بهرغم تمام بازیهای سیاسی در دانشگاه امیرکبیر، به نظر میرسد دور از نظارت مسؤولان دانشگاه، نشریاتی با عنوان دانشجویی منتشر میشود که به دنبال هنجارشکنیهای اجتماعی است و نهادهای انقلاب اسلامی را مورد توهین قرار میدهد.
به گزارش شهدای ایران، چندی است دانشگاه امیرکبیر آبستن حوادث مختلف سیاسی شده است و بار دیگر نام این دانشگاه صنعتی برای موضوعات سیاسی و جنجالبرانگیز به سر زبانها افتاده است.فارغ از اینکه در دانشگاه امیرکبیر از جهت سیاسی و علمی چه میگذرد و دانشجویان جدیدالورود به این دانشگاه با چه موضوعاتی حاشیهداری روبرو خواهند شد، نیمنگاهی به وضعیت فرهنگی امیرکبیر شاید خالی از لطف نباشد تا مسؤولان وزارت علوم بدانند زیرپوست دانشگاه معروف ایران چه میگذرد.
باخبر شدیم اخیراً در دانشگاه امیرکبیر، نشریه دانشجویی با عنوان «بامداد» به مدیرمسئولی «م.د» منتشرشده است، گاهنامهای که مدعی شده در امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و صنفی منتشر میشود ولی بیشتر طعم کنایه به موضوعات اجتماعی و فرهنگی دارد و سراسر هنجارشکنی جنسی است.
در سرمقاله این نشریه دانشجویی که بیشتر به یک هذیانگویی شبیه است و لحنی ملتقط از ادبیات سخیف کوچهبازاری و شبه روشنفکرانه دارد، نویسنده سعی دارد چرایی انتشار چنین نشریهای را توجیه کند و در همین باب از میزان تأثیرپذیری خود از کسی چون احمد شاملو میگوید و مینویسد: «بامدادمند برای شناخت به تحلیل رجوع نمیکند، بلکه غریزه هدایتگر اوست، مغرور باقی میماند و دیگران را بیشتر از یکمشت احمق تشخیص نمیدهد. بامداد نشریهای برای آگاهسازی دیگران یا یاد دادن اعتراض و منحرف کردن گوسفندان از ره شبان به راه گرگ و بالعکس نیست، بلکه تنها ابزاری برای ابراز وجود است، اعمال قدرت، یک تریبون برای برداشتن اتهامهای گوناگونی که جامعه به بامداد زده و برگرداندنش به خود جامعه. ما متهم نیستیم، ما شاکیایم. ما «فریاد عفوی در کار نیست»، «حق گرفتنیاست نه دادنی»، ما فریاد «درد مشترک»، «فریاد قرنها درد مشترکیم.»
جالب اینجاست که در تمامی این نشریه این لحن ملتقط از سخیف کوچهبازاری و عقدههای جنسی آمیخته با هذیانگوییهای شبه روشنفکرانه وجود دارد. نویسنده که خود را کانون جهان و عقل کل میبیند از توهمی و درد مشترکی سخن میگوید که اصلاً ملموس نیست و بیشتر به یک درد بیدردی و توهم خود متهم بینی شبیه است.
در مطلبی از این نشریه نویسنده به سبب اینکه جامعه پذیرای سیگاری بودن او نیست بهزعم خود تمام جهان را به چالش میکشد و به همان سبک و روشی که اشاره شد خود را در کانون اتهام میبیند و بیان میکند که جامعه حق دفاع را از او گرفته است. در بخشی از این مطلب با عنوان «پدر و مادر، شما متهمید، نه ما» مینویسند: «متهم به عرقخوری، اعتیاد و تنبلی و … و البته فرصت دفاع از خود هم ندارد. پایمال شدن حقوق افراد سیگاری در دانشگاه و خوابگاههای امیرکبیر عادت شده و تبعید و اخراج دانشجویان از خوابگاه در پس ایستادگیهایشان نیز موضوعی پیشپاافتاده است.»
در بخش دیگر این نوشتار نویسنده که گویی گرفتار جهل مرکب است با اشاره به اینکه روشنفکرانی چون شریعتی سیگاری بودهاند، آمده است: «با ایجاد یک فضا با تهویه مطبوع در خوابگاهها یا یک کافه سیگار آزاد در دانشگاه به یک بهینهسازی در حل مطالبات میرسیم ولی انگار آموزش به گرگهای قدرت (از سطح دانشگاه تا جامعه جهانی) همیشه به قربانی احتیاج دارد.»
پردهدری و سخن بیپیرایه گفتن از مسائل جنسی نامتعارف در قالب هنر سینما و … ازجمله مواردی است که در این نشریه دانشجویی بدون هیچ مراقبتی نمود دارد و نویسنده یکی از آمال و آرزوهای خود و آنچه بهزعم این نشریه دانشجویی درد مشترک میخواند را مسائل جنسی، عریانی جامعه و آنچه دفاع از اقلیت جنسی میخواند، بیان میکند.
در بخشی از چنین مطالبی با عنوان «کاف» آمده است: «زن دیگر خود را محکومبه استثمار نمیداند، اقلیتهای جنسی خود را بیمار نمیدانند، عریان شدن نماد فساد نیست بلکه این عنوان جای خود را به تجاوز کردن میدهد … ولی تاریخ تحمل آنهمه مرز شکستن را نداشت پس تمام آن آرزوها را به خاک و خون کشید و حقارت خود را در قالبهایی به بازتولید کشاند. از سینمای آوانگارد لاشهای از فیلمهای پورن برای ما به ارث رسید.»
نمونه دیگری از این مطالب انحرافی را که بیشتر زائده یک ذهن منحرف است تا یک دانشجوی علمی در نوشتاری با عنوان «دختران کوبانی» میتوان دید.
در بخشی از این مطلب بیادبانه و مبهم آماده است: « دختران کوبانی، اسطورههایی بودند در دل تاریکی، نه زن، نه مرد،
حماسههای متعلق به تاریخ، تاریخی با قدمت منشأ خانواده و اولین جوامع، تاریخی قبل از نقش گرفتن زن بهعنوان جنس زجرکش دستگاه جوجه کش. زنی که اجازه نمیدهد کسی در مورد طبیعتش، فیزیکش، نقشش، خواستههایش کسی تصمیمگیری کند. کسی او را جنس لطیف بنامد و بنالد و یا کسی او را مسئول بقای جامعه بداند و بمالد، زن متعلق به خود پر زا خروش هست نه خاصیت زیستیای که به او اجازه پرورش فرزند در رحم را میدهد.
اگرچه بازنشر ادامه این متن برای مخاطب امکان ندارد، لکن نویسنده جنس زن و طبیعت زنانه را در پستترین حالت ممکن به تصویر کشیده است.
در قسمتی دیگر از نشریه دانشجویی با عنوان «گوزنها و گوسالهها»، راوی، داستان یکی از رفقای مشروبخور هم دانشگاهیش را تعریف میکند که خانوادهای مستضعف دارد، پدر خانواده معتاد و مادر خانواده بیسواد ولی از روی عادت قرآن میخواند و خواهر و برادرانش هر روز به چیزی عادت میکنند. در این داستان پر از کنایه، روای نهاد بسیج و بسیجی را مورد خطاب قرار داده و با اهانت به بسیج میگوید: رفیق ما آمد که درس بخواند و شبیه داستانهای مجله خانواده سبز برای خودش کسی شود هرچند بسیجی نشد ولی از فحش دادن به آنهایی که ادای حقطلبان (و همچون بوقلمون هر روز به یک رنگ) را درمیاوردند، دریغ نورزید.
سخنی با مسؤولان دانشگاه امیرکبیر و وزارت علوم
آنچه در این نشریه آمده است، فارغ از هجویات، هنجارشکنیها، توهین به مقدسات و نهادهای انقلابی، هیچ سنخیتی با فضای دانشگاه ایران ندارد و بیشتر یادآور دوران تاریک پهلوی است، حال باید از مسؤولین دانشگاه سؤال کرد چگونه چنین نشریهای بدون نظارت آنهم نه نظارت حداکثری بلکه حداقلی، منتشرشده است؟
مسؤولین دانشگاه امیرکبیر برای کنترل فضای فرهنگی – اجتماعی دانشگاه چه برنامهای دارند؟ آیا ادعاهای راوی داستان نشریه بامداد درباره فضای اجتماعی در خوابگاههای دانشگاه امیرکبیر صحت دارد؟ آیا دانشجویان امیرکبیر از اصول اسلامی – انقلابی رنج میبرند؟
حال باید بپرسیم اگر مسؤولین دانشگاه نمیتوانند درباره وضعیت فرهنگی – اجتماعی دانشگاه تصمیمی اتخاذ کنند و یا نمیتوانند از انتشار چنین هجویاتی جلوگیری کنند، چگونه میخواهند فضای علمی دانشگاه را از بازیهای مخرب سیاسی دور نگهدارند؟
باخبر شدیم اخیراً در دانشگاه امیرکبیر، نشریه دانشجویی با عنوان «بامداد» به مدیرمسئولی «م.د» منتشرشده است، گاهنامهای که مدعی شده در امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و صنفی منتشر میشود ولی بیشتر طعم کنایه به موضوعات اجتماعی و فرهنگی دارد و سراسر هنجارشکنی جنسی است.
در سرمقاله این نشریه دانشجویی که بیشتر به یک هذیانگویی شبیه است و لحنی ملتقط از ادبیات سخیف کوچهبازاری و شبه روشنفکرانه دارد، نویسنده سعی دارد چرایی انتشار چنین نشریهای را توجیه کند و در همین باب از میزان تأثیرپذیری خود از کسی چون احمد شاملو میگوید و مینویسد: «بامدادمند برای شناخت به تحلیل رجوع نمیکند، بلکه غریزه هدایتگر اوست، مغرور باقی میماند و دیگران را بیشتر از یکمشت احمق تشخیص نمیدهد. بامداد نشریهای برای آگاهسازی دیگران یا یاد دادن اعتراض و منحرف کردن گوسفندان از ره شبان به راه گرگ و بالعکس نیست، بلکه تنها ابزاری برای ابراز وجود است، اعمال قدرت، یک تریبون برای برداشتن اتهامهای گوناگونی که جامعه به بامداد زده و برگرداندنش به خود جامعه. ما متهم نیستیم، ما شاکیایم. ما «فریاد عفوی در کار نیست»، «حق گرفتنیاست نه دادنی»، ما فریاد «درد مشترک»، «فریاد قرنها درد مشترکیم.»
جالب اینجاست که در تمامی این نشریه این لحن ملتقط از سخیف کوچهبازاری و عقدههای جنسی آمیخته با هذیانگوییهای شبه روشنفکرانه وجود دارد. نویسنده که خود را کانون جهان و عقل کل میبیند از توهمی و درد مشترکی سخن میگوید که اصلاً ملموس نیست و بیشتر به یک درد بیدردی و توهم خود متهم بینی شبیه است.
در مطلبی از این نشریه نویسنده به سبب اینکه جامعه پذیرای سیگاری بودن او نیست بهزعم خود تمام جهان را به چالش میکشد و به همان سبک و روشی که اشاره شد خود را در کانون اتهام میبیند و بیان میکند که جامعه حق دفاع را از او گرفته است. در بخشی از این مطلب با عنوان «پدر و مادر، شما متهمید، نه ما» مینویسند: «متهم به عرقخوری، اعتیاد و تنبلی و … و البته فرصت دفاع از خود هم ندارد. پایمال شدن حقوق افراد سیگاری در دانشگاه و خوابگاههای امیرکبیر عادت شده و تبعید و اخراج دانشجویان از خوابگاه در پس ایستادگیهایشان نیز موضوعی پیشپاافتاده است.»
در بخش دیگر این نوشتار نویسنده که گویی گرفتار جهل مرکب است با اشاره به اینکه روشنفکرانی چون شریعتی سیگاری بودهاند، آمده است: «با ایجاد یک فضا با تهویه مطبوع در خوابگاهها یا یک کافه سیگار آزاد در دانشگاه به یک بهینهسازی در حل مطالبات میرسیم ولی انگار آموزش به گرگهای قدرت (از سطح دانشگاه تا جامعه جهانی) همیشه به قربانی احتیاج دارد.»
پردهدری و سخن بیپیرایه گفتن از مسائل جنسی نامتعارف در قالب هنر سینما و … ازجمله مواردی است که در این نشریه دانشجویی بدون هیچ مراقبتی نمود دارد و نویسنده یکی از آمال و آرزوهای خود و آنچه بهزعم این نشریه دانشجویی درد مشترک میخواند را مسائل جنسی، عریانی جامعه و آنچه دفاع از اقلیت جنسی میخواند، بیان میکند.
در بخشی از چنین مطالبی با عنوان «کاف» آمده است: «زن دیگر خود را محکومبه استثمار نمیداند، اقلیتهای جنسی خود را بیمار نمیدانند، عریان شدن نماد فساد نیست بلکه این عنوان جای خود را به تجاوز کردن میدهد … ولی تاریخ تحمل آنهمه مرز شکستن را نداشت پس تمام آن آرزوها را به خاک و خون کشید و حقارت خود را در قالبهایی به بازتولید کشاند. از سینمای آوانگارد لاشهای از فیلمهای پورن برای ما به ارث رسید.»
نمونه دیگری از این مطالب انحرافی را که بیشتر زائده یک ذهن منحرف است تا یک دانشجوی علمی در نوشتاری با عنوان «دختران کوبانی» میتوان دید.
در بخشی از این مطلب بیادبانه و مبهم آماده است: « دختران کوبانی، اسطورههایی بودند در دل تاریکی، نه زن، نه مرد،
حماسههای متعلق به تاریخ، تاریخی با قدمت منشأ خانواده و اولین جوامع، تاریخی قبل از نقش گرفتن زن بهعنوان جنس زجرکش دستگاه جوجه کش. زنی که اجازه نمیدهد کسی در مورد طبیعتش، فیزیکش، نقشش، خواستههایش کسی تصمیمگیری کند. کسی او را جنس لطیف بنامد و بنالد و یا کسی او را مسئول بقای جامعه بداند و بمالد، زن متعلق به خود پر زا خروش هست نه خاصیت زیستیای که به او اجازه پرورش فرزند در رحم را میدهد.
اگرچه بازنشر ادامه این متن برای مخاطب امکان ندارد، لکن نویسنده جنس زن و طبیعت زنانه را در پستترین حالت ممکن به تصویر کشیده است.
در قسمتی دیگر از نشریه دانشجویی با عنوان «گوزنها و گوسالهها»، راوی، داستان یکی از رفقای مشروبخور هم دانشگاهیش را تعریف میکند که خانوادهای مستضعف دارد، پدر خانواده معتاد و مادر خانواده بیسواد ولی از روی عادت قرآن میخواند و خواهر و برادرانش هر روز به چیزی عادت میکنند. در این داستان پر از کنایه، روای نهاد بسیج و بسیجی را مورد خطاب قرار داده و با اهانت به بسیج میگوید: رفیق ما آمد که درس بخواند و شبیه داستانهای مجله خانواده سبز برای خودش کسی شود هرچند بسیجی نشد ولی از فحش دادن به آنهایی که ادای حقطلبان (و همچون بوقلمون هر روز به یک رنگ) را درمیاوردند، دریغ نورزید.
سخنی با مسؤولان دانشگاه امیرکبیر و وزارت علوم
آنچه در این نشریه آمده است، فارغ از هجویات، هنجارشکنیها، توهین به مقدسات و نهادهای انقلابی، هیچ سنخیتی با فضای دانشگاه ایران ندارد و بیشتر یادآور دوران تاریک پهلوی است، حال باید از مسؤولین دانشگاه سؤال کرد چگونه چنین نشریهای بدون نظارت آنهم نه نظارت حداکثری بلکه حداقلی، منتشرشده است؟
مسؤولین دانشگاه امیرکبیر برای کنترل فضای فرهنگی – اجتماعی دانشگاه چه برنامهای دارند؟ آیا ادعاهای راوی داستان نشریه بامداد درباره فضای اجتماعی در خوابگاههای دانشگاه امیرکبیر صحت دارد؟ آیا دانشجویان امیرکبیر از اصول اسلامی – انقلابی رنج میبرند؟
حال باید بپرسیم اگر مسؤولین دانشگاه نمیتوانند درباره وضعیت فرهنگی – اجتماعی دانشگاه تصمیمی اتخاذ کنند و یا نمیتوانند از انتشار چنین هجویاتی جلوگیری کنند، چگونه میخواهند فضای علمی دانشگاه را از بازیهای مخرب سیاسی دور نگهدارند؟