شهید علی عسگری یکی از شهدای مدافع حرم است. روی سنگ مزار این شهید بزرگوار جملهای حک شده که نقل قولی از زبان خود اوست. «امیدوارم حضرت زینب (س) مرا بهعنوان پاسدار حرم مبارکش و مدافع شیعیان مظلومش پذیرفته باشد».
به گزارش شهدای ایران؛ «طاقانک» یکی از شهرهای استان چهار محال و بختیاری و در بخش مرکزی شهرستان «شهرکرد» واقع است. دهم بهمن 1391، این افتخار را کسب کرد که یکی از جوانان برومندش، در جریان دفاع از حرم حضرت زینب (س) در سوریه، شربت شهادت بنوشد. شهید علی عسگری متولد 1362 بود و امروز افتخار شهر خود و ستارهای درخشان در آسمان مظلومیت تشیع است. روی سنگ مزار این شهید بزرگوار جملهای حک شده که نقل قولی از زبان خود اوست. «امیدوارم حضرت زینب (س) مرا بهعنوان پاسدار حرم مبارکش و مدافع شیعیان مظلومش پذیرفته باشد». آنچه میخوانید بخشهایی از گفتوگوی ویژه نامه نوروزی «پنجره» با برادر این شهید است.
شهید عسگری نماد یکی از افراد معمولی جامعه هستند که به صورت عادی به دفاع از حرم مطهر عقیله بنی هاشم شتافتند و در این راه شهید شدند. آنچه روح یک فرد عادی جامعه را چنین پروازی میدهد چیست؟
ایشان بسیجی داوطلبی بود که علیرغم تمام موانعی که در این راه داشت، تمام این موانع را دور زد و از درآمد خودش که یک درآمد معمولی و کارگری بود، تمام هزینهها را پرداخت کرد و به جبهه سوریه اعزام شد تا اینکه به شهادت رسید. ایشان بهعنوان بسیجی داوطلب به سوریه رفتند و با نیروهای مدافع حرم تشکیل یک گردان دادند.
انگیزه ایشان از رفتن به جبهه سوریه با توجه به اینکه ایشان یک نیروی داوطلب بودند، چه بود؟
ده سال پیش از شهادت ایشان، ما منتظر شهادتش بودیم! در ابتدای حمله آمریکا به عراق، یک شب با هم داشتیم یک برنامه تلویزیونی میدیدیم که در آن نشان میداد که سربازان آمریکایی در عراق به زنان مسلمان و غیر مسلمان عراقی توهین میکنند. ایشان وقتی با این صحنهها مواجه شد، تنش لرزید و اصلا دچار یک حالت عجیبی شد! این مسئله را در وصیتنامهاش نیز قید کرده است. ایشان به من گفتند که برادر! رسول الله فرموده است که هرکس ندای کمک خواهی مسلمانی را بشنود و به فریاد او نرسد، مسلمان نیست! ما اسم خودمان را مسلمان گذاشتهایم و به این بیتوجه هستیم. این را گفت و بلند شد. ده سال پیش ایشان به عراق رفت و در کنار گروه مقتداصدر به جنگ پرداخت. در عراق آرپیجیزن بود. تمام هزینههای اعزام و سفرش به عراق را نیز از هزینه شخصی خودش پرداخت میکرد.
ایشان معتقد بود که حکم جهاد و شهادتش را بلاواسطه از دست امام حسین (علیهالسلام) دریافت کرده است. صبح روزی که میخواست به جبهه سوریه اعزام شود، خطاب به مادرش گفت که وعده نهایی به من داده شده، امام حسین (علیهالسلام) دیشب در خواب به من وعده جهاد و شهادت دادهاند. همه کارها و حساب و کتابهایش را انجام داد و تنها یک فیش حج تمتعش را به مادر و پدرشان داده و راهی سوریه میشود.
یعنی بدون هیچ وابستگی به ارگان دولتی یا نظامی به سوریه رفته بود؟
ایشان فقط بهخاطر حدیث رسول الله (ص) که فرمودند هرکس ندای فریادخواهی مسلمانی را بشنود و به کمک او نشتابد مسلمان نیست، راهی سوریه شد. ایشان بهخاطر ولایت راهی سوریه شد و یکی از خصوصیات بارز ایشان که در صدر تمام خصوصیات ایشان بود، ولایتمداری ایشان بود. ایشان در زمان فتنه در بندرعباس در پروژهای عهده دار امور جوشکاری بود. وقتی مطرح شد که رهبری میخواهد در نماز جمعه حاضر شود و به بررسی نکاتی درباره فتنه بپردازد، ایشان از بندرعباس به تهران آمد و در نماز جمعه شرکت کرد. هنگامی که حضرت آقا در خطبههای نماز جمعه خطاب به حضرت ولیعصر فرمودند که مولای من! آقای من! جسم ناقصی دارم که آن را هم تقدیم به انقلاب میکنم، شهید عسگری به پهنای صورت اشک میریزد و در جریان فتنه به یاری رهبر میشتابد. این یعنی دقیقا خود را با منویات آقا منطبق کردن. شهید عسگری هنگامی که صحبتهای آقا پخش میشد سکوت میکرد و سرتاپا گوش میشد به استماع کامل سخنان ایشان میپرداخت و دیگران را نیز به سکوت و گوش دادن ترغیب میکرد. اگر میخواهید بگویید که چهچیزی شهید عسگری را به اینجا رساند، باید بگویم که صداقت، ایمان، ولایتمداری و نماز شبهای ایشان بود که وی را به این درجه رساند.
شما از نحوه شهادت ایشان چطور مطلع شدید؟
یادواره تجلیل از بازیگران سریال شهید بابایی از تلویزیون در حال پخش بود. من در خانه بودم و در حال نگاه کردن آن برنامه بودم. در همین هنگام بود که مجری برنامه گفت به احترام خانواده شهید بابایی بایستید، من نشسته بودم و به احترام ایشان و خانوادهشان ایستادم. وقتی از جای خودم برخاستم، تلفنم زنگ زد! از سوریه تماس گرفته بودند و خبر شهادت آقای علی عسگری را به من دادند. ما ده سال بود انتظار شهادت او را میکشیدیم. شهادت در رفتار و چهره او نمایان بود. من پس از شنیدن این خبر خدا را شکر کردم. اگر جز این بود باید افسوس میخوردیم. اکنون هم خدا را شاکریم که شهیدی در راه خدا دادیم و برای شفاعت امیدواریم.
شهید عسگری نماد یکی از افراد معمولی جامعه هستند که به صورت عادی به دفاع از حرم مطهر عقیله بنی هاشم شتافتند و در این راه شهید شدند. آنچه روح یک فرد عادی جامعه را چنین پروازی میدهد چیست؟
ایشان بسیجی داوطلبی بود که علیرغم تمام موانعی که در این راه داشت، تمام این موانع را دور زد و از درآمد خودش که یک درآمد معمولی و کارگری بود، تمام هزینهها را پرداخت کرد و به جبهه سوریه اعزام شد تا اینکه به شهادت رسید. ایشان بهعنوان بسیجی داوطلب به سوریه رفتند و با نیروهای مدافع حرم تشکیل یک گردان دادند.
انگیزه ایشان از رفتن به جبهه سوریه با توجه به اینکه ایشان یک نیروی داوطلب بودند، چه بود؟
ده سال پیش از شهادت ایشان، ما منتظر شهادتش بودیم! در ابتدای حمله آمریکا به عراق، یک شب با هم داشتیم یک برنامه تلویزیونی میدیدیم که در آن نشان میداد که سربازان آمریکایی در عراق به زنان مسلمان و غیر مسلمان عراقی توهین میکنند. ایشان وقتی با این صحنهها مواجه شد، تنش لرزید و اصلا دچار یک حالت عجیبی شد! این مسئله را در وصیتنامهاش نیز قید کرده است. ایشان به من گفتند که برادر! رسول الله فرموده است که هرکس ندای کمک خواهی مسلمانی را بشنود و به فریاد او نرسد، مسلمان نیست! ما اسم خودمان را مسلمان گذاشتهایم و به این بیتوجه هستیم. این را گفت و بلند شد. ده سال پیش ایشان به عراق رفت و در کنار گروه مقتداصدر به جنگ پرداخت. در عراق آرپیجیزن بود. تمام هزینههای اعزام و سفرش به عراق را نیز از هزینه شخصی خودش پرداخت میکرد.
ایشان معتقد بود که حکم جهاد و شهادتش را بلاواسطه از دست امام حسین (علیهالسلام) دریافت کرده است. صبح روزی که میخواست به جبهه سوریه اعزام شود، خطاب به مادرش گفت که وعده نهایی به من داده شده، امام حسین (علیهالسلام) دیشب در خواب به من وعده جهاد و شهادت دادهاند. همه کارها و حساب و کتابهایش را انجام داد و تنها یک فیش حج تمتعش را به مادر و پدرشان داده و راهی سوریه میشود.
یعنی بدون هیچ وابستگی به ارگان دولتی یا نظامی به سوریه رفته بود؟
ایشان فقط بهخاطر حدیث رسول الله (ص) که فرمودند هرکس ندای فریادخواهی مسلمانی را بشنود و به کمک او نشتابد مسلمان نیست، راهی سوریه شد. ایشان بهخاطر ولایت راهی سوریه شد و یکی از خصوصیات بارز ایشان که در صدر تمام خصوصیات ایشان بود، ولایتمداری ایشان بود. ایشان در زمان فتنه در بندرعباس در پروژهای عهده دار امور جوشکاری بود. وقتی مطرح شد که رهبری میخواهد در نماز جمعه حاضر شود و به بررسی نکاتی درباره فتنه بپردازد، ایشان از بندرعباس به تهران آمد و در نماز جمعه شرکت کرد. هنگامی که حضرت آقا در خطبههای نماز جمعه خطاب به حضرت ولیعصر فرمودند که مولای من! آقای من! جسم ناقصی دارم که آن را هم تقدیم به انقلاب میکنم، شهید عسگری به پهنای صورت اشک میریزد و در جریان فتنه به یاری رهبر میشتابد. این یعنی دقیقا خود را با منویات آقا منطبق کردن. شهید عسگری هنگامی که صحبتهای آقا پخش میشد سکوت میکرد و سرتاپا گوش میشد به استماع کامل سخنان ایشان میپرداخت و دیگران را نیز به سکوت و گوش دادن ترغیب میکرد. اگر میخواهید بگویید که چهچیزی شهید عسگری را به اینجا رساند، باید بگویم که صداقت، ایمان، ولایتمداری و نماز شبهای ایشان بود که وی را به این درجه رساند.
شما از نحوه شهادت ایشان چطور مطلع شدید؟
یادواره تجلیل از بازیگران سریال شهید بابایی از تلویزیون در حال پخش بود. من در خانه بودم و در حال نگاه کردن آن برنامه بودم. در همین هنگام بود که مجری برنامه گفت به احترام خانواده شهید بابایی بایستید، من نشسته بودم و به احترام ایشان و خانوادهشان ایستادم. وقتی از جای خودم برخاستم، تلفنم زنگ زد! از سوریه تماس گرفته بودند و خبر شهادت آقای علی عسگری را به من دادند. ما ده سال بود انتظار شهادت او را میکشیدیم. شهادت در رفتار و چهره او نمایان بود. من پس از شنیدن این خبر خدا را شکر کردم. اگر جز این بود باید افسوس میخوردیم. اکنون هم خدا را شاکریم که شهیدی در راه خدا دادیم و برای شفاعت امیدواریم.
www.shahidasgari.com