به گزارش شهدای ایران؛ محمود علوی در وبلاگ خاطرات و نظرات یک ایرانی ساکن لبنان دلنوشتهای برای مادر شهید «جهاد مغنیه» نوشته است که در ادامه میآید:
زینب (سلام الله علیها)،
و چه میدانی که زینب(سلام الله علیها) کیست،
زینب در کربلا و اسارت خاموش نشد،
بلکه نوری برافروخت که اسلام راستین را به همه نشان داد.
لبنان،
و چه میدانی که لبنان چیست،
لبنان با جنگ و اشغال و فتنه گم نشد،
بلکه گروهی را پرورش داد که بازوی توانمند اسلام راستین شدند.
شهید،
و چه میدانی شهید کیست،
آنکه زندگی راحت و همسر و فرزندانش دست و پای او را نبست،
بلکه آزادانه امنیت و افتخار و سربلندی برای مردمش آفرید،
همسر،
و چه میدانی همسر شهید یعنی چه،
آنکه شوهرش همیشه از او دور بوده اما از شوهرش دور نیست،
بلکه با صبر و تشویق و روحیهاش، همسرش را به دستان ملائک میسپارد.
آری، همسر شهید؛ همانها که رنج و سختی و محرومیتهای مادی و معنوی، نتوانست آنان را از راه زینب (سلام الله علیها) باز دارد و همانها که اجازه دادند شوهران و فرزندانشان بال در بال ملائک برکشند و با فداکاری و ایثارشان، افتخار و سربلندی و امنیت برای دیگران فراهم کنند.
ام مصطفی،
همسرِ حاج عماد، مادرِ جهاد،
او که پس از شهادت همسرش، پیش از دفن، در قبر او خوابید،
«عماد و جهاد» او که پس از شهادت فرزندش عماد، قطره اشکی جلوی دیگران نریخت و نالهای نکرد و لبخند از لبانش محو نشد؛ 3 ساعت در قبر جهاد، همانجا که همسرش عماد هم دفن بود، دراز کشید. با اصرار بیرونش آوردند.
و چگونه دل بکند از همسر، و از فرزند....
سرت به سلامت «ام مصطفی»، قلب پاکات به سلامت، خدا پشت و پناهت؛ نمی گویم خدا صبرت بدهد، چرا که داده؛ نمیگویم اجرت بدهد، چراکه میدهد؛ میگویم دعا کن صاحبمان بیاید، دعا کن ما هم بتوانیم جلوی مولایمان سربلند باشیم. دعا کن ما هم به مقام بزرگانی که از دامنت پر کشیدند برسیم.
زینب (سلام الله علیها)،
و چه میدانی که زینب(سلام الله علیها) کیست،
زینب در کربلا و اسارت خاموش نشد،
بلکه نوری برافروخت که اسلام راستین را به همه نشان داد.
لبنان،
و چه میدانی که لبنان چیست،
لبنان با جنگ و اشغال و فتنه گم نشد،
بلکه گروهی را پرورش داد که بازوی توانمند اسلام راستین شدند.
شهید،
و چه میدانی شهید کیست،
آنکه زندگی راحت و همسر و فرزندانش دست و پای او را نبست،
بلکه آزادانه امنیت و افتخار و سربلندی برای مردمش آفرید،
همسر،
و چه میدانی همسر شهید یعنی چه،
آنکه شوهرش همیشه از او دور بوده اما از شوهرش دور نیست،
بلکه با صبر و تشویق و روحیهاش، همسرش را به دستان ملائک میسپارد.
آری، همسر شهید؛ همانها که رنج و سختی و محرومیتهای مادی و معنوی، نتوانست آنان را از راه زینب (سلام الله علیها) باز دارد و همانها که اجازه دادند شوهران و فرزندانشان بال در بال ملائک برکشند و با فداکاری و ایثارشان، افتخار و سربلندی و امنیت برای دیگران فراهم کنند.
ام مصطفی،
همسرِ حاج عماد، مادرِ جهاد،
او که پس از شهادت همسرش، پیش از دفن، در قبر او خوابید،
«عماد و جهاد» او که پس از شهادت فرزندش عماد، قطره اشکی جلوی دیگران نریخت و نالهای نکرد و لبخند از لبانش محو نشد؛ 3 ساعت در قبر جهاد، همانجا که همسرش عماد هم دفن بود، دراز کشید. با اصرار بیرونش آوردند.
و چگونه دل بکند از همسر، و از فرزند....
سرت به سلامت «ام مصطفی»، قلب پاکات به سلامت، خدا پشت و پناهت؛ نمی گویم خدا صبرت بدهد، چرا که داده؛ نمیگویم اجرت بدهد، چراکه میدهد؛ میگویم دعا کن صاحبمان بیاید، دعا کن ما هم بتوانیم جلوی مولایمان سربلند باشیم. دعا کن ما هم به مقام بزرگانی که از دامنت پر کشیدند برسیم.