نشر «روایت فتح» به مناسبت سالگرد شهادت حجتالاسلام عبدالله میثمی به معرفی آثاری که برای این شهید به چاپ رسانده،
به گزارش شهدای ایران؛ نشر «روایت فتح» به مناسبت سالگرد شهادت حجتالاسلام عبدالله میثمی به معرفی آثاری که برای این شهید به چاپ رسانده،کرده است که در ذیل معرفی کتاب به همراه بخشی از متن را میخوانید:
شماره پنجم مجموعه کتابهای «یادگاران» به کتاب شهید عبدالله میثمی تألیف «مریم برادران» اختصاص دارد.
* این کتاب، قصه سادگیهای زندگی «عبدالله میثمی» است
با یک تقارن آغاز میشود. تقارن یک اتفاق. قرآن را باز میکنند تا آیهای بخوانند. آیه، همان آیهای است که هنگام تولد، توسط پدر بزرگ باز میشود. آیهای که هنگام تولدش میخوانند با آیهای که هنگام شهادتش میخوانند، مشابه است؛ یک تقارن «قال انی عبدلله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا».
صفحه نخست، درباره شهادت است و صفحه بعدی درباره تولد، قرآن را هم باز میکنند تا برای نوزاد، نامی انتخاب کنند، میشود «عبدالله» و این کتاب درباره اوست. «کتاب میثمی».
از کودکی تا بزرگسالی، از مبارزه علیه رژیم پهلوی تا مبارزه با اشغالگران عراقی، اینها همه در کتاب میثمی روایت شده است. حجرهها هم هست، از کار کردن در حجره فرش فروشی پدر تا تحصیل در حجرههای حوزه علمیه در اصفهان و قم. اینها هم از قلم نیفتاده. کتاب میثمی با کنار هم قرار دادن همه این اتفاقها که در قالب خاطراتی کوتاه به ثبت رسیدهاند، بنا دارد از «عبدالله میثمی» بگوید، از کسی که آنقدر به طلبگی علاقه داشت که دوستانش او را «آشیخ» صدا میکردند.
حکایت حجرهها، خود حکایتی عجیب است؛ حجرههایی معروف به حجره سیاسیها. اما از آن عجیبتر حکایت روزهای زندان است. این حکایت، اثبات میکند که ایمان هم میتواند مسری باشد، آنقدر که یک کمونیست را هم دگرگون سازد: «با شکنجه نتوانستند چیزی از زبانش بکشند. با یک کمونیست هم سلولش کردند. او هم فهمیده بود عبدالله حساس است. تا آب میآوردند یا غذا، اول میخورد که عبدالله نتواند بخورد. نماز خواندن و قرآن خواندن عبدالله را مسخره میکرد. شب جمعه بود دلش بدجوری گرفته بود شروع کرد به دعای کمیل خواندن تا رسید به این جمله «خدایا اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی اندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی، چه خواهد شد». نتوانست خودش را نگه دارد. افتاد به سجده. خیلی گریه کرد. سرش را که بلند کرد، دید هم سلولیش سرش را گذاشته کف سلول و زار میزند».
خودداری از خوردن غذای زندان، بخشیدن تخت خود به تازه واردهای بند، نان خشک خوردنها، اینها همه در یک بند خلاصه میشود، بند 7 میثمی، حتی در زندان هم از سر سختی دست بردار نیست. این موضوع در خاطرات بند 7 نقل میشود، از زبان همبندها، از زبان پدرش و از زبان مادرش: «سر و کله زدن با مسئول زندان و راضی کردنش برای آوردن نان خشک یک طرف، راضی کردن خود عبدالله برای قبول کردن آنها یک طرف. میگفت: «راضی نیستم شما به زحمت بیفتید».
ما از روزی که عبدالله را دیده بودیم، دلمان آرام نداشت. حاجآقا نان میگرفت، خشک میکردیم. هر دفعه میرفتیم ملاقات عبدالله، میبردیم» این مبارزات، پس از انقلاب به شکلی دیگر ادامه دارد، به شکل جنگیدن در جبهه. جبهه رفتن و مرخصی گرفتنها هم حکایتی دیگر است: «هر وقت میخواست بیاید مرخصی، زنگ میزد به رحمتالله. رحمتالله میرفت جبهه، او میآمد خانه. قرارشان بود».
«کتاب میثمی همه این خاطرات را شامل میشود تا از کسی بگوید که ساده زندگی میکرد. این کتاب، قصه سادگیهای زندگی اوست.
* نگاهی به کتاب «میثمی به روایت همسر شهید»
عنوان دیگر کتابی که «روایت فتح» برای شهید حجتالاسلام عبدالله میثمی به چاپ رسانده، «میثمی به روایت همسر شهید» است که در معرفی آن میتوان گفت:
این یک زندگی معمولی است، روایت روزهایی که پشت هم سپری میشوند بی آنکه آب از آب تکان بخورد. شروع و پایانش هم معمولی است، درست مثل زندگی خیلی از آدمها. شخصیتهایش نفس میکشند و روزها را سپری میکنند، تا اینجا هیچ تفاوتی با زندگی بقیه ندارد، اما نبودن مرد، سر زدنهای گاه و بیگاهش این داستان را کمی متفاوت کرده.
جنگ هم هست، اتفاقی که در زندگی عادی، جایی ندارد، اما زندگی عادی آنها را دستخوش تغییر میکند، از در کنار هم بودنهایشان میکاهد، برای بچهها دلتنگی پدر را به همراه میآورد و برای زن، دلتنگی همسرش را. در پایان هم، او را از آنها میگیرد.
«میثمی به روایت همسر شهید»، همه این اتفاقات را در خود جای داده است. زندگی با رنگ و عطر گلهای باغچه پدر، آغاز میشود: «پدر همانقدر که به کتاب علاقه داشت، گل و گیاه را هم دوست داشت. یک باغچه هشتصد متری داشت؛ پر از گلهای مختلف. همه را خودش کاشته بود؛ رُزهای رنگ و وارنگ، یاسمن و گلهای فصلی».
مریم، مقطع راهنمایی است که تب و تاب انقلاب آغاز میشود. درس و مدرسه، همراه میشود با پخش اعلامیههای امام خمینی، با تظاهراتهای خانوادگی، با پیروزی انقلاب.
دبیرستانی است که زندگی، رنگی دیگر به خود میگیرد، در همین دوره، زندگی دو نفره را تجربه میکند و خیلی ساده، به زندگی مشترک، وارد میشود: «زندگی داشت شروع میشد؛ خیلی ساده و بدون تشریفات. مادر نگران بود دخترش نتواند غذا درست کند. نتواند درسش را ادامه بدهد و دیپلماش را بگیرد. اما دختر میدانست که شوهرش هیچ وقت از او نمیخواهد غذاهای چرب و چیلی درست کند یا خانه را برق بیندازد».
«میثمی به روایت همسر شهید»، از اصفهان آغاز شده، اما در این شهر نمیماند. زندگی، دست شخصیتهای کتاب را میگیرد و تا شیراز و اهواز، همراهیشان میکند.
بودن در این شهرها برای زن، دلتنگی را به همراه دارد. بچهها هم که وارد دنیا میشوند، از حجم دلتنگیها کم نمیکنند، این دلتنگیها حتی بر زبان هم رانده نمیشود، در جسم و روح زن لانه میکند. در زندگی او دلتنگی و انتظار با هم گره خوردهاند: «چند روزی منتظر بودم، ولی نیامد. خیلی دلتنگ بودم. جلوی خواهرم هم نمیتوانستم دلتنگی کنم».
این زندگی که با عطر و رنگ گلها آغاز شده، با دلتنگی همراه میشود و در پایان هم فقط دلتنگی میماند.
«میثمی به روایت همسر شهید»، ساده است، سادهتر از سادگی. سادهتر از آنکه فکرش را بکنید و سختتر از آنچه به نظر میآید.
بر اساس این گزارش، شماره یازدهم نیمه پنهان ماه به کتاب «میثمی به روایت همسر شهید» اختصاص دارد که توسط «زهرا رجبیمتین» نوشته و از نشر «روایت فتح» به چاپ رسیده است که علاقهمندان برای تهیه آن میتوانند به نشانی میدان فردوسی، خیابان شهید سپهبد قرنی، نبش خیابان شهید فلاحپور مراجعه یا با شماره تلفن 88897814 تماس حاصل کنند.
شماره پنجم مجموعه کتابهای «یادگاران» به کتاب شهید عبدالله میثمی تألیف «مریم برادران» اختصاص دارد.
* این کتاب، قصه سادگیهای زندگی «عبدالله میثمی» است
با یک تقارن آغاز میشود. تقارن یک اتفاق. قرآن را باز میکنند تا آیهای بخوانند. آیه، همان آیهای است که هنگام تولد، توسط پدر بزرگ باز میشود. آیهای که هنگام تولدش میخوانند با آیهای که هنگام شهادتش میخوانند، مشابه است؛ یک تقارن «قال انی عبدلله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا».
صفحه نخست، درباره شهادت است و صفحه بعدی درباره تولد، قرآن را هم باز میکنند تا برای نوزاد، نامی انتخاب کنند، میشود «عبدالله» و این کتاب درباره اوست. «کتاب میثمی».
از کودکی تا بزرگسالی، از مبارزه علیه رژیم پهلوی تا مبارزه با اشغالگران عراقی، اینها همه در کتاب میثمی روایت شده است. حجرهها هم هست، از کار کردن در حجره فرش فروشی پدر تا تحصیل در حجرههای حوزه علمیه در اصفهان و قم. اینها هم از قلم نیفتاده. کتاب میثمی با کنار هم قرار دادن همه این اتفاقها که در قالب خاطراتی کوتاه به ثبت رسیدهاند، بنا دارد از «عبدالله میثمی» بگوید، از کسی که آنقدر به طلبگی علاقه داشت که دوستانش او را «آشیخ» صدا میکردند.
حکایت حجرهها، خود حکایتی عجیب است؛ حجرههایی معروف به حجره سیاسیها. اما از آن عجیبتر حکایت روزهای زندان است. این حکایت، اثبات میکند که ایمان هم میتواند مسری باشد، آنقدر که یک کمونیست را هم دگرگون سازد: «با شکنجه نتوانستند چیزی از زبانش بکشند. با یک کمونیست هم سلولش کردند. او هم فهمیده بود عبدالله حساس است. تا آب میآوردند یا غذا، اول میخورد که عبدالله نتواند بخورد. نماز خواندن و قرآن خواندن عبدالله را مسخره میکرد. شب جمعه بود دلش بدجوری گرفته بود شروع کرد به دعای کمیل خواندن تا رسید به این جمله «خدایا اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی اندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی، چه خواهد شد». نتوانست خودش را نگه دارد. افتاد به سجده. خیلی گریه کرد. سرش را که بلند کرد، دید هم سلولیش سرش را گذاشته کف سلول و زار میزند».
خودداری از خوردن غذای زندان، بخشیدن تخت خود به تازه واردهای بند، نان خشک خوردنها، اینها همه در یک بند خلاصه میشود، بند 7 میثمی، حتی در زندان هم از سر سختی دست بردار نیست. این موضوع در خاطرات بند 7 نقل میشود، از زبان همبندها، از زبان پدرش و از زبان مادرش: «سر و کله زدن با مسئول زندان و راضی کردنش برای آوردن نان خشک یک طرف، راضی کردن خود عبدالله برای قبول کردن آنها یک طرف. میگفت: «راضی نیستم شما به زحمت بیفتید».
ما از روزی که عبدالله را دیده بودیم، دلمان آرام نداشت. حاجآقا نان میگرفت، خشک میکردیم. هر دفعه میرفتیم ملاقات عبدالله، میبردیم» این مبارزات، پس از انقلاب به شکلی دیگر ادامه دارد، به شکل جنگیدن در جبهه. جبهه رفتن و مرخصی گرفتنها هم حکایتی دیگر است: «هر وقت میخواست بیاید مرخصی، زنگ میزد به رحمتالله. رحمتالله میرفت جبهه، او میآمد خانه. قرارشان بود».
«کتاب میثمی همه این خاطرات را شامل میشود تا از کسی بگوید که ساده زندگی میکرد. این کتاب، قصه سادگیهای زندگی اوست.
* نگاهی به کتاب «میثمی به روایت همسر شهید»
عنوان دیگر کتابی که «روایت فتح» برای شهید حجتالاسلام عبدالله میثمی به چاپ رسانده، «میثمی به روایت همسر شهید» است که در معرفی آن میتوان گفت:
این یک زندگی معمولی است، روایت روزهایی که پشت هم سپری میشوند بی آنکه آب از آب تکان بخورد. شروع و پایانش هم معمولی است، درست مثل زندگی خیلی از آدمها. شخصیتهایش نفس میکشند و روزها را سپری میکنند، تا اینجا هیچ تفاوتی با زندگی بقیه ندارد، اما نبودن مرد، سر زدنهای گاه و بیگاهش این داستان را کمی متفاوت کرده.
جنگ هم هست، اتفاقی که در زندگی عادی، جایی ندارد، اما زندگی عادی آنها را دستخوش تغییر میکند، از در کنار هم بودنهایشان میکاهد، برای بچهها دلتنگی پدر را به همراه میآورد و برای زن، دلتنگی همسرش را. در پایان هم، او را از آنها میگیرد.
«میثمی به روایت همسر شهید»، همه این اتفاقات را در خود جای داده است. زندگی با رنگ و عطر گلهای باغچه پدر، آغاز میشود: «پدر همانقدر که به کتاب علاقه داشت، گل و گیاه را هم دوست داشت. یک باغچه هشتصد متری داشت؛ پر از گلهای مختلف. همه را خودش کاشته بود؛ رُزهای رنگ و وارنگ، یاسمن و گلهای فصلی».
مریم، مقطع راهنمایی است که تب و تاب انقلاب آغاز میشود. درس و مدرسه، همراه میشود با پخش اعلامیههای امام خمینی، با تظاهراتهای خانوادگی، با پیروزی انقلاب.
دبیرستانی است که زندگی، رنگی دیگر به خود میگیرد، در همین دوره، زندگی دو نفره را تجربه میکند و خیلی ساده، به زندگی مشترک، وارد میشود: «زندگی داشت شروع میشد؛ خیلی ساده و بدون تشریفات. مادر نگران بود دخترش نتواند غذا درست کند. نتواند درسش را ادامه بدهد و دیپلماش را بگیرد. اما دختر میدانست که شوهرش هیچ وقت از او نمیخواهد غذاهای چرب و چیلی درست کند یا خانه را برق بیندازد».
«میثمی به روایت همسر شهید»، از اصفهان آغاز شده، اما در این شهر نمیماند. زندگی، دست شخصیتهای کتاب را میگیرد و تا شیراز و اهواز، همراهیشان میکند.
بودن در این شهرها برای زن، دلتنگی را به همراه دارد. بچهها هم که وارد دنیا میشوند، از حجم دلتنگیها کم نمیکنند، این دلتنگیها حتی بر زبان هم رانده نمیشود، در جسم و روح زن لانه میکند. در زندگی او دلتنگی و انتظار با هم گره خوردهاند: «چند روزی منتظر بودم، ولی نیامد. خیلی دلتنگ بودم. جلوی خواهرم هم نمیتوانستم دلتنگی کنم».
این زندگی که با عطر و رنگ گلها آغاز شده، با دلتنگی همراه میشود و در پایان هم فقط دلتنگی میماند.
«میثمی به روایت همسر شهید»، ساده است، سادهتر از سادگی. سادهتر از آنکه فکرش را بکنید و سختتر از آنچه به نظر میآید.
بر اساس این گزارش، شماره یازدهم نیمه پنهان ماه به کتاب «میثمی به روایت همسر شهید» اختصاص دارد که توسط «زهرا رجبیمتین» نوشته و از نشر «روایت فتح» به چاپ رسیده است که علاقهمندان برای تهیه آن میتوانند به نشانی میدان فردوسی، خیابان شهید سپهبد قرنی، نبش خیابان شهید فلاحپور مراجعه یا با شماره تلفن 88897814 تماس حاصل کنند.