شهدای ایران shohadayeiran.com

به گريه ها و التماس هاي دختران جواني که در دام ما مي‌افتادند، هيچ توجهي نمي کردم و فقط مي خواستم به نيت هاي شيطاني ام برسم. هيچ وقت دلم به حال آنها نمي‌سوخت و اگر بيشتر مقاومت مي کردند، آن ها را تهديد به قتل مي کردم. ما دختران محجبه و چادري را سوار نمي‌کرديم و تنها به دنبال طعمه هايي مي گشتيم که حجاب کامل نداشتند و ...
شهدای ایران:اين جملات بخشي از اظهارات فرد شيطان صفت 24ساله‌اي است که به گرگ زرد معروف شده است. او که به همراه پسرخاله اش با تلاش شبانه روزي کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي خراسان رضوي دستگير شده است، ادامه داد: تا ديشب (زمان دستگيري) فکر مي کردم همه چيز يک شوخي است شايد خواب مي بينم که دستگير شده ام.از مدتي قبل تاکسي را با کمک مادرم به صورت قسطي خريده بودم. تا کسي به نام مادرم بود اما دفترچه آن را خودم گرفته بودم و به صورت خطي در مسير فريمان- مشهد مسافرکشي مي کردم تا اين که روزي زني را به همراه دخترش به مقصد مشهد سوار کردم. حجاب و اخلاق آن دختر را پسنديدم. وقتي به مشهد رسيديم، هوا سرد بود و آن زن از من خواست آن ها را به منزلشان درشرق مشهد برسانم ، 3 روز بعد مادرم را براي خواستگاري فرستادم يک هفته بعد با آن دختر ازدواج کردم و از مرداد امسال نيز زندگي زير يک سقف را با هم آغاز کرديم.

همسرم از کارهاي من اطلاعي نداشت و نمي دانست که من چه حيوان کثيفي هستم. هيچ کس حيوان تر از من نيست. اگر کسي با يکي از 3 خواهرم اين گونه رفتار مي‌کرد اورا تکه تکه مي کردم. اما همه ماجرا از روزي شروع شد که يکي از مسافرانم داخل تاکسي عنوان کرد شنيده ام دو جوان داخل خودرو زني را مورد آزار و اذيت قرار داده اند با شنيدن اين حرف من هم تصميم گرفتم تا داخل خودرو دختران را مورد آزار و اذيت قرار دهم. روز بعد اين موضوع را به پسرخاله ام که مجرد است پيشنهاد کردم و با هم به مشهد آمديم. چند بار دختراني را سوار کرديم اما شرايط براي ربودن آن ها فراهم نمي شد من راننده بودم و پسرخاله‌ام در صندلي عقب مي نشست. وقتي دختري را سوار مي‌کرديم من خطاب به پسرخاله ام مي گفتم «چقدر هوا سرد است!» اين، رمز بود و بلافاصله پسرخاله ام سر دختر را به زير صندلي مي کشيد و کاپشن خود را روي او مي انداخت سپس به طرف جاده فريمان حرکت مي کرديم.

آنها التماس مي کردند که ما دختر هستيم، به ما رحم کنيد زندگي ما را سياه نکنيد ولي ما کوچک ترين توجهي به گريه هاي آن ها نمي کرديم. آن ها ما را به همه مقدسات قسم مي‌دادند که زندگي شان را تباه نکنيم ولي شهوت چشمان ما را کور کرده بود و .... با خودم فکر مي کردم در شهر بزرگي مثل مشهد کسي نمي تواند ما را پيدا کند به همين دليل شب ها به مشهد مي آمديم تا طعمه ها نتوانند در تاريکي شب چهره ما يا شماره خودرو را ببينند حالا که فهميده ام مجازات اين کار «اعدام» است، اگر زمان به عقب برگردد غلط مي کنم اين کارها را انجام بدهم...

ماجراي واقعي با همکاري پليس آگاهي خراسان رضوي


*خراسان


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار