شهدای ایران shohadayeiran.com

در روزهايي كه بچه‌ها براي عمليات آماده مي‌شدند لشكر ويژه 25 كربلا، در منطقه‌اي نزديك موسيان به نام دره موريك كه در ارتفاعات ماهوري قرار داشت، مستقر بود.
شهدای ایران:خاطره من مربوط به عمليات محرم است كه در آبان 1361 در منطقه موسيان، در جبهه‌هاي جنوب با هدف آزاد‌سازي شهرك زبيدات عراق اجرا شد كه در نهايت حماسه‌سازي‌هاي رزمندگان باعث شد تا شهر موسيان، از تير‌رس و ديد مستقيم دشمن خارج شود. نيروهاي ما در لشكر 25 كربلا متشكل از رزمندگان دلاور مازندران، گيلان و گلستان بودند.

در روزهايي كه بچه‌ها براي عمليات آماده مي‌شدند لشكر ويژه 25 كربلا، در منطقه‌اي نزديك موسيان به نام دره موريك كه در ارتفاعات ماهوري قرار داشت، مستقر بود.

نزديك نماز مغرب و عشا بود كه بچه‌ها براي اعزام به عمليات تجهيزات خودشان را بستند و آماده شدند. فرمانده لشكر آقا‌مرتضي قرباني براي صحبت پاياني با نيروها آماده شد. گردان حركت كرد و در فضاي مسطحي همه جمع شدند. فرمانده لشكر آخرين صحبت‌ها را با نيرو‌ها انجام داد. به خوبي در خاطر دارم در پايان صحبت‌هاي مرتضي قرباني، نماينده ولي فقيه در يكي از استان‌ها در جمع بچه‌ها حاضر شد و با نيروها به عنوان نماينده حضرت امام خميني (ره‌) ‌صحبت كرد.

در پايان همه بچه‌ها يك صدا فرياد زدند كه: «وعده ديدار ما ملاقات با امام خميني (ره )‌ است.» نظر رزمنده‌ها اين بود كه بعد از عمليات، نماينده ولي فقيه، براي بچه‌ها وقت ملاقات با رهبرشان را بگيرد.

ده دقيقه تمام بچه‌ها شعار دادند و تقاضاي وقت ملاقات كردند و نماينده امام هم گفتند: من حتماً سلام شما را به امام مي‌رسانم.

اما شما مي‌دانيد كه امام مشكل قلبي دارد. اطباي حاذق قلب اينطور اعلام كردند كه امام حتي به واسطه دستي كه براي مردم بلند مي‌كند، قلبشان درد مي‌گيرد.

بچه‌ها آن روز همه گريه كردند و گفتند اگر قرار است زيارت ما با امام خميني براي سلامتي ايشان ضرر داشته باشد، ما وقت ملاقاتي نمي‌خواهيم.

آن زمان نگاه نيروها به امام و ولايت اينگونه بود. من و بسياري ديگر از رزمنده‌ها اصلاً امام را از نزديك نديديم، تنها ايشان را از تلويزيون ديديم. اما زماني كه امام فرمودند: «هل من ناصراً ينصرني» با آن دم مسيحايي كه داشتند، بچه‌ها را از كنار ميز دانشگاه، از كنار ميز مدرسه و گاهاً از كار روي زمين‌هاي كشاورزي جدا كرده و با لبيك به نداي مولايشان، راهي شدند و همگي زمزمه‌شان اين بود: «از تو به يك اشاره از ما به سر دويدن.»

مثلاً وقتي صدام، مهران را گرفت، در مصاحبه تلويزيوني اعلام كرد: من مهران را مي‌دهم، شما فاو را به من پس بدهيد. امام هم دستور دادند كه: «مهران بايد آزاد شود».

رزمندگان راهي شدند و طي عمليات كربلاي1 مهران آزاد شد.

نيروهاي رزمنده معتقد بودند كه شهادت و جانبازي در اين عمليات لذت خاصي دارد، زيرا به دستور مستقيم امام‌خميني(ره) رزمندگان عزم خود را جزم كرده و راهي ميدان كار‌زار شدند. اين تفكر در حال حاضر هم بايد جاري و ساري شود.

راوي جانباز علي رمضان‌نژاد


*جوان

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار