ما به عنوان داستاننویس باید منطق را وارد داستان کنیم؛ در غیر این صورت کتابهای زندگینامهیی شهدا شعارگونه میشود و از آنها چیزی در اذهان نمیماند.
به گزارش شهدای ایران؛ عزتالله الوندی میگوید: ما به عنوان داستاننویس باید منطق را وارد داستان کنیم؛ در غیر این صورت کتابهای زندگینامهیی شهدا شعارگونه میشود و از آنها چیزی در اذهان نمیماند.
این نویسنده که تعدادی زندگینامه داستانی در کارنامهاش دارد در گفتوگو با خبرنگار ادبیات ایسنا، درباره شیوه نگارش زندگینامه داستانی شهیدان گفت: اینکه بخواهیم زندگینامه داستانی را با رمان قاطی کنیم، اشتباه است چون قالب این دو با همدیگر متفاوت است. نوشتن زندگینامه داستانی اصول و اسلوب و روش خود را دارد و اینگونه آثار براساس آن اسلوب نوشته میشود. بخشی از این کتابها برگرفته از واقعیت است و بخشی دیگر برگرفته از تخیل نویسنده.
الوندی در ادامه گفت: متاسفانه در حال حاضر اسنادی که از شهدا باقی مانده، بسیار کم است. همانهایی هم که وجود دارد نقص و کاستیهای زیادی دارد، بنابراین نویسندهای که میخواهد زندگینامه داستانی بنویسد نیاز دارد که برای ایجاد روابط علی و معلولی و کشف جاهای خالی از تخیل استفاده کند. جاهای خالی که در اسناد باقی مانده باید از طریق تخیل نویسنده پر شود و در زندگینامههای داستانی این اتفاق مرسوم است؛ چون گاهی برای اینکه درام پررنگ شود، نویسنده مجبور است از تخیلش بهره بگیرد تا به روایت داستانی بیافزاید.
این نویسنده در ادامه درباره نگارش و انتشار کتابهایی که به صورت سفارشی با موضوع زندگینامه شهدا نوشته و چاپ میشوند اظهار کرد: به نظر من وارد کردن شعار و اتفاقاتی که باعث میشود از یک نفر قدیس ساخته شود در مقوله زندگینامه داستانی اشتباه است. همه کسانی که شهید شده و ایثار کردهاند آدمهای واقعی مثل ما بودند. آنها نیز ممکن بود در زندگی اشتباه کنند، بنابراین ساختن قدیس از آنها کار اشتباهی است. ما به عنوان داستاننویس باید منطق را وارد داستان کنیم؛ در غیر این صورت کتابهای از این دست شعارگونه میشود و از آنها چیزی در اذهان نمیماند.
الوندی سپس درباره کتابهایی که به سفارش کنگرهها و نهادها به چاپ میرسد، نیز گفت: در اینجا موضوع این است که کسی که در کنگرهها و نهادها کتاب سفارش میدهد، ممکن است در حوزههای فرهنگی فعالیتهایی انجام داده باشد؛ اما در اکثر مواقع این افراد صاحبنظر نیستند؛ در صورتی که در اینگونه فعالیتها کار باید به یک نویسنده کارکشته و باتجربه سپرده شود.
او افزود: اگر کار را به دست کاردان بدهند، قطعا این اتفاقات نمیافتد؛ در این صورت آثاری که از نظر فنی و ادبی فاقد کیفیت باشد، تصویب نمیشود و کتابها کیلویی وارد بازار نمیشود و به ضد تبلیغ تبدیل نمیشود.
الوندی در ادامه اظهار کرد: البته در زمینه نگارش زندگینامههای داستانی مباحث نظری اندکی وجود دارد. یکی دو کتاب در این زمینه نوشته شده است که کفایت نمیکند، بنابراین اگر قرار است چنین ژانری در ادبیات داستانی ما وجود داشته باشد، نیازمند بحثهای نظری هستیم تا نویسندههای تازهکار با توجه به آموزههای آن شروع به نوشتن کنند.
او درباره مخاطب اینگونه آثار بیان کرد: هر کتابی که خوب نوشته شده باشد مخاطب خود را هم پیدا میکند. اگر در این حوزه ضعف جذب مخاطب وجود دارد مسلما به خاطر ضعف کارها بوده است، ضمن اینکه در این حوزه تبلیغات مطبوعاتی و رسانهیی نیز دچار ضعف است که باید جای خالی آنها را پر کرد.
این نویسنده که تعدادی زندگینامه داستانی در کارنامهاش دارد در گفتوگو با خبرنگار ادبیات ایسنا، درباره شیوه نگارش زندگینامه داستانی شهیدان گفت: اینکه بخواهیم زندگینامه داستانی را با رمان قاطی کنیم، اشتباه است چون قالب این دو با همدیگر متفاوت است. نوشتن زندگینامه داستانی اصول و اسلوب و روش خود را دارد و اینگونه آثار براساس آن اسلوب نوشته میشود. بخشی از این کتابها برگرفته از واقعیت است و بخشی دیگر برگرفته از تخیل نویسنده.
الوندی در ادامه گفت: متاسفانه در حال حاضر اسنادی که از شهدا باقی مانده، بسیار کم است. همانهایی هم که وجود دارد نقص و کاستیهای زیادی دارد، بنابراین نویسندهای که میخواهد زندگینامه داستانی بنویسد نیاز دارد که برای ایجاد روابط علی و معلولی و کشف جاهای خالی از تخیل استفاده کند. جاهای خالی که در اسناد باقی مانده باید از طریق تخیل نویسنده پر شود و در زندگینامههای داستانی این اتفاق مرسوم است؛ چون گاهی برای اینکه درام پررنگ شود، نویسنده مجبور است از تخیلش بهره بگیرد تا به روایت داستانی بیافزاید.
این نویسنده در ادامه درباره نگارش و انتشار کتابهایی که به صورت سفارشی با موضوع زندگینامه شهدا نوشته و چاپ میشوند اظهار کرد: به نظر من وارد کردن شعار و اتفاقاتی که باعث میشود از یک نفر قدیس ساخته شود در مقوله زندگینامه داستانی اشتباه است. همه کسانی که شهید شده و ایثار کردهاند آدمهای واقعی مثل ما بودند. آنها نیز ممکن بود در زندگی اشتباه کنند، بنابراین ساختن قدیس از آنها کار اشتباهی است. ما به عنوان داستاننویس باید منطق را وارد داستان کنیم؛ در غیر این صورت کتابهای از این دست شعارگونه میشود و از آنها چیزی در اذهان نمیماند.
الوندی سپس درباره کتابهایی که به سفارش کنگرهها و نهادها به چاپ میرسد، نیز گفت: در اینجا موضوع این است که کسی که در کنگرهها و نهادها کتاب سفارش میدهد، ممکن است در حوزههای فرهنگی فعالیتهایی انجام داده باشد؛ اما در اکثر مواقع این افراد صاحبنظر نیستند؛ در صورتی که در اینگونه فعالیتها کار باید به یک نویسنده کارکشته و باتجربه سپرده شود.
او افزود: اگر کار را به دست کاردان بدهند، قطعا این اتفاقات نمیافتد؛ در این صورت آثاری که از نظر فنی و ادبی فاقد کیفیت باشد، تصویب نمیشود و کتابها کیلویی وارد بازار نمیشود و به ضد تبلیغ تبدیل نمیشود.
الوندی در ادامه اظهار کرد: البته در زمینه نگارش زندگینامههای داستانی مباحث نظری اندکی وجود دارد. یکی دو کتاب در این زمینه نوشته شده است که کفایت نمیکند، بنابراین اگر قرار است چنین ژانری در ادبیات داستانی ما وجود داشته باشد، نیازمند بحثهای نظری هستیم تا نویسندههای تازهکار با توجه به آموزههای آن شروع به نوشتن کنند.
او درباره مخاطب اینگونه آثار بیان کرد: هر کتابی که خوب نوشته شده باشد مخاطب خود را هم پیدا میکند. اگر در این حوزه ضعف جذب مخاطب وجود دارد مسلما به خاطر ضعف کارها بوده است، ضمن اینکه در این حوزه تبلیغات مطبوعاتی و رسانهیی نیز دچار ضعف است که باید جای خالی آنها را پر کرد.