به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ اگر بخواهیم یک فیلم خوب داشته باشیم علی القاعده به دو چیز نیاز داریم؛ یکی محتوای خوب که شامل یک سوژه قوی به همراه پرداختی هنرمندانه و جذاب است و دیگری یک فرم خوب که آن هم عبارت است از بازی خوب، کارگردانی خوب، فیلمبرداری خوب و خیلی چیزهای خوب دیگر، مسلماً با نبود هر کدام از این دو عامل، محصول نهایی چیز دندان گیری از آب در نخواهد آمد، هر چند آن دیگری بسیار پررنگ و قابل ملاحظه باشد.
فیلم «گهواره ای برای مادر» به کارگردانی «پناه بر خدا رضایی» نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست. تم اصلی داستان بر اساس مفهوم «انتخاب» و نقش تأثیرگذار آن در زندگی ماست.
هر چند سوژه فیلم با وجود کمی تکراری بودن، قابلیت های زیادی برای کشش مخاطب به سمت خود دارد، اما پرداخت و روایت درستی بر این سوژه سوار نشده است؛ به عبارت دیگر فیلمنامه نتوانسته به درستی سوژه را بپروراند.
اگر بگذریم از برخی سؤالات جزئی نظیر اینکه چرا فیلم این قدر کم دیالوگ است؟ چرا نیمی از صحنه های فیلم تصویر بسته بازیگر نقش اول است؟ نرگس (بازیگر نقش اول با بازی الهام حمیدی) چگونه در روسیه تصمیم گرفته چادری شود و از آن مهمتر طلبه علوم دینی گردد؟ چرا برای تحصیل علوم دینی به یزد رفته است (ظاهراً)؟ و... باید از نویسنده پرسید «تعلیق» به عنوان یکی از بخش های اصلی هر فیلمنامه، کجای داستان شما قرار دارد؟ برادر نرگس چه نقشی در این فیلمنامه بازی می کند و چه کارکردی دارد؟ شخصیت پردازی بجز برای بازیگر نقش اول چگونه انجام شده است؟ خلاصه آن که فیلمنامه هیچ توفیقی در نشاندن مخاطبان بر روی صندلی های سینما ندارد.
اما در بحث فرم نیز ابهامات و ایرادات زیادی به این فیلم وارد است؛ بازی های فیلم - که تقریباً خلاصه می شود در بازی نقش اول فیلم - نکته قابل پرداختی ندارد. الهام حمیدی همان شخصیت معصوم همیشگی است، هر چند به عنوان یک طلبه محجبه، برخی اشکالات در او قابل ملاحظه است، از جمله آن که چگونه با لباس نامناسب بر روی بالکن خانه که کاملاً در تیررس و دید همسایگان قرار دارد ظاهر می شود؟
فیلمبرداری «گهواره ای برای مادر» نیز داستانی مشابه دارد و در برخی جاها بسیار خسته کننده است، جدا از تأکید زایدالوصف بر Close Up های خانم حمیدی، دوربین دید از بالا بشدت توی ذوق می زند، بخصوص در سکانسی که همزمان با پخش اذان ظهر شاهد حرکت دوربین از یک سمت حیاط مدرسه تا سمت دیگر آن هستیم؛ در این سکانس دوربین حدود 90 ثانیه خیلی آرام حرکت می کند و هیچ نکته خاصی نیز پیش روی بیننده قرار نمی گیرد.
قاب ها نیز بسیار ساده و دم دستی هستند، از منظر کارگردانی نیز فیلم چیزی برای گفتن ندارد و با وجود آن که فیلم سوم کارگردان را شاهدیم، همچنان او را در حال آزمون و خطا می بینیم.
فقط به یک نکته دیگر نیز اشاره کنم که یکی از کارگردانان برتر سینمای ایران که همزمان با ما فیلم را مشاهده کرد، در پایان گفت: «مشخص است که در فیلم آب بسته شده است!»
کوتاه سخن آن که، این فیلم به غیر از سوژه خوب هیچ چیز دیگری ندارد، ولی ای کاش سوژه نیز فدای این فیلمنامه ضعیف و فرم ناقص فیلم نمی شد.
شاید جایی دیگر و وقتی دیگر و کارگردانی دیگر بهتر می توانست از پس پروراندن این سوژه برآید!