به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛جملات بالا بخشی از خاطره سرهنگ «محمدرضا عاروان» فرمانده گردان تاكتیكی پدافند هوایی مستقر در پالایشگاه و نیروگاه اصفهان در دوران دفاع مقدس است.
وی میگوید: سطرهایی كه میخوانید قطره كوچكی است از اقیانوس بیكران ایثار و رشادتهای رزمندگان اسلام در پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران پرشكوه دفاع مقدس.
كمتر از یك سال بود كه مسئولیت فرماندهی گردان تاكتیكی پدافند هوایی مستقر در پالایشگاه و نیروگاه اصفهان، به من واگذار شده بود. لازم به ذكر است كه در آغاز جنگ، هیچگونه پدافند هوایی برای دفاع از مراكز صنعتی حساس و حیاتی كشور پیشبینی نشده بود و با شروع جنگ و فشار حملات هوایی دشمن، جنگافزارهایی در مراكز صنعتی مستقر شد. در ابتدا جنگافزارها نه تنها كافی نبود، بلكه از نظر عملیاتی نیز قابلیت زیادی نداشت. در واقع پدافند هوایی هر نیرویی جداگانهای برای خود عمل میكرد و اصل وحدت و یكپارچگی كه از اصول واحد نظامی است، رعایت نمیشد. در ابتدای كار در این واحد عملیاتی، با چنین مشكلی مواجه بودم تا اینكه پس از چند ماه تلاش، جهت رفع این مسئله و ایجاد یك زنجیره دفاعی مؤثر موفق شدیم جنگافزارهای ارسالی به منطقه عملیاتی فوق را با تقسیم مأموریت، در محلهای مناسب با برد و كارآیی جنگفزارها، استقرار دهیم تا این كه هماهنگ و یكپارچه بتوانند پدافند هوایی مؤثری را ایجاد كنند.
با توجه به مسئولیت شغلی، معمولاً صبحها خیلی زود و پیش از شروع به كار سرویس اداری به محل كارم میرفتم و با افزایش روزافزون حجم كار، مجبور بودم كه تا پاسی از شب را نیز به كار مشغول باشم. ایام دهه مبارك فجر بود و همه در تكاپوی جشن و بزرگداشت روزهای حماسی آن دوران. حال و هوای شهر عوض شده بود. عصر روز 65/11/13 وقتی راننده من را به منزل رساند به وی گفتم فردا پس از اذان صبح به دنبالم بیاید تا به محل كارم بروم. همه روزه پیش از رفتن به دفتر كارم، حداقل یك یا دو ساعت از مواضع جنگافزارها بازدید میكردم و ضمن دادن تذكرات لازم، از وضع مواضع پدافند كننده آگاه میشدم.
صبح پس از ادای نماز صبح، با شنیدن صدای خودرو با یاد و نام خدای بزرگ منزل را به قصد محل كارم ترك كردم. هوا هنوز تاریك و تا حدودی سرد بود. پس از حدود یك ساعت رانندگی به اولین موضع « 23 میلیمتری» (محل استقرار جنگافزار دفاعی )نزدیك شدم. هوا كم كم در حال روشن شدن بود و با نزدیك شدن به موضع، سرباز نگهبان كه با اسلحه «ژ– 3 » از موضع حفاظت میكرد از دور نمایان شد و پس از توقف خودرو و انجام شناسایی، بلافاصله با ادای احترام نظامی اجازه ورود به موضع را به من دادند.
پس از ورود به موضع، دیدم كه یكی از سربازان خدمه توپ، روی توپ نشسته است و تلفن مغناطیسی و بیسیم در كنار سنگر توپ قرار دارد. گاهی از طریق بیسیم پیامهایی شنیده میشد. از او در مورد وضع توپ و عملیاتی بودن آن و سیستم ارتباط سؤال كردم. در پاسخ گفت: جناب سروان، الحمدالله همه چیز درست است و اشكالی نداریم. سئوال كردم آخرین پیامی كه از عملیات دریافت كردهاید چیست و كجا ثبت كردهاید؟ در پاسخ گفت كه توسط عملیات، ارتباط تكتك مواضع چك شده و در ساعت 05:57 بامداد وضعیت ارتباطی، چك شد كه خوشبختانه وضعیت ارتباط با سیم و بیسیم همگی سالم بود و در دفتر وقایع موضع ثبت شده است.
پس از چند دقیقه حضور در موضع و بازدید از عملیاتی بودن توپ، به موضع توپ «اورلیكن» رفتم. ساعت تقریباً 06:15 بامداد بود كه وارد موضع شدم. هوا تقریباً روشن شده بود و انوار طلایی خورشید، افق را روشن كرده بود به رنگ سرخ فام. و چنان زیبایی خاصی را در دور دست به نمایش گذاشته بود كه چشم هر بینندهای را خیره میساخت. افراد موضع كاملاً از دور مشخص بودند.
در موضع صدای روشن بودن «پاور» توپ به گوش میرسید و توپ به صورت الكتریكی آماده عملیات بود و سه نفر پرسنل آن، یك نفر درجهدار به عنوان هدفگیر و دو نفر سرباز مهماتگذار در سمت راست و چپ، روی توپ نشسته بودند. با سلام و احوالپرسی دست تكتك پرسنل را به گرمی فشردم. هوا كمی سرد بود و پرسنل شیفت، روی توپ كز كرده بودند.
با ورود ما به موضع، پرسنل خود را كمی جمع و جور كردند و از حالت كسلی و رخوت كه ناشی از بیداری شبانه بود، درآمدند. از وضع توپ و پاور سؤال كردم، گفتند كه خوشبختانه مرتب است و اشكالی ندارد. فقط ساعت 6:00 صبح كه ساعت كار موضع بود، پاور كمی دیر روشن شد و چون باطری پاور خوب بود، با چند بار استارت زدن بالاخره شروع به كار كرد. (منظور از ساعت كار به این ترتیب است كه مواضع اورلیكن كه مجهز به ژنراتور یا پاور هستند، به منظور حفظ عملیات و جلوگیری از فرسایش موتور پاورها طبق برنامهای كه از عملیات ابلاغ میشود، به طور یك در میان روشن و خاموش میشوند).
سوال كردم كه توپ مسلح است؟، سربازان گفتند بلی. قبل از روشن كردن پاور سرگروهبان آن را مسلح كرده است. از وضع سیستم ارتباطی جویا شدم، گفتند بیسیم یك طرفه است، صدای عملیات را میشنویم و پیامهایی را كه اعلام میكند دریافت میكنیم ولی عملیات صدای ما را ندارد. احتمالاً باطری بیسیم ضعیف شده است. از طریق تلفن به عملیات اطلاع دادهایم كه مسئول ارتباط را به موضع بفرستند.
گفتم كه توپ را در سمت و ارتفاع با جوی استیك حركت دهید تا این كه مطمئن شوم توپ، به طور الكتریكی حاضر به كار است. این كار انجام شد و خوشبختانه از این نظر توپ هیچگونه اشكالی نداشت. یكی دو تا سؤال تخصصی از سربازان كردم كه یكی از آنها، خیلی خوب پاسخگوی سؤالات بود و به وظایف خود كاملاً آشنا بود، ولی نفر دوم كه چند روزی بود كه به موضع فرستاده شده بود، چندان آشنایی نداشت و به قول معروف جدید بود.
بنابراین دستور دادم سربازی كه از نظر آموزش آشنایی بیشتری داشت، تشویق شود و به درجهدار شیفت گفتم كه سعی شود كه سرباز جدیدی در وضعیتهای قرمز روی توپ نباشد و سعی كنید كه در لحظات حساس از سربازان قدیمی استفاده شود و به آموزش آنها توجه بیشتری شود.
هوا كاملاً روشن و تردد خودروها به سمت پالایشگاه و نیروگاه شروع شده بود. ساعت تقریباً 06:45 دقیقه بامداد را نشان میداد. با خودرو به طرف موضع بعدی حركت كردیم. در بین راه رادیو اصفهان را گوش میدادم. با توجه به حال و هوای ایام دهه مبارك فجر یك سرود حماسی از دوران شروع انقلاب اسلامی پخش میشد. خورشید انوار طلایی خود را بر روی زمین گسترده بود و طلوع بسیار زیبایی را به نمایش گذاشته بود. اتوبوسهای سرویس كاركنان شریف پالایشگاه و نیروگاه زنجیروار به سوی محل كار خود در حركت بودند.
موضع بعدی كه برای بازدید انتخاب كردم، موضع رادار «اسكایگارد» بود. پس از چند دقیقه وارد موضع اسكایگارد شدیم. آنتن رادار با وقار خاصی میچرخید و از فضای منطقه مراقبت میكرد. مستقیم به طرف رادار حركت كردیم. در فاصله كمتر از 20 متر، دستگاه اپتیكال سایت (OS) مستقر شده بود و یك نفر اپراتور پشت آن نشسته و منطقه را با چشم غیر مسلح كاوش میكرد. با دیدن من به حالت نیمخیز از روی دستگاه بلند شد و ادای احترام كرد. به او خسته نباشید گفتم. سپس درب جانبی رادار را باز كردم. افسر PPl و درجه¬دار TV نیز پشت اسكوپ و كنسول رادار نشسته و به دقت در حال كاوش منطقه بودند.
از وضعیت توپ و رادار، از افسر موضع سؤال كردم. او گفت: خوشبختانه در حال حاضر مشكلی نداریم و توپ و رادار عملیاتی هستند. از افسر موضع خواستم با استفاده از نقطه نشانی، چك روانه انجام دهد و توپ را در اختیار رادار قرار دهد و سپس نتیجه روانه را از پرسنل توپ سؤال كند.این كار را انجام داد و به سمت نقطه نشانی منبع آب شاهین شهر نشانهروی كرد. با فشار دادن دكمه بوق از توپها خواست كه در اختیار رادار قرار بگیرند و نتیجه روانه را گزارش كنند. توپ سمت راست اعلام كرد كه اختلاف روانه صفر صفر است و توپ سمت چپ اعلام كرد اختلاف روانه یك میلیمتری به چپ و دو میلیمتر به بالا است. (با توجه به حد قابل قبول اختلاف روانه سیستم، اختلاف گزارش شده قابل قبول بود).
از وضع موضع سؤال كردم. افسر موضع اعلام كرد كه در حال حاضر مشكلی نداریم و ارتباط بیسیم و با سیم برقرار است. با توجه به عملیاتی بودن موضع، با نوشتن نتیجه در دفتر بازدید، به سمت موضع بعدی كه یك موضع توپ «شلیكا» بود، حركت كردم. به محض ورود به موضع شلیكا، وضعیت موضع غیرعادی به نظر میرسید و پرسنل شدیداً در تكاپو بودند. پرسنل كمكی به سمت توپ و پاور میدویدند تا در صورت لزوم به پرسنل شیفت در انجام عملیات كمك كنند. بلافاصله پاور روشن شد.
پرسنل شیفت روی توپ و سایر پرسنل موضع پای توپ به دیدهبانی مشغول بودند. وقتی نزدیكتر شدم، یكی از پرسنل گفت كه از سمت شمالغربی نیروگاه و از سمت منطقهای به نام «چاله سیاه» هدف گزارش شد. هنوز صحبت او تمام نشده بود كه صدای رگبار توپهای ضدهوایی مستقر در سمت فوق، توجهم را جلب كرد و با صدای اولین رگبار گلوله، سایر جنگافزارها نیز شروع به تیراندازی كردند. از طریق بیسیم، موقعیت هدف از سوی عملیات اعلام و به مواضع در سمت حمله فرمان سد آتش داده شد. ساعت حدود هفت بامداد بود. جنگافزارها مرتب تیراندازی میكردند و صدای غرش توپها در منطقه لحظهای قطع نمیشد.
ظرف چند دقیقه، آرامش منطقه، جای خود را به یك جنگ تمام عیار داده بود. پرسنل تیزبین و قهرمان پدافندهوایی با تمام قدرت از آسمان منطقه صنعتی پالایشگاه و نیروگاه اصفهان دفاع میكردند و به هیچ وجه اجازه نمیدادند كه بعثیان كوردل، به منطقه نفوذ كرده و به اهداف شوم خود برسند. ناگهان از همان سمت دو فروند هواپیمای میگ عراقی ظاهر شدند كه با سد آتش به موقع پدافند هوایی، غافلگیر شده و به ناچار تغییر مسیر داده و با عجله و بدون هدف بمبهای خود را رها كردند و سپس فرار را بر قرار ترجیح دادند.
با وجود دوری از محل اصابت بمبها، به شدت نگران بودم و با توجه به مسئولیت، دلم مثل سیر و سركه میجوشید. درگیری دقیقاً با شروع سرویس كار پرسنل پالایشگاه و نیروگاه همزمان بود. در نتیجه در محوطه نیروگاه تعدادی از پرسنل در حال پیاده شدن از سرویس و جمعی نیز هنوز در مسیر راه بودند كه درگیری شروع شده بود. هواپیماهای مهاجم، زمان پرواز را طوری طراحی كرده بودند كه درست در چنین لحظه حساس، به منطقه حمله كنند و به خیال خام خود بتوانند هم از نظر مالی و هم از نظر جانی به منطقه خسارت وارد كنند.
خیلی سریع سوار ماشین شده و به سمت محل اصابت بمبها حركت كردم. در بین راه كه دود قارچی شكل كه ناشی از انفجار بمب به آسمان برخواسته بود، مرا نگران كرد. به راننده گفتم هر چه سریعتر به سمت ضلع شمالی نیروگاه برود. هزاران خیال از فكرم گذشت. به سرعت درگیری فكر میكردم. در واقع بر اساس تجربه ثابت شده بود، مدت بمبارانهای هوایی، در یك یا دو دقیقه خلاصه میشود.
باید به محل درگیری میرسیدم و نتیجه موفقیت یا خسارت احتمالی مشخص میشد. پس از عبور از مقابل درب شمالی نیروگاه، خوشبختانه دیدم گرد و خاك و دود حاصل از انفجار بمب، در بیرون از نیروگاه بوده و خدا را شكر گفتم ولی چیزی كه باز هم فكرم را مشغول میكرد، وضعیت كاركنان جنگافزارهای مستقر در منطقه اصابت بمبها بود. همانگونه كه گفته شد هواپیماها با دیدن تیراندازی به موقع جنگافزارها و مواجه شدن با سد آتش، در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته، ناچاراً بمبها را بدون هدف رها و فرار كرده بودند
خیلی سریع به محل اصابت بمبها رسیدم و صحنهای را دیدم كه در حقیقت به جز معجزه و امداد غیبی و الطاف خفیه الهی، چیز دیگری نبود. هواپیماها هشت عدد بمب 500 پوندی را رها كرده بودند كه به نظر میرسید در طرح حمله خود چهار بمب را به قصد بمباران پالایشگاه و چهار بمب دیگر را جهت حمله به نیروگاه در نظر گرفته بودند كه خوشبختانه با هوشیاری و تیراندازی شجاعانه و به موقع كاركنان همیشه بیدار پدافندهوایی، بر نقشه شوم آنها خط بطلان كشیده شد.
من از این همه لطف و كرم خداوند و هوشیاری و تیراندازی به موقع كاركنان مات و مبهوت بودم و لحظهای به حال خود فرو رفتم كه چگونه میتوان باور كرد همه چیز صحیح و سالم مانده باشد و به قول معروف در این درگیری عظیم، حتی خون از دماغ كسی نیاید. هنوز بوی دود ناشی از انفجار بمب در فضای نیروگاه و پالایشگاه به مشام میرسید. تیراندازی دیگر قطع شده بود و به قول معروف آن آرامش پس از طوفان فرا رسیده بود. هنوز چند دقیقهای از این درگیری نگذشته بود كه حركت خودروها به منطقه شروع شد. اولین خودرویی كه پس از من به منطقه رسید، ماشین پلیسراه بود كه افسر پلیس با حالتی نگران پیاده شد و وقتی صحنه درگیری و محل اصابت بمبها را دید گفت: جناب سروان خسته نباشید، من كه تا این جا آمدم نصف عمر شدم. خدا را شكر كه به خیر گذشت. به واقع معجزه شده و بچهها گل كاشتند. من با دیدن افسر پلیس راه در آن محل تعجب كردم به افسر پلیس به شوخی گفتم خوب شد كه آمدی، زحمت بكشید یك كروكی تهیه كنید. بعد یكدیگر را در آغوش گرفتیم و به هم تبریك گفتیم. بعد از ایشان خواهش كردم كه به منظور جلوگیری از ازدحام جمعیت راههای ورودی به منطقه را ببندد و از تردد افراد غیرمجاز به منطقه جلوگیری كند.
بلافاصله از نزدیكترین موضع به عملیات اطلاع دادم كه نتیجه درگیری خوشبختانه موفقیتآمیز بوده و هیچگونه خسارت جانی و مالی در بر نداشته و حمله هوایی كاملاً دفع شده و تعدادی از بمبها عمل نكردهاند. به تیم خنثیسازی پایگاه اطلاع دهید كه بمبها را از منطقه خارج كنند.
تعدادی از مواضع اظهار داشتند كه بیشتر گلولهها به هدف اصابت كرده و احتمال اینكه هواپیماها در راه برگشت سقوط كنند، وجود دارد. لذا از پایگاه هشتم شكاری درخواست گشتزنی شد.
دشمن به خیال خود میخواست كه با وارد كردن خسارت به نیروگاه و پالایشگاه در ایام مبارك دهه فجر كه مردم با چراغانی و آذینبندی به استقبال آن میروند، این شادمانی را به كام ملت تلخ كند. اكنون كه پس از گذشت چند سال فرصتی به دست آمده كه به یاد آن روزهای پرخاطره مطلبی بنویسم به یاد آن دلاورمردانی میافتم كه آن چنان و با شجاعت و جوانمردی از میهن خود و با به غرش در آوردن سلاحهای آتشین خود، پوزه دشمن را به خاك مالیدند و برای خود و هموطنان خود افتخار آفریدند.
تاریخ یاد و خاطره این عزیزان را هرگز از یاد نخواهد برد. پرسنل گمنام پدافند هوایی سهم به سزایی در دفاع مقدس داشتند كه یاد و خاطره آنها را گرامی میداریم.
منبع:جام جم