عباس نتوانست تحمل کند و از آنجا آمدیم بیرون. خانه که رسیدیم شروع کرد به گریه کردن. نماز می خواند و خودش را سرزنش می کرد. قرائت قرآن می کرد و...
شهدای ایران:یک سال بعد از عروسی مان یکی از رفیق های عباس ما را به منزلش دعوت کرد. وقتی رفتیم، دیدیم اوضاع خیلی خراب است و مجلس زننده ای است!
عباس نتوانست تحمل کند و از آنجا آمدیم بیرون. خانه که رسیدیم شروع کرد به گریه کردن. نماز می خواند و خودش را سرزنش می کرد. قرائت قرآن می کرد و...
این در حالی بود که خیلی از دوستانش آن شب در مجلس ماندند و توجهی به رضایت خداوند نکردند؛ ولی عباس باز هم نشان داد قهرمان میدان مبارزه با نفس اماره است.
*همسر شهید عباس بابایی
عباس نتوانست تحمل کند و از آنجا آمدیم بیرون. خانه که رسیدیم شروع کرد به گریه کردن. نماز می خواند و خودش را سرزنش می کرد. قرائت قرآن می کرد و...
این در حالی بود که خیلی از دوستانش آن شب در مجلس ماندند و توجهی به رضایت خداوند نکردند؛ ولی عباس باز هم نشان داد قهرمان میدان مبارزه با نفس اماره است.
*همسر شهید عباس بابایی