شهدای ایران shohadayeiran.com

همینطور که می خواندم ، دیدم مدیر مدرسه با سرعت و عصبانیت به طرف من می آید. ساکت شدم و دیگر نخواندم. تا رسید به من، معطل نکرد و وسط جمعیت سیلی محکمی توی گوشم خواباند
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ حاج صادق آهنگران  در موردد خاطرات زمان انقلاب خود می گوید: در مدرسه شاه پور سابق ( مصطفی خمینی فعلی ) کلاس هشتم دبیرستان بودم که قرار شد ولیعهد به خاطر روز چهارم آبان ( روز تولد شاه ) به استادیوم اهواز بیاید. تمام بچه های مدرسه را آماده کردند تا به استادیوم ببرند. اصلا دوست نداشتم بروم اما اجباری بود و همه باید می رفتند. خیلی مرتب و منظم به سمت استادیوم حرکت کردیم. به خیابان نادری که رسیدیم کمی اطراف را نگاه کردم و ناخودآگاه زدم زیر آواز و شروع کردم به خواندن، خیلی با شور این نوحه را می خواندم:

 

زیر خنجر گفت شاه لب تشنه                                  تشنه ام تشنه، تشنه ام تشنه

من می خواندم و تمام بچه هایی که پشت سرم بودند سینه می زدند.

ظاهرا یکی از بچه ها به مدیر مدرسه اطلاع داده بود که آهنگری نوحه زیر خنجر را می خواند و بقیه سینه می زنند. همینطور که می خواندم ، دیدم مدیر مدرسه با سرعت و عصبانیت به طرف من می آید. ساکت شدم و دیگر نخواندم. تا رسید به من، معطل نکرد و وسط جمعیت سیلی محکمی توی گوشم خواباند و گفت :« فردا صبح بیا دم دفتر، تکلیفت را روشن کنم.» ماتم گرفته بودم که حتماً می خواهد پرونده ام را زیر بغلم بگذارد و از مدرسه اخراجم کند .

آن روز این سیلی را بهانه کردم و از رفتن به استادیوم سر باز زده و به خانه آمدم .

فردا صبح با ترس و لرز رفتم دفتر مدرسه. مدیر تا مرا دید، گفت : « بیا داخل » به محض اینکه وارد شدم شروع کرد به بد و بیراه گفتن و فحش دادن ، بعد پرسید: « برای چی همچین کاری کردی » گفتم «والله کاربدی نکردم، گفتم همینطور که داریم می ریم بیکار نباشیم و نوحه ای برای امام حسین ( ع ) بخوانم . به خدا نیتم کس دیگه ای نبود.» این را که گفتم کمی آرام شد و قبول کرد. بعداً متوجه شدم که این مدیر مدرسه ، اتفاقا حال و هوای انقلابی هم دارد و صرفا برای اینکه در مظان اتهام قرار نگیرد، یک برخورد صوری با من کرده است.

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار