شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۷۳۸۳
تاریخ انتشار: ۱۷ فروردين ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۰
شاید عده کمی سیدمهدی باختر را بشناسند که در روزهای دفاع‌ مقدس همراه با صادق آهنگران در ستاد تبلیغات جنگ، شعر می‌گفته و مداحی می‌کرده است. باختر خاطرات فراوانی از شعرخوانی برای رزمندگان دارد.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران ؛ سید‌مهدی باختر قبل از انقلاب شغل آزاد داشت و این روزها هم شغل آزاد دارد. با این تفاوت که او در این فاصله تقریبا 35 ساله تجربه بسیار خوبی از شاعری و مداحی را با خود همراه کرده است. خیلی‌ها صادق آهنگران را می‌شناسند اما شاید عده خیلی کمی سید مهدی باختر را بشناسند که آن روزها همراه با حاج صادق در ستاد تبلیغات جنگ، شعر می‌گفته و مداحی می‌کرده است.

 

باختر از حاضران جلسات آقای معلمی در اهواز بوده و خاطرات فراوانی از شعرخوانی برای رزمندگان دارد. این شاعر قبل از انقلاب مداح بود و بعد به خاطر مداحی به سمت انجمن‌های شعری و نشست و برخاست با مداحان کشیده شد و این ارتباطات تا دوران انقلاب ادامه داشت. این شاعر و مداح از روزهای انقلاب عکاسی هم کرد و نتیجه‌اش عکس‌های منحصر به فردی از انقلاب مردم کاشان و آران بیدگل است که در دهه فجر هر سال در این شهر به نمایش گذاشته می‌شود.

او در دوران انقلاب عکس می‌گرفت، مداحی می‌کرد و در اربعین‌های شهیدان شهرهای مختلف، در کاشان شعر می‌خواند و میان مردم بود. او مدتی در قم در کنار کار پرده فروشی، رابطی بوده برای انتقال عکس و اعلامیه‌ها و نوارهایی امام از قم به کاشان.

 

با سیدمهدی باختر گپ و گفتی صمیمانه داشتیم و با او درباره خاطرات قبل از انقلاب و خاطرات دوران دفاع مقدسش سخن گفتیم. هر چند او به علت مجروح شدن در دوران دفاع مقدس بخشی از حافظه‌اش را از دست داده است، با این وجود گفت‌گوی ما با او هم خواندنی است و هم ناگفته‌های فراوانی از آن دوران دارد.

 

**خفقان بود، نمی‌شد شعر انقلابی خواند

 

* ابتدا می‌خواهم کمی از قبل انقلاب بدانم و به فضای آن سال‌ها برگردیم. یک مقدار درباره انجمن‌های ادبی و جلسات مداحی قبل از انقلاب در کاشان توضیح می‌دهید؟ چه انجمن‌هایی بود و چه کسانی در آن شرکت می‌کردند؟

انجمن سخن بود که استادش صائم کاشانی بود. انجمن صبا هم بود که حاجی‌ حداد، فیضی و جمعی از شاعران کاشانی در آن شرکت می‌کردند. عده‌ای زیادی از شعرا در این جلسات بودند اما الان در ذهن نام همه را ندارم تا نام ببرم.

 

* فضای این انجمن‌ها چگونه بود؟ معمولا چه شعرهایی خوانده می‌شد؟

معمولا شعرهای آیینی خوانده می‌شد.

 

* نزدیک به انقلاب که شدید، شعرها رنگ و بوی انقلابی نگرفت؟

نه. در انجمن‌ها به خاطر خفقان نمی‌توانستند شعر انقلابی بگویند من هم که مداح بودم و در جمع مردم می‌خواندم، در جلساتی که می‌گرفتند برای بیداری مردم، شعرهایی می‌خواندم. البته شعرها به سبک مداحی و نوحه بودند ولی همه به نوعی اشعاری آتشین بودند. مثلا از شعرهای امثال شوریده نیشابوری خیلی در جلسات استفاده می‌کردم.

 

* یادتان هست از کدام شعرهای شوریده بیشتر می‌خواندید؟

چند بیت بیشتر یادم نیست مثل «سرسبزم زبان سرخ آخر می‌دهد بر باد/ چرا چون حرف حق گفتن طناب دار هم دارد»

 

* این شعرها را در جلسات و راهپیمایی‌ها می‌خوانید؟

بله این شعرها را می‌خواندم و گاهی جمعیت هزاران نفر می‌شدند و اطراف هم در محاصره نیروهای امنیتی بود.

 

* قبل از انقلاب به خاطر شرکت در این مراسم‌ها و شعر‌خوانی دستگیر هم شدید؟

* بله تحت تعقیب قرار گرفتم و دستگیرم کردند و من را به ژاندارمری بردند.

 

* چه قدر در بازداشت ماندید؟

* بعد از مدتی آزادم کردند.

 

 

**شعرهای قبل از انقلابم از دست رفت

 

* اولین شعری را که درباره انقلاب سرودید، به خاطر دارید؟

دفتری از اشعار قبل از انقلابم داشتم که متاسفانه گم شده است. در جبهه هم شیمیایی شدم و 40 درصد حافظه‌ام را از دست داده‌ام. بیشتر شعرهایی که قبل از انقلاب سرودم به خاطرم نمی‌آید، خیلی تلاش کردم به خاطر بیاورم اما نشد.

 

* واقعه‌هایی را که منجر به شعر گفتن شما قبل از انقلاب شد هم به خاطر ندارید؟ به خصوص اتفاق‌هایی که در سال‌های 56 و 57 افتاد و واکنش بسیاری از شاعران را در پی داشت. شما به خاطر دارید در این بازه زمانی شعری گفته باشید یا حادثه‌ای خیلی شما را تحت تاثیر قرار داده باشد؟

بله از این اتفاق‌ها بود. حتی سرود بچه‌ها، من را تحت تاثیر قرار می‌داد و به تحرک وا می‌داشت. همین انگیزه‌ها انسان‌ها را علیه نظام شاهنشاهی بسیج کرد.

 

**در جمع تظاهر کنندگان شعر می‌خواندم

 

* یک مقدار از فضای نزدیک به انقلاب در شهر خودتان می‌گویید؟ در جاهایی که رفت و آمد داشتید، چه دیدید؟ در بحبوحه انقلاب و ورود امام چه چیزی در خاطر دارید؟

قبل از اینکه امام تشریف بیاورند ایران، در خرداد 57 راهپیمایی‌هایی از آران بیدگل انجام می‌شد. اینجا 2 زیارتگاه دارد، محمد هلال و امامزاده هادی. ما بین این دو امام‌زاده رفت و آمد می‌کردیم و جمعیت بین این دو مسیر راهپیمایی داشت.

بین راه پاسگاهی هم بود و مقابل پاسگاه می‌رفتیم و می‌آمدیم من هم از جمع‌های مردم عکس می‌گرفتم بعد هم که به مقصد می‌رسیدیم، من شعر می‌خواندم که با واکنش مأموران انتظامی مواجه می‌شدم. بین جمعیت می‌ریختند و مردم فرار می‌کردند.

 

 

* چه شعرهایی را می‌خواندید؟

بیشتر شعرهای شوریده را می‌خواندم. از قم هم روحانی با لباس شخصی می‌آوردند و داخل زیارتگاه که می‌شد، لباس می‌پوشید و منبر می‌رفت. پایین که می‌آمد، دوباره لباسش را در می‌آورد و قاطی جمعیت می‌شد.

 

* عکاسی حرفه‌ای را از کی شروع کردید؟

من از طفولیت عشق و علاقه به دوربین عکاسی داشتم اما اینکه شغلم باشد این طور نبود.

 

* چه عکس‌هایی گرفتید؟ چه عکس‌‌های خاطره ‌انگیزی در روزها نزدیک انقلاب گرفتید؟

عکس‌هایی از جمعیتی 30 ـ 20 هزار نفری که در خیابان به سمت زیارتگاه می‌روند. عکس‌های مختلفی گرفته‌ام و این عکس‌ها را هر سال در نمایشگاهی نمایش می‌دهم. عکس‌ها از تلویزیون هم پخش شد.

 

* بیشتر از جمعیت عکس می‌گرفتید یا از شخصیت‌ها؟

از جمعیت. اما شخصیت‌ها که همان روحانی‌ها بودند هم عکس گرفته‌ام.

 

**بیشتر شعرهای خودم را در جبهه مداحی می‌کردم

 

* از شعر بگویید. گرایش شما به سمت شعر و شاعری از کی شروع شد؟

شعر را از زمان مداحی و یکی دو سال قبل از انقلاب شروع کردم. بعد هم بیشتر شعرهایی را که می‌خواستم در جبهه بخوانم، خودم می‌سرودم. خودم شعر و سرود می‌گفتم. شعرها و دفترهای پس از انقلاب و جبهه را هنوز دارم.

 

* اینکه یکی دو سال قبل از انقلاب به سمت وادی شعر کشیده شدید، به چه دلیل یا اتفاقی بود؟ فرد خاصی را ملاقات کردید؟ کسی ذوق ادبی شما را کشف کرد؟

در جلسات مداحی که داشتیم، شاعر‌ها از راه دور می‌آمدند و من با آنها ملاقات می‌کردم. بعد عشق و علاقه‌ای پیدا کردم که خودم شعر بگویم. با رباعی یا غزل‌های چند بیتی، کم کم شروع کردم.

 

 

سید مهدی باختر و صادق آهنگران در دوران دفاع مقدس

**با آهنگران ستاد دعا راه انداختیم

 

* از بعد انقلاب بگویید، شنیده‌ام در جبهه با آقای آهنگران آشنا شده بودید و رفت و آمد داشتید. این آشنایی از کجا شروع شد؟

آشنایی از اهواز شروع شد. در تبلیغات جبهه و جنگ ستادی داشتیم در اهواز. بعد از آن، با آقای آهنگران مرتب به جبهه‌های مختلف می‌رفتیم. یکی از پاتوق‌هایمان هم خانه آن شاعری که برای آقای آهنگران شعر می‌سرود به نام معلمی. خانه ایشان می‌رفتیم و شعر می‌گفتیم و تمرین می‌کردیم و حتی با آقای آهنگران ستاد دعا را تشکیل داده بودیم. بعداً هم همه اعضای ستاد دعا را فرستادند بیت رهبری و نزد امام. یکی دو شب در بیت امام و در جماران ماندیم.

 

** آقای باختر! شما که گفتید تا کربلا راهی نمانده

 

* پس اولین بار ایشان را در اهواز دیدید. از این اولین دیدار بیشتر می‌گویید؟ چه چیزی به خاطر دارید؟

اولین ملاقات در پایگاه شهید بهشتی اهواز بود. ایشان نوحه می‌خواند، رزمنده‌ها سینه می‌زدند. من هم مصیبت می‌خواندم. اولین آشنایی آنجا بود. برنامه مهم‌تری که با هم بودیم، عملیات محرم بود که به اتفاق با هم جبهه رفتیم و روی مقرهای رزمندگان، برنامه داشتیم و آنجا می‌خواندیم: «رزمندگان تا کربلا راهی نمانده »

در همین حین پاتک شروع شد و خبر دادند که هر چه سریع‌تر بچه‌ها عقب‌نشینی کنند. آنقدر آتش داغ بود که من و آهنگران سوار آمبولانس شدیم. یکی دیگر از بچه‌ها بود که پای برنامه بود او هم سوار آمبولانس شد. او به من ‌گفت آقای باختر شما که گفتید تا کربلا راهی نمانده. پس چی شد؟ گفتم فعلاً فرمان رسیده عقب برگردیم اما راهی نمانده. هر لحظه هم احتمال داشت گلوله‌های کاتیوشا به آمبولانس بخورد و چند بار به فاصله نزدیک ما خورد.

 

* از جلسات خانه آقای معلمی بیشتر می‌گویید؟ چه می‌کردید؟ شعر هم می‌سرودید؟

در این جلسه آقای معلمی شعر می‌دادند و تمرین می‌کردیم که با چه آهنگی بهتر است؟ آقای آهنگران و من و حاج رضا نبوی و آقای بهداروند و آقای رجایی از شاعرانی بودیم که به خانه آقای معلمی می‌رفتیم. تا آخر برنامه یک محفل انسی بود که مداحی می‌کردیم و آخرش به مصیبت کشیده می‌شد.

 

عکس با حجت الاسلام انصاری نماینده امام در جبهه

 

* هر چند وقت یک بار جلسات تشکیل می‌شد؟

هفته‌ای یک بار.

 

* فقط آقای معلمی شعر می‌سرودند و بقیه مداحی می‌کردند یا شما و بقیه هم شعر می‌سرودید؟

مقابل آقای معلمی شعری به کار نمی‌بردیم اما بعضی شعرها را ایشان تصحیح می‌کرد.

 

* پس بیشتر اشعار خود ایشان بود. از اشعاری که خودتان در جبهه سرودید، چیزی به خاطر دارید؟

همه این‌ها در دفترم است.

 

* منظور من بیشتر بیان خاطره‌ها است. شعرهای خودتان را هم مداحی می‌کردید؟

بله در جبهه برای رزمندگان شعر می‌سرودم و مداحی می‌کردم.

 

* جدای از آقای آهنگران مداحی می‌کردید؟

بله.

 

**در بیشتر جبهه‌ها برنامه اجرا کردم

 

* بیشتر به چه جبهه‌هایی می‌رفتید؟

چون ستاد تبلیغات بودیم به اکثر جبهه‌ها می‌رفتیم و برنامه اجرا می‌کردیم.

 

* تأثیر این شعر‌خوانی‌ها و مداحی‌ها روی رزمنده‌ها چه بود؟ خاطره‌ای دارید؟

بچه‌ها نسبت به عملیات پرشور می‌شدند و دوست داشتند زودتر عملیات شروع شود و آماده‌تر می‌شدند تا بتوانند با نیروی صدامی بجنگند.

 

* خاطره مشخصی از تأثیر شعرخوانی‌های خودتان یا آهنگران روی رزمنده‌ها دارید؟ که اتفاق خاصی بیفتد.

مهم‌ترین واکنش را به شعر «تا کربلا راهی ‌نمانده» نشان می‌دادند و چنان نیروی مضاعفی می‌گرفتند که اگر اجازه داشتند با پای پیاده حمله می‌کردند.

 

* خاطره دیگری دارید با آقای آهنگران؟

زمانی که آیت‌الله اراکی که از دنیا رفتند، در قم از میدان امام تا حرم با پای پیاده با هم می‌آمدیم. به او گفتم وضعت چه طور است؟ ‌‌گفت راهی که ما قدم در آن گذاشته‌ایم راه بسیار خوبی است و خدا را شکر می‌کنیم که مداح امام حسین هستیم و از خدا می‌خواهیم مداحان را به راه امام حسین بیشتر هدایت کند.

 

* تا روزهای آخر جنگ با هم بودید؟

من 20 ماه در جبهه بودم و مجروح شدم بعد هم 4 ماه بعد از مجروحیت جبهه ‌رفتم و بعد هم جنگ تمام شد.

 

*هنوز هم با آقای آهنگران در ارتباط هستید؟

مدت‌ها است که تماس می‌گیرم اما موفق نمی‌شوم که با ایشان صحبت کنم. امیدوارم در آینده نزدیک بتوانم ملاقاتی با هم داشته باشیم.

 

**شعرهای انقلابی در راه شب

 

*از دوران مجروحیتتان بیشتر می‌گویید؟ شنیده‌ام در بیمارستان شعری در وصف پرستار سروده‌اید که خیلی بازتاب داشته است

وقتی مجروح شدم من را به بیمارستان رازی تهران منتقل کردند. آنجا فرصت مناسبی برای شعر گفتن بود. درباره پرستار شعر گفتم. چند شعر دیگر هم گفتم که از برنامه راه شب شعرها با صدای خودم پخش شد.

 

*چه طوری؟

از برنامه راه شب به بیمارستان آمدند و من با صدای خودم شعرهای انقلابی و شعرهایی که در جبهه برای رزمنده‌ها می‌خواندم را برایشان خواندم. آنها هم نواری از صداهای من پر کردند و در برنامه راه شب پخش کردند.

 

*این ماجرا به چه تاریخی بر می‌گردد؟

من 4 اسفند 64 مجروح شدم.

 

*در چه جبهه‌ای مجروح شدید؟

جبهه فاطمه زهرا نزدیک فاو. آنجا شیمیایی شدم و من را به تهران منتقل کردند. بعد از دو هفته هم به کاشان رفتم.

 

سید مهدی باختر و حجت الاسلام قرائتی در دوران دفاع مقدس

 

 

*از جبهه بیشتر بگویید. شما در ستاد تبلیغات جبهه و جنگ بودید. چه افراد سرشناسی در آن روزها به این ستاد می‌آمدند؟ از آن روزها چه خاطراتی دارید؟

افراد زیادی می‌آمدند. مثلاً مدتی آقای قرائتی آمده بود و من به همراه ایشان چند روز به جبهه‌ها رفتم و با هم برنامه داشتیم. روال کارمان این طور بود که ایشان سخنرانی می‌کرد برای رزمنده‌ها و من هم شعر می‌خواندم و مداحی می‌کردم. یا مثلاً دکتر حجازی به جبهه می‌آمد و من همراه ایشان می‌رفتم. او هم سخنرانی می‌کرد و به دنبالش من شعر می‌خواندم و مداحی می‌کردم. از بیت امام خمینی هم محمدعلی انصاری به ستاد آمد و من مدتی با ایشان بودم. برنامه کاری من با همه این افراد به همان صورت بود که گفتم.

 

**باختر سیگار نکش! تو متعلق به خودت نیستی

 

*خاطره یا گفت‌وگوی مشخصی از هر یک از این افراد به خاطر دارید که در ذهنتان مانده باشد؟

در آن سال‌ها من در جبهه سیگار می‌کشیدم. یک روز آقای حجازی به من گفت باختر سیگار نکش چون تو متعلق به خودت نیستی تو متعلق به همه مردم و همه افرادی هستی که صدایت را می‌شنوند و من به خاطر همین صحبت ایشان سیگار کشیدن را برای همیشه کنار گذاشتم.

 

*هنوز هم شعر می‌گویید؟ به خصوص درباره اتفاقات روز؟

گاه به گاهی شعر می‌گویم. اما این روزها حال و هوایم عوض شده و بیشتر به سمت قرآن رفته‌ام. گاهی چند بیتی شعر می‌گویم اما اینکه مثل قبل‌ بنشینم و شعر بگویم پیش نمی‌آید.

 

*درباره اتفاقات روز در سال‌های اخیر هم شعر گفته‌اید؟

نه. دیگر نمی‌توانم. بیشتر درباره امام زمان (عج) و امام حسین(ع) شعر می‌گویم.

 

*پس فقط شعر آیینی می‌گویید؟

بله.

 

*الآن شعری را در ذهن دارید که در روزهای دفاع مقدس یا روزهای انقلاب سروده باشید و این شعر را بسیار دوست داشته باشید و برایتان خاطره انگیز باشد؟

چیزی در خاطرم نمانده. همه در دفترم است.

 

**شعرهای مجاهدی و ژولیده را خیلی می‌پسندم

 

*از شاعران و مداحان انقلابی، شعرهای چه کسی را بیشتر می‌پسندید؟

شعرهای آقای مجاهدی خیلی خوب است. شعرهای ژولیده را هم خیلی دوست دارم. شعرهای آقای معلمی و شعرهای علی معلم دامغانی را هم خیلی می‌پسندم. از شاعران کاشانی هم بعضی از اشعار صائم را دوست دارم. او به من شعر می‌داد تا بخوانم. من را به شعر خواندن و شعر گفتن تشویق می‌کرد.

 

*چیزی مانده که بخواهید بگویید؟

نه . از شما متشکرم.

 

منبع: رجا

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار