میکند، ضمناً نمونههائی از کارهای جنونآمیز مردم، و سرتراشیدنها، و سنگ انداختنها را تماشا کنم!!»
امام فرمود: انت بعد علی عتوک و ضلالک، یا عبد لکریم!: «تو هنوز بر سرکشی و گمراهی خود باقی هستی، ای عبد لکریم» «3»!
او خواست شروع به سخن کند امام فرمود: لا جِدالَ فِی الْحَجِّ: «در حج جای مجادله نیست» و عبای خود را از دست او کشید، و این جمله را فرمود:
ان یکن الامر کما تقول- و لیس کما تقول- نجونا و نجوت، و ان یکن الامر کما نقول- و هو کما نقول- نجونا و هلکت!:
«اگر مطلب این باشد که تو میگوئی (و خدا و قیامتی در کار نباشد) که مسلماً چنین نیست، هم ما اهل نجاتیم و هم تو، ولی اگر مطلب این باشد که ما میگوئیم، و حق نیز همین است، ما اهل نجات خواهیم بود و تو هلاک میشوی».
«ابن ابی العوجاء» رو به همراهانش کرد و گفت: وجدت فی قلبی حزازة فردونی، فردوه فمات : «در درون قلبم دردی احساس کردم، مرا بازگردانید، او را بازگرداندند و به زودی از دنیا رفت» «4»! «5»
2- انگیزه عاطفی
اشاره
ضرب المثلی است معروف که انسان بنده احسان است (الإِنْسانُ عَبِیْدُ الإِحْسانِ)
همین مطلب با کمی تفاوت در حدیثی از امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: الإِنْسانُ عَبْدُ الْإِحْسانِ «انسان بنده احسان است» «6»
و در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم بِالْإحْسانِ تُمْلَکُ الْقُلُوبُ به وسیله احسان قلبها به تسخیر انسان درمیآید» (7)
و باز در حدیثی از همان حضرت علیه السلام آمده است: وَ أَفْضِلْ عَلَی مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمِیْرَهُ: «به هرکس میخواهی نیکی کن تا امیر او باشی» ( «8»)
و ریشه همه این مفاهیم در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود:
انَّ اللَّهَ جَعَلَ قُلُوْبَ عِبادِهِ عَلَی حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ الَیْها، وَ بُغْضِ مَنْ أساءَ الَیْهَا:
«خداوند دلها را در تسخیر محبت کسی قرار داده که به او نیکی کند، و بر بغض کسی قرار داده است که به او بدی کند» «9»
خلاصه این یک واقعیت است که هرکس به دیگری خدمتی کند یا نعمتی بخشد عواطف او را متوجه خود میسازد، و به صاحب خدمت و نعمت علاقهمند میشود، میل دارد او را کاملًا بشناسد و از او تشکر کند، و هر قدر این نعمت مهمتر و فراگیرتر باشد تحریک عواطف به سوی «منعم» و «شناخت او» بیشتر است.
و لذا علمای علم کلام (عقائد) از قدیمترین ایام مسأله «شکر منعم» را یکی از انگیزههای تحقیق پیرامون مذهب، و معرفة اللَّه شمردهاند.
ولی باید توجه داشت «شکر منعم» قبل از آنکه یک حکم عقلی باشد یک فرمان عاطفی است.
این اشاره کوتاه را با شعری از «ابو الفتح بستی» شاعر معروف عرب پایان میدهیم.
أَحْسِنْ الَی النّاسِ تَسْتَعْبِدْ قُلُوْبَهُمفَطَالَما اسْتَعْبَدَ الانْسانَ احْسانٌ
«به مردم نیکی کن تا قلوب آنها را بنده خودسازی- و همواره انسانها بنده احسانها بودهاند»!
در حدیثی از امام باقر علیه السلام میخوانیم که فرمود: «شبی رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد عایشه بود او سؤال کرد چرا خود را (برای عبادت) این همه به زحمت میافکنی؟ در حالی که خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بخشیده است.» «10»
فرمود: أَلا أَکُوْنُ عَبْداً شَکُوْرا؟ «آیا من نباید بنده شکرگزار او باشم»؟! «11»
3- انگیزه فطری
اشاره
هنگامی که سخن از فطرت میگوئیم منظور همان احساسات درونی و درکی است که هیچگونه نیازی به استدلال عقلی ندارد.
هنگامی که یک منظره بسیار زیبای طبیعی، یا یک گل بسیار خوشرنگ و خوشبو را میبینیم جاذبه نیرومندی از درون خود نسبت به آن احساس میکنیم که نام آن را تمایل و عشق به زیبائی مینهیم، و هیچگونه نیازی به استدلال در اینجا نمیبینیم.
آری حس زیبائی یکی از تمایلات عالیه روح انسانی است.
کشش به سوی مذهب مخصوصاً شناخت خدا نیز یکی از این احساسات ذاتی و درونی است، بلکه از نیرومندترین انگیزهها در اعماق سرشت و جان همه انسانها است.
به همین دلیل هیچ قوم و ملتی را نه در امروز و نه در گذشته تاریخ مشاهده نمیکنیم که نوعی از عقائد مذهبی بر فکر و روح آنها حکم فرما نباشد، و این نشانه اصالت این احساس عمیق است.
قرآن به هنگام ذکر داستان قیام انبیاء بزرگ در موارد زیادی روی این نکته تکیه کرده که رسالت اصلی انبیاء زدودن آثار شرک و بتپرستی بوده (نه اثبات وجود خدا، چرا که این موضوع در اعماق سرشت هرکس نهفته شده است).
به تعبیر دیگر: آنها به دنبال این نبودند که «نهال خداپرستی» را در دلهای مردم غرس کنند، بلکه به دنبال این بودند که نهاد موجود را آبیاری کرده، و خارها و علف هرزههای مزاحم را که گاهی این نهال را به کلی پژمرده و خشک میکند از ریشه برکنند!.
جمله «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ»* یا «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ»* (جز خدا را نپرستید) که به صورت نفی بتها، و نه اثبات وجود خدا، مطرح شده، در گفتار بسیاری از انبیا در
یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ قرآنی، ص: 27
قرآن مجید آمده، از جمله در دعوت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله «12» در دعوت نوح «13» در دعوت یوسف «14» در دعوت هود «15» مطرح شده است.
از این گذشته، ما در درون جان خود احساسات اصیل فطری دیگری نیز داریم، از جمله جذبه فوق العادهای است که نسبت به علم و دانش و آگاهی هرچه بیشتر در خود میبینیم.
آیا ممکن است ما این نظام عجیب را در این جهان پهناور مشاهده کنیم و علاقه نداشته باشیم سرچشمه این نظام را بشناسیم؟
آیا ممکن است دانشمندی بیست سال برای شناخت زندگی مورچگان زحمت کشد، و دانشمند دیگری دهها سال برای شناخت بعضی از پرندگان یا درختان یا ماهیان دریاها تلاش کند، بیآنکه انگیزهای جز عشق به علم در درون جان او باشد؟
آیا ممکن است آنها نخواهند سرچشمه اصلی این دریای بیکرانی که از ازل تا ابد را فرا گرفته بشناسند؟!
آری اینها انگیزههائی است که ما را به سوی «معرفة اللَّه» دعوت میکند، عقل ما را به این راه میخواند، عواطف ما را به این سو جذب میکند، و فطرت ما را به این سمت میراند. «16»
(1)- تفسیر پیام قرآن 2/ 24.
(2)- فصلت/ 52
(3)- «عبد لکریم» اسم اصلی «ابن ابی العوجاء» بود، و چون او منکر خدا بود امام علیه السلام مخصوصاً او را به این نام صدا میزد تا شرمنده شود.
(4)- کافی جلد 1 ص 61 (کتاب التوحید باب حدوث العالم).
(5)- تفسیر نمونه 20/ 325.
(6) و 4- غرر الحکم.
(7) 5- بحار الأنوار جلد 77 صفحه 421 (چاپ آخوندی)
(9)- تحف العقول صفحه 37 (بخش کلمات پیامبر «ص»)
(10)- اشاره به آیه اول سوره فتح است که تفسیر آن مشروحاً در جلد 22 صفحه 18 تفسیر نمونه آمده است.
(11)- اصول کافی جلد 2 باب الشکر حدیث 6.
(12)- هود 2.
(13)- هود 26.
(14)- یوسف 40.
(15)- احقاف 21.
(16)- تفسیر پیام قرآن 2/ 34.
(17)-یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ قرآنی