شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۷۱۷۴۵
تاریخ انتشار: ۱۷ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۶
اتفاقا در سال 78 در جلسه ای ایشان را دیدم و گفتم: شنیدم که شما از دست سپاه ناراحت هستید.
شهدای ایران: من از دکتر عارفی که زمانی پزشک امام و وزیر بهداشت و درمان بود شنیدم که ایشان از دست سپاه خیلی ناراحت بود. اتفاقا در سال 78 در جلسه ای ایشان را دیدم و گفتم: شنیدم که شما از دست سپاه ناراحت هستید.

گفت: بله و خیلی ناراحت هستم.

 پرسیدم چرا؟

گفت: من تنها یک پسر داشتم که وقتی اعزام شد، به 15 روز نرسید که گفتند در عملیات خیبر شهید شده و جنازه اش هم جا ماند، تا اینکه سال 78 آوردند.

گفت: به پسر من آموزشی بابت جنگ ندادند و بدون آمادگی رفت.

به ایشان گفتم چه جور شد که پسرتان به جبهه رفت؟ گفت پسرم 12 سال داشت که گفت حتما باید بروم جبهه و من هم گفتم با این سن و سال تو رو به جبهه چه کار؟ و اصرار از پسرم و انکار از من. بالاخره وقتی سماجتش را دیدم گفتم بیا برو اول درست را بخوان و اون هم به مدت 2 سال رفت بسیج. تا اینکه 14 سالش شد و گفت میخوام برم جبهه و باز هم من مخالفت کردم و گفتم هنوز 14 سالت هست و زوده که بری جبهه.

 

 بالاخره دیدم یک موتور برایش بخرم و تو پایگاه فعال تر بشه تا اینکه بعد از یک سال با مادربزرگش رفتیم مشهد و آنجا من را به امام رضا قسم داد که اجازه بدهم به جبهه برود و من هم موندم که چه جوابی بهش بدهم و ناگهان یه فکری به ذهنم رسید و گفتم به یک شرط، و پسرم گفت به هر شرطی که بذاری. من گفتم که میریم پیش امام و اگر اجازه داد من هم حرفی ندارم.

یک جلسه ای که با امام داشتیم به امام قضیه را گفتم و ایشان هم گفتند چه کارش دارید و بذارید برود جبهه.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار