شهدای ایران shohadayeiran.com

نمی‌شود از او سخن گفت، بی‌آنکه یادی از او در خاطره‌ها نباشد. تمام ثانیه‌هایی که ایران با او نفس کشید، خاطراتی است فراموش‌نشدنی؛ خاطراتی از جنس پدر و فرزندی.
به گزارش شهدای ایران؛ در دفتر شعر شاعران امروز، چه از قدیمی‌ترها و چه از امروزی‌ها، نمی‌شود شعر و نکته‌ای را از امام(ره) ندید. امام(ره) برای همه مردم ایران پدری مهربان بود که ملت را از میان تاریکی‌های تاریخ به سوی روشنای سعادت رهنمون کرد. شاید کمتر کسی باشد که از او یادی در ذهن نداشته باشد. تمام خاطراتی که ایران با او نفس کشید و بی‌او، خاطراتی دارد فراموش‌نشدنی؛ خاطراتی از جنس پدر و فرزندی.

خبرگزاری تسنیم، همزمان با ارتحال جانسوز امام راحل نگاهی دارد به خاطراتی که از لابه‌لای سخنان شاعران در یاد پیر جماران نقل شده است. در این مجال اندک، می‌توان نکته‌هایی از سیره امام و دلیل علاقه امت به او را دید:

حالا به آرامش رسیدم

زنده‌یاد طاهره صفارزاده، از جمله شاعران پیشگام در اشاعه اندیشه‌های انقلابی و آرمانی است که کار خود را از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز کرد. صفارزاده سروده‌های بسیاری را به خدمت اندیشه‌های خود آورد که هر کدام با زبانی نو و با ایجاد مضامینی جدید به طرح این موضوع پرداخته است. «بیعت با بیداری» که در سال‌های 56 تا 58 سروده شده نمونه‌ای کامل از این دست از اشعار اوست.

حجت‌الاسلام و المسلمین دعایی چندی پیش در خاطره‌ای از ملاقات خصوصی صفارزاده با امام(ره) یاد می‌کند؛ دیداری که زندگی صفارزاده را تغییر می‌دهد:

برای خانم صفارزاده به دلیل توجه زیاد به اذکار حالات مکاشفه ویژه‌ای ایجاد شده بود؛ حالاتی که که معمولا برای کسانی اتفاق می‌افتد که از همه چیز می‌برند و تنها به خدا فکر می‌کنند. او در این ایام به دلیل بهت‌آور بودن این مشاهدات مردد به ادامه این نوع عبادات بود. به همین خاطر دی دیداری که با من داشت اصرار می‌کرد که این موضوع را با یک شخصیت بزرگ دینی مطرح کند و نظر او را در این رابطه بداند. صفارزاده از من خواست که فرصت دیداری با حضرت امام برای او فراهم کنم.

این ملاقات پس از انجام مذاکره با حاج احمد‌آقا انجام شد. در نهایت روزی برای این ملاقات مقرر شد. در مسیری که من و خانم صفارزاده از کوچه‌های جماران برای رسیدن به بیت امام طی می‌کردیم او پیوسته در حال عبادت بود و با درخت‌های کوچه‌ها صحبت می‌کرد و می‌گفت، خوشا به حال شما که چنین شخصیت بزرگی را در آغوش دارید.

وقتی به دیدار حضرت امام رسیدیم من برای آشنایی بیشتر امام با زنده‌یاد صفارزاده شعری را از او خواندم «سروش قم» سروده‌ای بود که صفارزاده هنگام تبعید امام به پاریس سروده بود و به صورت یک نامه سرگشاده در کشور توزیع شده بود. هنگامی که این سروده‌ها را برای امام می‌خواندم صفارزاده به آرامی اشک می‌ریخت. او پس از یک ملاقات خصوصی با امام عنوان کرده بود که حالا به آرامش رسیده است.

ای رهبر نبرد رهایی
بیداری از سروش قم آمد
و خانه های قبرگونه شکافت
انسان زخواب گران برخاست
آسیمه سر
به شستن گناه ستمدیدگی شتافت ...

به ایشان بگویید حماسی بخواند

نوای حاج صادق آهنگران با جبهه گره خورده است. او در خاطره‌ای از اهتمام ویژه امام(ره) به شعر حماسی در این دوران نقل می‌کند و می‌گوید:

حضرت امام (ره) به همه‌چیز دقت داشتند، یکی از ویژگی‌های ایشان این بود که به شعرهایی که می‌خواندم توجه می‌کردند. این امر هم برای من مشوق بود و هم باعث ایجاد حس غرور می‌شد که امام یک امت به شعرها و نوحه‌هایی که می‌خوانم دقت دارند. این نکته را بارها آقای انصاری که در بیت امام (ره) بودند، به من گفته بودند. خوب، آن سالها که اجرا می‌کردیم، جمعیت زیادی به مجلس ما می‌آمدند؛ به‌طوری که گاه بلندگو قطع می‌شد. همین حضور جمعیت اهمیت شیوه اجرا را بالا می‌برد. امام (ره) هم به همین خاطر به شعرها و نحوه اجراها دقت می‌کردند و گاه تذکراتی هم از بیت ایشان به ما ابلاغ می‌شد که خیلی راه‌گشا بود و سبب شد که ما تا الان این خط را دنبال کنیم.

در نکته‌بینی امام (ره) خاطره‌ای به یاد دارم. زمانی شعری را برای سوسنگرد خواندم که الان محتوای آن را یادم نمی‌آید. فقط خاطرم هست که حماسی نبود و در آن تشویق برای مقاومت دیده نمی‌شد. بیشتر حالت عزاداری برای کشتگان و شهر بود. حضرت امام (ره) وقتی این را شنیدند گفته بودند: به فلانی بگویید اشعار حماسی بخوانند. یک‌بار دیگر شعری از محمدعلی مردانی را برای شهر دزفول خواندم که در آن زمان موشک‌باران شده بود و تلفات زیادی به جای گذاشته بود. مرحوم مردانی هم مقصر نبودند. به ایشان گفتم که شعری می‌خواهم که مظلومیت مردم را نشان دهد، صحنه‌های شهادت و خراب شدن خانه‌ها را معلوم کند، نگفتم که حماسی باشد.

مرحوم مردانی هم شعری با این ابیات «ای عزیزان بار دیگر شد به‌پا غوغای محشر/ آسمان گردیده نیلی گشته عاشورا مکرر» را آورد و ما هم اجرا کردیم. اجرا در مسجد جامع دزفول بود و از طریق تلویزیون هم پخش شد. تمامی موارد یک نوحه به‌خوبی اجرا شد، ملودی داشت، شعر خوبی بود از نظر شاعرانگی و ساختار، اما مؤلفه حماسی در آن رعایت نشده بود. به‌محض اینکه پخش آن از طریق رسانه به اتمام رسید، حضرت امام (ره) پیغام دادند: به ایشان بگویید شعر حماسی بخوانند. امام (ره) حتی به مرثیه‌ها و صحبت‌های قبل از شعرها نیز توجه می‌کردند. یادم هست یک‌بار بعد از اینکه این اتفاقات افتاد، خواستم شعری را در نماز جمعه تهران بخوانم. شعری که انتخاب شد برگرفته از کلام حضرت امام (ره) با عنوان «راه قدس از کربلا می‌گذرد» بود. اما قبل از اینکه شعر را به اجرا درآورم، مرثیه‌ای به‌مدت دو دقیقه برای جنگ‌زده‌ها و ویرانی شهرها و خانه‌های‌شان خواندم. بعد شروع کردم شعر «بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت» را خواندم. بعد به شیراز رفتم. در خدمت امام جمعه شهر شیراز بودم که دیدم از دفتر حضرت امام(ره) تماس گرفتند و گفتند امام(ره) تأکید دارند شعر حماسی خوانده شود. من در وهله اول تعجب کردم و گفتم شعر که برگرفته از کلام امام(ره) بود و کاملاً روح حماسه در آن رعایت شده بود. بعد که دقت کردم دیدم منظور ایشان همان دو دقیقه مرثیه‌ای است که برای مردم جنگ‌زده خوانده‌ام.

همین اتفاق سبب شد که به تهران و بیت امام (ره) بروم و قضیه را جویا شوم. وقتی به جماران رسیدم با دوستان که ملاقات می‌کردم، ناگهان حاج احمد آقا را دیدم و قضیه را جویا شدم. مرحوم حاج احمد آقا گفتند: در آن زمان که شما شروع به خواندن کردید، امام (ره) داشتند با همان رادیوی کوچکی که همیشه داشتند، گوش می‌دادند. به‌محض اینکه مرثیه را خواندید، امام (ره) اشاره‌ای به من کردند و گفتند: مردم ما مردم حماسه و جنگ‌اند. همان موقع از دفتر به آقای مرتضایی‌فر در نماز جمعه، که چندی پیش به رحمت خدا رفته‌اند، اطلاع دادند که به من منتقل کنند. ایشان بزرگواری به خرج داده بودند و چون من تازه اجرایم به اتمام رسیده بود و نخواستند ذوق من را کور کنند، به من چیزی نگفتند. بعد که رفتم شیراز پیگیری کردند و اطلاع دادند. بعد از این رهنمودها و فرمایشات حضرت امام (ره) بود که شعرهای «ای لشکر صاحب زمان» و «خمینی رهبر ایمان» را خواندم.

***

زیرزمین کوچک حسینیه ارشاد و سرودهای انقلاب

دهه فجر و 22 بهمن که می‌شود، سرودهایی بر سر زبان‌ها می‌افتد که همگی آنها از زیرزمین کوچک حسینه ارشاد، آن هم به صورت پنهانی، تولید و منتشر می‌شد. سرودهایی که جزء لاینفک انقلاب است. حسین شمسایی، شاعر انقلابی و عضو کمیته استقبال از امام خمینی(ره) که به همراه حمید سبزواری و جمعی از شاعران پای ثابت این گروه بود، خاطره خود را از ورود امام(ره) به ایران چنین نقل می‌کند:

از آن موقع نطفه سرودهای انقلابی بسته شد. یعنی بنده، آقای شاهنگیان، آقای سبزواری بعدها مرحوم حسین صبحدل،، زورق دور هم جمع شدیم وقرار شد آقای سبزواری شعر بگویند. شعرهای خوبی گفته شد. مثلاً همین "برخیزیم در هوای آزادی، بستیزیم از برای آزادی" از جمله همین سرودهاست. البته این راهم اضافه کنم که پیش از این آقای شاهنگیان کارهای تأثیرگذاری همچون سرود هفده شهریور، 13 آبان وزندانی ساخته بودند، اما از این جلسات به بعد کارجدی‌تر شد وگروه سرود تشکیل دادیم. در زیر زمین حسینیه ارشاد شروع به تولید سرود کردیم. این سرودها را با نوارهای سخنرانی‌ امام خمینی(ره) ضبط و پخش می‌شد که این جور شایع شده بود که یک دسته از دانشجویان مسلمان هستند در فرانسه و آنجا این سرودها را می‌خوانند و به تهران می‌فرستند! هیچ کسی باور نمی‌کرد که این سرودها در زیرزمین حسینیه ارشاد ودر زیر سایه سنگین حکومت نظامی تولید می‌شود. در آنجا یک استودیوی کوچک صدا ساخته بودند و این سرودها تولید شد.

از نکات جالب این سرودها این بود که ما سرود "خمینی‌ای امام" را در کنار کاخ سعدآباد تولید کردیم. در منزل مرحوم آقای ایلخانی ضبط کردیم. منزل آقای ایلخانی کنار کاخ سعدآباد بود. سرود "برخیزید در هوای آزادی"، سرود "جمهوری اسلامی آری"، "حکومت خود کامان هرگز" که آقای زورق شعرش را گفته بود، از ثمرات همان جلسات شعری است. همه تیم ما وارد کمیته استقبال از امام شد. دو گروه تشکیل شد. هرگروه حدود 100 نفر بودند. یک گروه در فرودگاه سرود "خمینی‌ای امام" را خواند و گروه بعدی در بهشت زهرا سرود "برخیزید‌‌ای شهیدان راه خدا" را خواند. یادم هست که همین آقای دکتر محمد اصفهانی قاری قرآن قبل از سخنرانی امام خمینی(ره) در بهشت زهرا(س) بود.

اگر یادتان باشد قرار بود امام 8بهمن به تهران بیایند که بختیار فرودگاه را بست تا این اتفاق نیفتد. از آنجا که مردم آمده بودند و جایگاه امام در بهشت زهرا نیز مملو از جمعیت بود، مقرر شد مراسمی در آن مکان برگزار شود که در آن مراسم تاریخی، شهید بهشتی در سخنانی آتشین، بختیار را تهدید کرد که اگر مانع ورود امام شود، مسئولیتی بر گردن سران انقلاب برای کنترل خشم مردم نیست و باید او عواقبش را بپذیرد. مجری آن مراسم، من و مرحوم مرتضایی فر بودیم و به نظرم یا شهید محلاتی و یا مقام معظم رهبری در انتهای مراسم بیانیه‌ای را قرائت کردند. پس از آن هم روحانیون به دانشگاه تهران رفتند و تحصن کردند تا 12 بهمن که امام تشریف آوردند و حکومت وقت تسلیم خواست مردم شد.

در بهار سال 58 هم به اتفاق آقایان زورق، سبزواری و بهجتی، اولین شب شعر انقلاب اسلامی را با الهام از روح انقلاب اسلامی و در پاسخ به شب‌های شعر شاعران مدعی روشنفکری که نوعا ضد دین شعر می‌گفتند طراحی کردیم. پنج شب در ورزشگاهی نزدیک به مسجد لرزاده با همکاری آیت‌الله عمید زنجانی مراسم برپا شد و پنج شب نیز در حسینیه ارشاد ادامه یافت. این محافل منجر به کشف شعرایی چون علی معلم دامغانی و یوسفعلی میرشکاک شد. این برنامه‌ها به تشکیل جلسات ومحافل ادبی درمنازل شعرا منتهی شد.

***

دیدار با امام(ره) در خیابان ایران

محمدجواد محبت اولین دیدار خود با امام(ره) را چنین شرح می‌دهد:

اطلاع یافتیم که امام (ره) پس از ورود به ایران به مسجدی واقع در خیابان ایران می‌روند، بنده به همراه یکی از همسایگان شبانه به سوی تهران به راه افتادیم، با وجود اینکه صبح زود به مکان حضور امام(ره) رفتیم، اما جمعیت زیادی را مشاهده کردیم که مشتاقانه برای دیدار امام‌ (ره) به مسجد مورد نظر آمده بودند، افراد از یک در مسجد وارد می‌شدند و با دادن سلام و شعار و زیارت ایشان، از درب دیگر خارج می‌شدند و در بیرون مسجد افرادی مدال‌های منقش به تصویر امام (ره) را می‌فروختند که بسیاری آن را تهیه کرده و به یقه کت خود می‌آویختند؛ این خاطره‌ای شیرین بنده در اولین دیدار با ایشان و آن روزگاران بود.

کیست به جان خروش افکنده؟
هشیاران را ز هوش افکنده؟

در حُرمتِ سنّتِ رسول‏ا...
بُرد یمنی به دوش افکنده

با حضرت حق معاملت کرده
حق پرده بر آبروش افکنده

موج نَفَسَش ز نبض بیداری
انسان‌ها را به جوش افکنده؟

این پیر که آشنای قرآن بود
هم مؤمن بود، هم مسلمان بود

***

شاعری که از امام صله گرفت

حجت‌الاسلام و المسلمین سیدعبدالله حسینی از شاعران و فعالان فرهنگی اهل مشهد است که خاطره خود را از امام چنین نقل می‌کند:

بعد از کشتار مکه مسابقه شعری به نام حرم امن الهی برگزار شد. من در این مسابقه امتیازی کسب کردم. در مراسمی که جوایز را به شاعران می دادند مسئولین رده بالای مملکتی بودند اتفاقا آقای توسلی مسئول دفتر امام هم در این جلسه حضور داشتند. ایشان از من پرسیدند: شما امام را دیده اید؟ من حس کردم تنها جایی که دروغ واجب است اینجاست. درحالی که من سال پنجاه و نه امام را یک بار از دور دیده بودم. ایشان گفتند فردا هفت صبح شما می توانید به جماران بروید. من در واقع تا صبح از شوق دیدن امام نخوابیدم. گویی می خواستم خودم خورشید را به طلوع نزدیک کنم. آقای توسلی یک دسته اسکناس دویست تومانی به من هدیه دادند. با اینکه در آن زمان این پول مبلغ کمی هم نبود؛ من گفتم امام اگر می خواهند به من هدیه بدهند من کادوی معنوی می خواهم و دوست دارم چیزی از لوازم شخصی ایشان به یادگار داشته باشم. در همین بین آیت الله رفسنجانی نیز از راه رسیدند. آقای توسلی به من گفتند جلسه بعدی امام شروع شده است. من هم از ایشان قول گرفتم زمانی که می خواهم معمم بشوم خدمت امام برسم.

خبر این افتخار خجسته به حوزه علمیه مشهد رسید. رئیس حوزه نیز طی مراسم با شکوهی این افتخار را برای دیگران بازگو کردند و خودشان برای من لباس روحانیت تهیه کردند. وقتی برای بار دوم خدمت امام رسیدم، آقای توسلی ماجرای شعر را به ایشان یاد آوری کردند و امام نیز پیراهن شخصی خود را به بنده اهدا کردند؛که افتخاری است که با هیچ چیزی عوض نمی کنم. بعدها آقای توسلی را در سفر حج دیدم که ایشان گفتند امام با اشعار تو یک بار گریست و یک بار لبخند زد. شعر اول من درباب حضرت زهرا(س) بود. شعر دیگر نیز به نام روزگار فخیم فقه بود که در آن انتقاداتی را روانه مرتجعین کرده بودم که نظر امام را جلب کرده بود.

روز جلسه بعدی فرا رسید و ما دوباره به خدمت امام رسیدیم آقای توسلی موضوع را به ایشان یادآوری کردند. امام نیز به اتاق مجاور رفتند و پیراهنی از لباس های خود را برای بنده به یادگار آوردند که گنجی عزیز و گرانبها برای من است. در این جلسه چند کلامی بین من و ایشان رد و بدل شد. از امام خواستم مرا نصیحتی بکنند. ایشان اندکی مکث کرده و فرمودند:« سوالی که شما مطرح کردید را فردی از امام باقر پرسید ایشان هم پاسخ دادند: شما اگر به دانسته های خود عمل کنید خداوند آنچه را که نمی دانید برای شما باز می کند. حالا بنده نیز همین توصیه را برای شما دارم.

***

زنده‌تر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟

محمدعلی بهمنی آن موقع شاعر جوانی بود که غزل ماندگار را برای رحلت امام(ره) سرود: «زنده‌تر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟»... . او خاطره خود از روز رحلت امام(ره) را چنین نقل می‌کند:

هنگامی که از رادیو خبر اندوهناک ارتحال حضرت امام (ره) را شنیدم، شعری را درست در همان روز چهاردهم خرداد سال 68 سرودم. بندرعباس بودم و غربت و دلتنگی‌های حضرت امام‌(ره) بغضی را در من ایجاد کرده بود.

یادم می آید به ساحل رفتم و ناخودآگاه این بیت را با خودم زمزمه کردم:

زنده تر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم

هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟

رفتنت آینه‌ آمدنت بود، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم

ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
می‌توانیم به جان شهدا گریه کنیم؟
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار