برادران وزارت اطلاعات سندی را در منزل یکی از سران حزب مشارکت به دست آوردند که نام آن سند «تاملات راهبردی» بود. این سند حدود 20 صفحهای، مانیفست حزب مشارکت راجع به انتخابات محسوب میشود که در آن نظام اسلامی، نظامی دیکتاتوری خوانده میشود که باید به ساختار آن ضربه زد و حضور خیابانی و توان تولید آشوب را شرط ضروری یک فعالیت سیاسی میداند و میگوید ما باید حضور خیابانی داشته باشیم تا ضربه نهایی را به نظام بزنیم و این حزب، این خط مشی را در دوران فتنه پیاده میکند.
شهدای ایران:از همان اولین روزهای پیروزی انقلاب به همراه تعداد دیگری از دوستان خود، تشکیلات «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» را راه اندازی کردند.
با ایجاد ناامنیهای ضدانقلاب در منطقه کردستان، به همراه شهید بزرگوار محمد بروجردی به این منطقه رفت و جز بنیانگذاران «سازمان پیشمرگان کرد مسلمان» شد.
سال 60 به این نتیجه رسید که دیگر امکان کار کردن با سازمان مجاهدین انقلاب نیست و از آنها جدا شد و به سپاه پاسداران پیوست.
وی پس از تیرماه سال 78 مدتی فرماندهی قرارگاه ثارالله و بعد از فتنه سال 88 نیز مسئول سیاسی ـ اجتماعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بود.
آنچه در زیر میخوانید، مصاحبه تفصیلی خبرنگاران سیاسی خبرگزاری فارس است با سردار محمدحسین نجات معاون فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با موضوع «جریان شناسی انقلاب؛ ریزش ها و رویش ها». با این توضیح که این گفتگو اندکی پیش از انتصاب وی به معاونت فرهنگی سپاه انجام شده است.
** عده ای نمازشب میخوانند اما اسلام را قبول ندارند
* «ریزش ها و رویشها» همیشه یکی از بحث های مهم در طول سالهای پس از انقلاب بوده است. با توجه به اینکه حضرتعالی عضو سازمانی بودید که این سازمان ریزش کمی هم در طول سالهای پس از انقلاب نداشت (مخصوصا در دو دهه اخیر)، آیا این افراد از اول «خائن» بودند یا عوامل دیگری مثل عدم شناخت از انقلاب باعث ریزش آنها شد؟
ما از ابتدای انقلاب با 3 جریان سیاسی روبهرو بودیم. یک جریان که اصطلاحا نام آن را «جریان معتقد به خط امام(ره)» گذاشتند که ویژگی آنها دنبال کردن خط اسلام ناب محمدی بود که بعدها خود حضرت امام(ره) آن را توضیح دادند.
آنها به دنبال پیاده کردن احکام اسلامی با توجه به عنصر زمان و مکان و ایجاد نوعی حکومت دینی براساس آموزههای اسلام و گسترش انقلاب اسلامی و صدور انقلاب به سراسر دنیا بودند.
جریان دوم، گرچه مخالف دیکتاتوری بود و با نظامهای خودکامه مخالفت داشت و خود را مقید به اسلام نیز میدانست، اما اسلام آنها فرمولی برای اداره کشور نداشت و تصور آنها این بود که چون اسلام برای اداره کشور نیامده، ما باید فرمول لیبرال دموکراسی غرب را برای اداره کشور عاریه بگیریم.
آنها اعتقادی به «جمهوری اسلامی» نداشتند و به «جمهوری مسلمانان» معتقد بودند بود و یکی از نمادهای اصلی این جریان در اوایل انقلاب، «نهضت آزادی» بود.
اعضای نهضت آزادی با اینکه معتقد به اسلام بودند، نماز شب میخواندند و مفسر قرآن بودند اما این موضوع را که اسلام دین حکومت است، باور نداشتند و میگفتند ما باید از غرب و شرق الگو بگیریم.
جریان سوم، جریانی بود که اصولا اسلام را در هیچ شکلی قبول نداشت و مدل شرق و غرب را برای اداره کشور تجویز میکرد و معتقد بود راه پیشرفت کشور، برداشت یک الگو از شرق یا غرب است.
«جبهه ملی»، «حزب توده»، «حزب ملت ایران» و امثالهم از جمله مصادیق جریان سوم هستند. چون اینها اصل انقلاب را هم قبول نداشتند، از همان ابتدا آنها را «ضدانقلاب» نام نهادند و آنها در عمل هم نشان دادند که دنبال سرنگونی انقلاب هستند.
این سه جریان در طول سالهای پس از انقلاب دائما به یکدیگر تبدیل شدند، افرادی که روزی جزء گروه اول بودند، تحت تاثیر افکار نهضت آزادی، به گروه دوم گرایش پیدا کردند و مقام معظم رهبری و پیش از ایشان نیز حضرت امام(ره)، ریشههای این تغییر را دنیاگرایی، آلودگی نفس، اسیر مال دنیا شدن و امثالهم دانستند.
** علل ریزش در سازمان مجاهدین انقلاب
البته برخی تغییرات هم به دلیل قدرتطلبی برخی جریانها بود؛ مثلا جریان مجاهدین انقلاب در دهه اول انقلاب و در زمان حضرت امام(ره) کاملا انقلابی بودند. کمکم برخی اعضای این سازمان در نحوه دخالت ولایت فقیه و نحوه دخالت نماینده ایشان در تشکیلات سازمان با هم اختلاف پیدا کردند و معتقد شدند که نماینده ولی فقیه در سازمان باید یک عضو ناظر باشد و نباید دخالت کند. برعکس نظر حضرت امام راجع به نماینده خود در سازمان.
همین نگاه باعث جدایی آنها از سازمان شد تا اینکه بعدها در سال 70 با اضافه کردن پسوند «ایران» و حذف نام و علائم جهادی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، اعلام موجودیت کردند.
* مخالفت با ولایت فقیه از دهه 70
البته در اوایل سال 70 شاید به خاطر جذب افرادی که همراهشان بودند نظیر طیفی که با آقای بهزاد نبوی بودند، تعدادی واقعا اعتقاد به ولایت فقیه و نظام اسلامی داشتند اما از سال 70 تا 78، جریان مسلط بر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کاری کردند که آن طیف موافق با ولایت فقیه به مخالفت با آن برخاستند.
شما اگر نگاه کنید، میبینید که افراد متشرع و نماز شب خوان در سازمان کم نیست، اما جریان استحاله در داخل آنها طوری عمل کرد که این افراد به مخالفت با ولایت فقیه پرداختند.
** سازمان مجاهدین انقلاب از ولایتمداری تا مخالفت با نظام دینی
به روزنامه «عصر ما» که روزنامه ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است در سالهای 70 تا 77 نگاهی بیندازید، آن سالها در دفاع از انقلاب اسلامی، دفاع از ولایت فقیه و مخالفت با نهضت آزادی مطلب مینویسند اما اندک اندک مطالبشان به دفاع از نهضت آزادی، دفاع از رابطه با آمریکا، مخالفت با نظام دینی و همان افکار آقای سروش سوق پیدا میکنند.
دغدغه مجمع روحانیون مبارز نیز تا زمانی که با جامعه روحانیت مبارز یکی بودند، «ولایت فقیه» است، اما خطی به رهبری آقای موسوی خوئینیها و آقای خاتمی منشعب میشود که برداشتشان از نظام ولایت فقیه غیر از برداشت بقیه است. خود آقای موسوی خوئینیها بعدها گفته بود که من از ابتدا ولایت فقیه را قبول نداشتم و تحت تاثیر امام خمینی این موضوع را پذیرفتم.
** خاتمی «ولایت فقیه» را «دیکتاتوری مومنین» میدانست
برخی دوستان میگویند زمانی هم که آقای خاتمی رئیسجمهور بود، اعتقاد داشت ولایت فقیه نوعی دیکتاتوری است، یکی از آقایان میگوید که من مفصل با او صحبت کردم و بالاخره چنین گفت که ولایت فقیه، «دیکتاتوری مومنین» است. یعنی ایشان در اوج ریاستجمهوری نیز ولایت فقیه را قبول نداشت.
** همزیستی مسالمتآمیز با آمریکا معنا ندارد
اینها وقتی در رأس مجمع روحانیون مبارز قرار میگیرند، کمکم اکثریت جریان مجمع را همراه خود میکنند، یکی دبیرکل میشود و دیگری رئیس مجمع و نوعی جریان استحاله را شکل میدهند.
در حال حاضر نیز شاید برخی افراد در مجمع، ولایت فقیه را قبول داشته باشند اما پای حرفشان که مینشینید معتقد به همزیستی مسالمتآمیز با آمریکا هستند و حاضر به مقابله با این کشور نیستند، در صورتی که ما به هیچ وجه امری به نام همزیستی مسالمتآمیز با آمریکا نداریم. مثل این است که بگوییم در زمان امام حسین(ع)، ایشان و یزید با هم همزیستی مسالمتآمیز داشتهاند. یا حضرت رسول(ص) و ابوسفیان همزیستی مسالمتآمیز داشتهاند. حضرت رسول(ص) آمده که ابوسفیان را بردارد و با کفر مبارزه کند. ما آمدیم که استکبار نباشد و با ظلم مبارزه کنیم. امام(ره) در اوج پذیرش قطعنامه به فرماندهان خود فرمودند این کینههای مبارک خود را حفظ کنید برای رویارویی اصلی همه اسلام با همه کفر.
** ایستادگی برابر رهبری به دلیل ادامه خط امام توسط ایشان بود
مقام معظم رهبری، خط مشی امام(ره) را بعد از رحلت ایشان ادامه دادند. تمام مقاطعی که «جریان استحاله» و «جریان پشیمان از انقلاب» با مقام معظم رهبری رویارو شدند، زمانی است که ایشان در خط امام(ره) ایستادند.
به عنوان مثال در بحث آمریکا. در حال حاضر صحبت از این است که با آمریکا گفتوگو و ارتباط برقرار کنیم یا خیر، باید ببینیم امام(ره) راجع به آمریکا چه میگفت؟ همه بحث این است که آیا ما نسبت به فرهنگ و ارزشهای اسلامی تساهل و تسامح داشته باشیم یا خیر؟
شما ببینید که امام(ره) در وصیتنامه خود راجع به وزرای ارشاد آینده چه توصیهای میکنند؟ همه بحثهایشان در حدود اختیارات ولایت فقیه است.
* ولی اخیرا شخصیتی مثل آقای هاشمی رفسنجانی بحث مخالفت امام(ره) با شعار «مرگ بر آمریکا» را مطرح کردند.
ایشان نمیگویند که امام(ره) با این شعار مخالف بود، میگویند ما تلاشمان این بود که این موضوع را در زمان حیات امام حل کنیم و نگفتند که حل شد.
برخی از افرادی که جزو جریان دوم بودند، از اعضای نهضت آزادی و انقلابی بودند که الان به خارج از کشور به سر برده و به جریان سوم پیوستند، برخی اعضای حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، برخی وزرای دولت اصلاحات هر شب در آنتن خبرگزاریهای BBC و VOA مصاحبه میکنند و همان حرفهای جریان سلطنتطلب را میگویند.
** رویشهای انقلاب را میتوان در همه صحنهها دید
البته علی رغم همه اینها، رویش هم در انقلاب اسلامی بسیار زیاد بوده است، جوانانی که امام(ره) را ندیدند، جنگ را ندیدند، امروز بسیار آمادهتر از زمان گذشته هستند.
زمانی که بنده در دانشگاه حضور داشتم، تعداد کمی دانشجو عضو بسیج دانشجویی بودند، اما امروز شما تعداد اعضای بسیج دانشجویی را در دانشگاهها مشاهده میکنید و یا اعضای تحکیم وحدت که در حال حاضر نظام را قبول دارند.
اعتکافهای دانشجویی عظیم را ملاحظه کنید، در زمان حضرت امام(ره) هم چنین اعتکافهایی با چنین حجم انبوهی بر پا نمیشد. در نشریات و خبرگزاریها ما تعداد بسیاری خبرنگار و روزنامهنگار و عکاس حرفهای و حزبالهی داریم، دانشمندان هسته ای که سنشان حداکثر 35 سال است. اینها رویشهای انقلاب اسلامی هستند که در ابتدای انقلاب وجود نداشت لذا جریان ریزش و رویش وجود داشت.
** جریان روشنفکر مذهبی غربگرا در مقابل نظام اسلامی میایستد
* این 3 جریان در سالهای پس از ارتحال امام چه تغییری کردند و مدیریت رهبری در برابر اینها چطور بود؟
به نظر من همین 3 جریان عمده هنوز هم حضور دارند یعنی «جریان مذهبی معتقد»، «جریان روشنفکر مذهبی غربگرا» و « جریان غربگرا» که مذهبی نیستند.
منظور ما از غرب، غرب جغرافیایی نیست، بلکه غرب عقیدتی است غربی که اصالت را به انسان و ماده میدهد و اصالتی برای خدا قائل نیست.
«جریان روشنفکر مذهبی غربگرا»، مسلمان است و خدا را قبول دارد اما خدا را در چارچوب مسائل فردی قبول دارد و وارد اجتماع که میشود، مدل شرقی یا غربی را برمیگزیند.
این جریان روشنفکر مذهبی غربگرا اگر تغییر عقیده ندهد، مقابل نظام اسلامی میایستد زیرا ما میگوییم اسلام، دینی است که در چارچوب احکام فردی خود را محصور نمیکند، ما آمدیم حکومت کنیم و برای حکومت هم فرمول داریم، انبیاء الهی آمدهاند که این فرمول را اجرایی کنند.
در روضه روز شهادت امام صادق (ع) در محضر رهبر معظم انقلاب، پس از بیان نکاتی توسط سخنران جلسه در مورد خصوصیات حضرت امام صادق(ع)، همانجا مقام معظم رهبری گفتند من نکتهای را به صحبتهای شما اضافه میکنم و آن این است که امام جعفر صادق(ع) از ابتدا تا انتها درصدد ایجاد حکومت بودند.
** بدون تشکیل حکومت نمیتوان در برابر مستکبرین ایستاد
معروف است امام صادق 3 تا 4 هزار شاگرد داشتند اما روایاتی هست که در اواخر عمر ایشان قرار بود حکومتی ایجاد شود ولی سرّ ائمه فاش شد و آن حکومت تشکیل نشد. در اصل حضرت با تربیت شاگردان درصدد تشکیل حکومت بودند.
ائمه ما اگر فرصت و زمینه داشتند به طور حتم حکومت تشکیل میدادند. امام صادق(ع) در پاسخ به این سوال که چرا حکومت اسلامی ایجاد نمیکنید، با اشاره به گله کوچکی از گوسفندان، میفرمایند: اگر به تعداد این گله، شیعه داشتم تشکیل حکومت میدادم.
تا حکومت برقرار نشود نمیتوان با مستکبر مبارزه کرد و حکومت هم باید در چارچوب اسلام باشد. این موضوع مورد اختلافی ما با روشنفکران مذهبی غربگرا است.
** در فتنه 18 تیر و فتنه 88 افراد ریشهداری نقشآفرینی کردند
شیوه مدیریتی رهبری- دفع حداقلی و جذب حداکثری است. در مقاطعی مانند 18 تیر 78 یا فتنه 88 ما شاهد حضور و نقش آفرینی افرادی هستیم که از اول انقلاب دارای مسئولیتهای حساس بودهاند و بیریشه نیستند. برخورد با اینها مدیریت هوشمندانه ای را میطلبد.
** جامعه مدنی مدنظر خاتمی برگرفته از اندیشه غربی است
* این افراد در مقاطعی مثل 8 سال دولت اصلاحات، مجال خوبی برای عرض اندام و فعالیت پیدا کردند. چه کسانی این فضا را در اختیار آنها قرار میدادند؟
آقای خاتمی که در راس دولت اصلاحات قرار گرفت یک روشنفکر مذهبی غربگرا بود. روشنفکر مذهبی غربگرا همانگونه که عرض کردیم، اعتقادی به حکومت ولایت فقیه به این سبکی که ما معتقد هستیم ندارد. از همان روزهای نخست هم بحث «جامعه مدنی» را عنوان کرد. هرچند که بعدها مقام معظم رهبری «مدینهالنبی» را مطرح کردند و ابعادش را شکافتند و ایشان هم گفتند منظورم همان سخن رهبری است.
البته جامعه مدنی مدنظر ایشان برگرفته از اندیشه غربی است. یعنی حکومت مردم بر مردم. آن زمانی که آقای خاتمی با این خصوصیات در راس کار قرار میگیرد، وزیر کشور ایشان آن فرد خاص میشود که معاون سیاسی خود را آقای تاجزاده معرفی میکند که جزو طیف دوم بنیانگذاران سازمان مجاهدین انقلاب و عضو شورای مرکزی حزب مشارکت است و چنین فردی قرار است احزاب و گروهها را سازماندهی کند.
طبیعتا نهضت آزادی از لحاظ فکری با اینها همسو است و مبنای نهضت آزادی این است که موضوعی به عنوان حکومت ولایت فقیه وجود ندارد.
** رشد علمی در کشور با پایان دوره اصلاحات آغاز شد
در دوران اصلاحات، نظام جمهوری اسلامی فرصتی را در اختیار این افراد (نظیر حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران، مجمع روحانیون مبارز) قرار داد اما ببینید اینها این 8 سال چه کار کردند؟ در مباحث علمی و فضای دانشگاهها چیزی جز تنش سیاسی را شاهد بودیم؟
بهره علمی آن 8 سال را با بعدش مقایسه کنید. بعد از این 8 سال است که رشد علمی شروع شد.
** اصلاحطلبان به دنبال فتح سنگر به سنگر در نظام بودند
در مقولات سیاسی نیز آنها در پی افزایش اختیارات رئیسجمهور و کم کردن اختیارات شورای نگهبان بودند، تئوریسینهای این طیف اعتراف میکردند که ما دنبال فتح سنگر به سنگر هستیم.
آنها به جای اینکه وقتی حکومت دستشان بود، مشکل اقتصادی، بیکاری و فرهنگی کشور را حل کنند شعار تساهل و تسامح سر میدادند و میگفتند اجازه دهید دست ما در عرصه فرهنگ مطلقا باز باشد.
وضعیت دانشگاهها، اردوهای مختلط، درگیریها و کشمکشهای سیاسی در محیطهای دانشگاه که باید محل علمآموزی باشد را میدیدیم. شاهد نابسامانی وضعیت فرهنگی در حیطههای فیلم و کتاب بودیم. روزنامههای زنجیرهای نیز محل دروغپردازی و حمله به نظام اسلامی شده بود. آنها بودند که عدالت علیبن ابیطالب(ع) را زیر سوال بردند و گفتند که به خدا هم میتوان دشنام داد.
** تز حجاریان برای آشوب خیابانی همزمان با تحصن مجلس ششم
آن 8 سال نشان داد که اگر اینها سرکار باشند، کاری به مشکلات اقتصادی، احداث پروژههای عمرانی، پیشرفت صنعتی و تکنولوژی و هستهای ندارند بلکه دنبال استحاله در نظام هستند و قصد تغییر نظام دینی را دارند.
مجلس ششم که قادر بود خدمات بسیاری به مردم ارائه دهد تبدیل به اپوزیسیون نظام میشود و تحصن میکنند تا اراده خود را به نظام تحمیل کنند.
در همان زمان تحصن مجلس ششم آقای حجاریان گفته بود اگر همزمان با این اتفاق، حداقل 10 هزار نفر کف خیابان نیرو داشتیم که از ما حمایت میکرد، نظام سقوط میکرد.
اینها دنبال سقوط نظام و فتح سنگر به سنگر بودند اما آقای خاتمی به تدریج در سالهای 81 و 82 فهمید رویه پیشین قابل امتداد نیست، بنابراین شروع به هماهنگ کردن خود با مقام معظم رهبری کرد.
** مدیریت رهبری اصلاح طلبان را مجبور به حرکت در چارچوب اسلام کرد
از این طرف، در همان سالها می دیدیم که مردم به دنبال ارزشها هستند. کاروان شهدا که از نماز جمعه تهران راه میافتاد، تا آخر شهر جمعیت عظیمی آن را تشییع میکردند.
با مدیریت مقام معظم رهبری بود که گفتمان اصلاحات و منادیان جامعه مدنی مجبور شدند بگوید «اصلاحات در چارچوب اسلام» و یا اینکه منظور ما از جامعه مدنی، مدینةالنبی است و مجبور شدند گفتمان خود را منطبق با گفتمان رهبری کنند زیرا فهمیدند که اگر میخواهند بمانند نباید مردم را از دست بدهند.
گفتمان مردم همان گفتمان مقام معظم رهبری مبنی بر عدالت، پیشرفت و حفظ ارزشها بود و اصلاحات در اواخر دوره خود مجبور شد تا حدودی خود را به گفتمان مردم نزدیک کند.
** فعالیت پنهان ضدانقلاب برای استحاله نظام
* 10 سال پس از فتنه 18 تیر 78، فتنه بزرگ دیگری از خرداد 88 شروع شد. ریشه این فتنه جدید در کجا بود. آیا همان افراد مجددا فعال شده بودند و یا جریانات جدیدی وارد ماجرا شدند؟
مقام معظم رهبری مطلبی را در نماز جمعه سال 89 یا 90 فرمودند که جریانی که بعد از رحلت حضرت امام(ره) یک دهه تلاش کرد و آشوبهای سال 78 را به وجود آورد و موفق نشد، در سال 88 تلاش دیگری کرد و سعی کرد تا نظام را سرنگون کند.
از ابتدای انقلاب اسلامی تا سال 60، جریان روشنفکر مذهبی غربگرا در سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی، ملی مذهبیها و بنیصدر تبلور پیدا کرده بود، همه اینها نخست مذهبی بودند و برای حکومت نیز تلاش میکردند.
مجاهدین خلق مدعی است که از سال 43 و 44 نبرد مسلحانه کرده تا دیکتاتوری را از میان بردارد. ملی مذهبیها نیز مانند آقای پیمان، آقای میثمی، گروه ایران فردا، نهضت آزادی و بنیصدر و امثالهم مدعی بودند که از قبل از انقلاب با شاه مبارزه میکردند.
همه اینها تا اواخر سال 60 امتحان خود را پس دادند و ثابت شد که مجاهدین خلق سر سازگاری با نظام اسلامی ندارد و نبرد مسلحانه را با حکومت آغاز کرد.
نهضت آزادی هم تا مقطع تسخیر لانه جاسوسی جلو آمد و زمانی که معلوم شد امام(ره) قصد مبارزه با آمریکا را دارد، چون معتقد به این مبارزه نبود، کنار رفت.
بنیصدر هم با مجاهدین خلق هم پیمان شد و وقتی دید تئوریش مبنی بر کنار گذاردن ولایت فقیه عملی نیست، فرار کرد.
امام(ره) هم در سال 60 و پس از آغاز مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق، دستور دادند تمام روزنامههای این جریان بسته شود و فعالیتهایشان تعطیل شد.
همزمانی این اتفاقات در دوران 8 ساله جنگ و تا مقطع رحلت حضرت امام(ره) در سال 68 سبب شد جریان روشنفکر مذهبی غربگرا حرکت اجتماعی فعالی نداشته باشد و فرصت عرض اندام در صحنه میدانی را از دست بدهند اما در پوسته خود، جریان استحاله را انجام میدادند و در دستگاههای اجرایی شروع به فعالیت کردند.
** افراد حزباللهی نتوانستند با میرحسین موسوی کار کنند
به عنوان مثال شما دوران نخست وزیری آقای میرحسین موسوی را ببینید. افراد حزباللهی مثل آقایان احمد توکلی و ناطقنوری و عسکراولادی و مرتضی نبوی نمیتوانند با ایشان کار کنند و اکثر همکارانشان همان روشنفکرهای مذهبی غربگرا میشوند.
این افراد در هر نهاد و حزب و گروهی که حضور داشتند سعی میکردند جریان خود را حاکم کنند و جریان مقابل خود را به بنبست بکشانند.
مثلا جریان بهزاد نبوی در سازمان مجاهدین انقلاب سعی کرد تا آنجایی که ممکن است جریان خود را حاکم کند و زمانی که افراد سازمان قاطع در برابرش ایستادند، جدا شد.
جریان مهندس موسوی هم در حزب جمهوری اسلامی، در برابر جریان خط امام ایستاد که در ظاهر به خاطر مسائل اقتصادی بود اما حقیقت مطلب این است که جریان روشنفکر غربگرا مقابل یک جریان اصیل انقلابی ایستاده بود که در نهایت حزب جمهوری اسلامی نتوانست دوام بیاورد و منحل شد.
در مجمع روحانیون مبارز نیز آقایان کروبی، موسوی خوئینیها و خاتمی مقابل آن جریانی که به اصطلاح اصالت انقلابی بیشتری داشت، ایستادند و در آخر مجبور به انشعاب شدند.
** فکر میکردند بعد از امام(ره) اقتدار رهبری از بین میرود
امام خمینی(ره) بر این جریان غلبه سیاسی داشتند و مقتدرانه برخورد میکنند بطوریکه هیچکدام از این جریانات، قدرت مقابله با امام(ره) را پیدا نکردند اما این جریان بعد از رحلت ایشان و در زمان مقام معظم رهبری خیال کرد که آن اقتدار از بین رفته است.
** با رحلت امام(ره) جریانات مخفی ضدانقلاب سر بر آوردند
سالهای 67 و 68 تمامی این جریانهایی که در خفا بودند، سر برآوردند. مثل «حلقه کیان» که از زمان آقای خاتمی از روزنامه کیهان جدا و بعدها سردمدار بسیاری از روزنامههای زنجیرهای شد.
اوج کار جریان روشنفکر غربگرا برای استحاله جریان اصیل اسلامی از این مقطع شروع میشود. مجمع روحانیون مبارز به تدریج استحاله میشود و به جایی میرسد که مقابل نظام میایستد. مجاهدین انقلاب نیز همینطور.
دفتر تحکیم وحدت که تا سال 76 یک جریان انقلابی است، تغییر موضع میدهد. کافیست شما اطلاعیه این دفتر را قبل از سال 76 و تاکیداتی که بر موضوع ولایت فقیه و مخالفت با آمریکا دارد با اطلاعیه سال 77 اینها مقایسه کنید.
از سوی دیگر و در آن زمان ورود آقایان ظریفیان و خانیکی به وزارت علوم و مسئولیت آقای تاجزاده در معاونت سیاسی وزارت کشور را شاهدیم که در همان مقطع تعرض به شورای نگهبان و نهادهای زیر نظر رهبری اتفاق میافتد و مباحث مربوط به لزوم ارتباط با آمریکا و اتمام قطع رابطه با این کشور مطرح میشود. تا سال 78 که این جریان واقعه 18 تیر 78 را به وجود میآورد.
** موسوی خوئینیها جریان استحاله را با خود به مرکز مطالعات استراتژیک بُرد
مجمع محققین حوزه علمیه قم در همین مقطع به عنوان جریانی مقابل جریان اصیل مدرسین حوزه علمیه قم تاسیس میشود. آقای موسوی خوئینیها به مرکز مطالعات استراتژیک میرود و جریان استحاله نیز به همراه اینها به مرکز مطالعات استراتژیک میرسد. شما افرادی که همراه ایشان به مرکز تحقیقات استراتژیک رفتند ملاحظه کنید، آقایان تاجیک، حجاریان، بهزاد نبوی، آرمین، تاجزاده.
** بورسیههای مرکز تحقیقات استراتژیک تز عبور از جمهوری اسلامی را نوشتند
از همین مرکز تحقیقات استراتژیک، عدهای بورسیه دکترا به خارج از کشور میشوند مثل آقایان امینزاده، تاجزاده، محسن میردامادی و دکترایشان را اخذ میکنند.
این افراد، تز و فرمول عبور از جمهوری اسلامی را براساس موج سوم «هانتینگتون» مینویسند. آقای حسین بشیریه که ایدئولوگ این جریان بود آن را تئوریزه میکند و در سال 76 این تز را عملی کرده و در همان سال توانستند با ایجاد یک جریان اجتماعی، ریاستجمهوری را قبضه کنند. در سال 78 و براساس اتفاقی که در روزنامه «سلام» افتاد به میدان آمدند و جریان 150 نفری که معترض بودند را به یک جریان اجتماعی تبدیل کردند.
** تاجزاده میگفت نقطه ضعف ما نداشتن یک شبکه اجتماعی است
وزیر کشوری که باید مسئول امنیت کشور باشد، از این جریان طرفداری میکند و وزیر علوم و معاونین او به همراه تمامی روزنامههای زنجیرهای به دفاع از آنها برخاستند.
مسئول وقت خوابگاه کوی امیرآباد جزو معرکهآفرینان کوی دانشگاه تهران است. این جریان از سال 78 تا آخر دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی دنبال فتح سنگر به سنگر بود که البته موفق نشد و مدیریت مقام معظم رهبری سبب عدم توفیقشان بود.
بعد از ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، اینها شروع به طراحی موج دیگری کردند تا اتفاقات سال 88 را به وجود آوردند.
تمام وقایع سال 88 از قبل برنامهریزی شده بود. اینها گفتند که نقطه ضعف ما نداشتن یک شبکه اجتماعی است و یا به قول آقای تاجزاده که میگفت ما سازمان رای نداریم.
از دو سال قبل از 88 تلاش کردند تا سازمان رای را به وجود آوردند، ستاد 88 ایجاد کردند که در راس آن خود آقای تاجزاده بود.
سازمان طرفداران آقای خاتمی را به وجود آوردند و مدعی بودند که در سراسر کشور 500 هزار نفر را سازماندهی کردند اما آن چیزی که برادران اطلاعات به دست آوردند، در تهران رقمی حدود 270 تا 280 هزار نفر به عنوان سازمان رای در یک شبکه اجتماعی درست کردند.
** ستاد صیانت از آرا یعنی شبهه تقلب در انتخابات
اواخر اسفند سال 87، ستاد صیانت از آرا را تشکیل دادند. صیانت از آراء عبارة اخرای این موضوع است که قرار است تقلبی اتفاق بیفتد. مگر صیانت از آرا وظیفه شورای نگهبان و وزارت کشور و رئیسجمهور نیست؟ این ستاد دائما شروع به دادن اطلاعیه کرد. آقای ابطحی بعدها در بازجوییهایش گفت که «تقلب» کلید رمز انقلاب مخملی یا اغتشاشی بود که آنها میخواستند انجام دهند.
** اصلاحطلبان در ابتدا به موسوی مشکوک بودند
تمام این جریانات، زمانی که آقای موسوی میخواست کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شود، نسبت به او شک داشتند. آقای بهزاد نبوی میگفت موسوی آدم دگمی است و معلوم نیست بتوانیم با او کار کنیم. بعدها موقعی که با آقای موسوی جلسه گذاشتند، گفتند که هر قدر بیشتر با آقای موسوی محشور میشویم، احساس همراهی بیشتری میکنیم. آقای موسوی هم فهمید که تازه اینها را پیدا کرده است.
** مشارکت و مجاهدین جایگزین ستاد انتخاباتی موسوی شدند
بعد از مدتی ستاد انتخاباتی موسوی کنار میرود و جریان روشنفکر غربگرا در قالب مشارکت و مجاهدین و کارگزاران، جایگزین آن میشود. تمام برنامههایی که در ستاد انتخاباتی آقای موسوی طراحی شد، با فرمولی که «جین شارپ» برای انقلاب مخملی میگوید تطابق دارد.
جین شارپ میگوید که همیشه باید از یک نقطه عطف اجتماعی آغاز به کار کرد و مهمترین نقطه عطف انتخابات است.
در تمامی کشورهای دنیا مطابق این فرمول، فردی که اصالت دارد و در میان مردم از یک جایگاهی برخوردار است، کاندیدا میشود. اگر رای آورد، جریان اجتماعی همراه خود را سازماندهی میکند تا تغییرات بعدی را انجام دهد و اگر رای نیاورد، جریان اجتماعی همسو با خود را به سمت اعتراض سازماندهی میکند.
** احمدینژاد نتوانست نخبگان حوزه و دانشگاه را جذب کند
البته در قضایای سال 88، آقای احمدینژاد نتوانسته بود نخبگان حوزه و دانشگاه را جذب خود کند و آنها نسبت به نحوه مناظرات او گلهمند بودند که در فضای غبارآلود آن مقطع بسیار موثر بود.
البته یک تفکر اشتباه هم در میان برخی نخبگان وجود داشت که فکر می کردند آنها هر حرکتی میکنند، در اعتراض به احمدینژاد است. در صورتی که این اعتراض، اعتراض به آقای احمدینژاد نبود. اعتراض به کل نظام بود.
** کشف سند «تاملات راهبردی» در منزل یکی از سران مشارکت
برادران وزارت اطلاعات سندی را در منزل یکی از سران حزب مشارکت به دست آوردند که نام آن سند «تاملات راهبردی» بود. این سند حدود 20 صفحهای، مانیفست حزب مشارکت راجع به انتخابات محسوب میشود که در آن نظام اسلامی، نظامی دیکتاتوری خوانده میشود که باید به ساختار آن ضربه زد و حضور خیابانی و توان تولید آشوب را شرط ضروری یک فعالیت سیاسی میداند و میگوید ما باید حضور خیابانی داشته باشیم تا ضربه نهایی را به نظام بزنیم و این حزب، این خط مشی را در دوران فتنه پیاده میکند.
آقای تاجزاده در نمایشگاه مطبوعات سال 87 شرکت میکند و میگوید چنانچه فاصله آراء کاندیداها زیاد باشد، قطعا تقلب صورت گرفته است.
** هیچ کس تصور نمیکرد آقای روحانی در دور اول رای بیاورد
شما انتخابات سال 92 را در نظر بگیرید، هیچ کس تصور نمیکرد آقای روحانی در دور اول رای بیاورد و تصور این بود که آقای روحانی با آقای قالیباف و یا اقای جلیلی به دور دوم راه مییابند اما هیچ کس هم نگفت اگر روحانی رای بیاورد تقلب صورت گرفته است.
آقای ابطحی در اعترافاتش میگوید اصلاحطلبان برای باخت احتمالی برنامهریزی کرده بودند که از ماهها پیش از انتخابات مسئله تقلب را مطرح کردند و کمیته صیانت از آرا را تشکیل دادند که اگر رای نیاوردند از آن استفاده کنند تا حداقل انتخابات به دور دوم کشید شود.
** م-ه اتاق جنگ تشکیل داده بود
آقای م-ه در 20 خرداد به یکی از عناصر اصلی کارگزاران میگوید همه چیز برای صیانت از آراء آماده است و ما یک اتاق جنگ درست کردهایم. گویی در انتخابات میخواهند به جنگ نظام بروند.
** الگوبردای جنبش سبز از جریان منافقین در سال 60
جریان اصلاحات برای اینکه بداند در انتخابات موفق میشود و مردم به میدان بیایند از یک هفته قبل از انتخابات بنا را بر سازماندهی سازمان رای میگذارد. همه جریان سبز را از یک هفته قبل از انتخابات بسیج کردند و از میدان راه آهن تا تجریش کمبرند سبز راه انداختند. ما عین این برخورد را در جریان منافقین قبل از 30 خرداد داشتیم.
اینها میخواستند قبل از 30 خرداد یک قیام مسلحانه انجام دهند. از یک ماه قبل به همه پایگاهها و همه طرفداران خود گفتند هر میزان نیرو دارند در خیابان محل خود رژه بروید. من یادم هست که منزل ما در خیابان دکتر شریعتی بود و من تعجب میکردم که چرا اینها ساعت 6 بعداز ظهر 500 نفر تا میدان هفت تیر پا به زمین میکوبند. اینها یک آزمایش بود.
کمربند سبز قبل از انتخابات هم آزمایشی بود که ببینند میتوانند مردم را به خیابان بکشانند یا نه. خودشان در بحثهای داخلی میگفتند ما باید مردم را در خیابانها نگه داریم تا اگر پیروز انتخابات شدیم، مسیر این جریان را در جهت نیل به خواستههای بعدی ادامه دهیم. برای همین بود که آقای موسوی هم در مصاحبه خود گفت مردم در خیابانها خواهند ماند که به خواستههای بعدی یعنی فشار به حاکمیت در جهت حذف شورای نگهبان و کم کردن اختیارات رهبری و تغییرات در قانون اساسی برسند.
جالب این است که ظهر روز انتخابات، آقای ابوالفضل فاتح رئیس کمیته ستاد انتخابات آقای موسوی، مصاحبهای با سایت قلم نیوز میکند و میگوید همه اطلاعاتی که از سراسر کشور به ما رسیده نشان میدهد که آقای موسوی پیروز انتخابات است و اگر غیر از این باشد، تقلب شده است.
خود آقای موسوی وقتی هنوز شمارش آرا تمام نشده بود، اعلام کرد که ما پیروز انتخابات هستیم. این در حالی است که همه نظرسنجیهای اعلام شده در داخل کشور و رسانههای خارجی در خارج از کشور، حکایت از این داشت که آقای موسوی حداکثر 28 درصد تا 30 درصد را در اختیار دارد و آقای احمدینژاد بین 55 تا 58 درصد آرا را کسب خواهد کرد که نتیجه انتخابات هم تقریبا همین شد.
** توصیه ابراهیم یزدی برای فشار به حاکمیت
آقای ابراهیم یزدی در مرداد 87 طی سخنانی در دفتر سیاسی حزب می گوید «برای اینکه به حاکمیت فشار بیاوریم، شرط آن، برگزاری انتخابات تحت نظارت بینالمللی است. اگر میخواهید این فرآیند اصلاحطلبی به زایمان طبیعی و سالم باشد چارهای ندارد جز مطرح شدن نظارت بینالمللی نیست. باید بگویید که ما به این گروهی که انتخابات را برگزار میکند، اطمینان نداریم. آیا شما میتوانید مردم را بسیج کنید که بیایند با رای سپاه و بسیج مقابله کنند؟
انتخابات پیش رو با گذشته متفاوت است در شرایط سیاسی و آرایش نیروهای فعلی، اگر با استراتژی قبل شرکت کنید، موفق نمیشوید. باید استراتژی جدیدی به کار برد.»
هدایت الله آقایی عضو حزب مشارکت در بازجویی خود میگوید: جبهه اصلاحات در هر صورت میخواست پیروز انتخابات باشد، حالا یا با به دست آوردن رای اکثریت یا ابطال انتخابات.
** خاتمی میگفت نباید مهندس موسوی را تنها گذاشت
بحث ابطال انتخابات و عبور از قانون یک هفته پیش از انتخابات با حضور آقایان امینزاده، شهاب طباطبایی، تاجزاده، عطریانفر، خانیکی، خانم توحیدلو، طاهری، ابطحی در حضور آقای خاتمی مطرح میشود.
احتمال تقلب و پاسخ رای مردم را آقای تاجزاده مطرح کرد و یک روز بعد از انتخابات نیز این افراد به جلسه فوقالعادهای دعوت شدند (رضا خاتمی، تاجزاده، خانیکی و ..) آقای خاتمی این موضوع را که جامعه نتیجه انتخابات را پذیرفته مطرح کرد و اصرار داشت که باید درخواست ابطال انتخابات داد یا لااقل بر ابطال آن در برخی شهرستانها. میگوید که مهندس موسوی را در شرایط فعلی نباید تنها گذاشت و باید او را پشتیبانی کرد.
تمام این مطالب نشان دهنده این است که بحث ابطال انتخابات در اصل برای این بود که یک جریان اجتماعی درست کنند و این اتفاقا جزو فرمولهای جین شارپ است.
شما اطلاعیههای شماره 11 و 13 آقای موسوی را ببینید. در این اطلاعیهها دائما این بحث مطرح است که جریان سازی اجتماعی شکل بگیرد تا بتوانند مقابل نظام بایستند. لذا جریان روشنفکر مذهبی غربگرا که نظام اسلامی را قبول ندارد، در ماجرای فتنه، جریانی را ایجاد کردند که تمام غربیها و ضدانقلاب به حمایت از آنان پرداختند.
** عدم توفیق فتنه 88 به دلیل مدیریت رهبری بود
* اینجا رهبر انقلاب چطور توانستند جلوی بدعتها و دیکتاتوری را بگیرند و از رای مردم حفاظت کنند در حالی که موضوع جذب حداکثری و دفع حداقلی هم صورت بگیرد؟
تمام دلایل عدم توفیق فتنه 88، نوع مدیریت مقام معظم رهبری بود. رهبری قبل از انتخابات، 2 موضوع جدی را مدنظر داشت. نخست اینکه در انتخابات 88 مردم با حجم بالایی شرکت کنند و اگر به صحبتهای آقا در آن دوران نگاه کنید سرفصلهای بیانات ایشان، ترسیم فضای امید برای مردم و تقویت فضای رقابتی که بتواند همه مردم را به پای صندوقها بکشاند است. البته این اتفاق هم افتاد و در سال 88 بیش از 80 درصد مردم در پای صندوقهای رای حاضر شدند که این اتفاق در هیچ جای دنیا سابقه ندارد.
راجع به تردید آفرینی هم که در قالب صیانت از آرا میکردند، مقام معظم رهبری تذکر دادند که ایجاد ناامیدی و یاس نکنید. بعد از مناظرهها، ایشان سعی کردند التهاب ناشی از مناظرات را با صحبتها و نظرات خود کمرنگ کنند تا فضا در آرامش باشد.
** رهبری همه سعیشان را کردند تا موسوی در خط دشمن قرار نگیرد
بعد از انتخابات، حضرت آقا چند خط مشی جدی را در پیش گرفتند. اولین خط مشی، حفظ جریان غیر پیروز انتخابات در چارچوب نظام و جلوگیری از قرار گرفتن آنها در خط دشمن است.
مقام معظم رهبری فرض را بر این گرفتند که مهندس موسوی و دوستانشان توسط افرادی فریب خوردند اینها ناخواسته در جریانی افتادند که مخالف نظام است و سعی کردند که اینها در دام دشمن نیفتند.
اولین کاری که کردند این بود که بعد از انتخابات، هم برای آقای موسوی هم برای آقای کروبی پیام خصوصی فرستادند که سعی کنند کار ساختار شکن انجام ندهند و هر اعتراضی که میخواهند بکنند، در چارچوب قانون باشد.
** جلسه 2 نفره آقا و میرحسین موسوی
روز 24 خرداد، مهندس موسوی را خواستند و در یک ملاقات خصوصی با ایشان جملهای را گفتند مبنی بر اینکه جنس شما با این جور افراد متفاوت است و لازم است کارها را با متانت و آرامش پیگیری کنید.
* برخورد آقای موسوی چطور بود؟
این ملاقات 2 نفره بود و این جمله هم در سایت آقا نقل شد. اما به هر حال ایشان (موسوی) عصبانی و مدعی بود.
بعد از آن، مقام معظم رهبری با ستادهای انتخاباتی کاندیداها جلسه گذاشتند. آقا نزدیک به 2 ساعت به هر کدام از ستادهای انتخاباتی اجازه دادند هر چه میخواهند بگویند.
بعد نصیحتشان کردند که کاری نکنید که امنیت نظام به هم بخورد، مشارکت 85 درصدی مردم پیروزی بزرگی بود و گفتند من آمادگی دارم تا شورای نگهبان درصد قابل ملاحظهای از این صندوقها را در تهران و شهرستانها بازشماری کند تا از مسیر قانونی به اعتراضات رسیدگی شود و گفتند که اگر بررسی اشکالات مستلزم شمارش مجدد صندوقها باشد این کار را با حضور نمایندگان نامزدها انجام میدهیم.
بعد در خطبههای نماز جمعه 29 خرداد از همه این کاندیداها تجلیل کردند و انتقاداتی هم که در جریان مناظرات به آقای احمدینژاد وارد بود، گفتند. همه را هم به این دعوت کردند که هر کاری میخواهید بکنید در چارچوب قانون باشد و به اردوکشی خیابانی هم خاتمه دهید.
** تعداد سبزها در تجمع 25 خرداد، 200 تا 300 هزار نفر بود
خود اینها معتقد بودند در روز 25 خرداد، نزدیک به یک میلیون نفر در تجمع خیابانی شرکت داشتند. من خودم با موتور از میدان فردوسی تا آزادی رفتم و برآوردم چیزی درحدود 200 تا 300 هزار نفر بود. آن هم فقط در تهرانی که البته آقای موسوی رأی اول را آورده بود و نزدیک به 2.7 میلیون نفر در تهران به ایشان رأی داده بودند. اینکه از این 2 و 7 دهم میلیون، 300 - 400 هزار نفر معترض باشند، بسیار عادی است.
صحبتی که مقام معظم رهبری در نماز جمعه 29 خرداد کردند به شدت در بدنه حامی فتنه ریزش ایجاد کرد، یعنی جمعیتی که به فراخوانی مجمع روحانیون مبارز قرار بود روز شنبه بیایند، 60 تا 70 هزار نفر بیشتر نشدند، روزهای بعد که قرار بود تجمعات برگزار شود، شمار افراد به 10 هزارن فر هم نمیرسید.
جالب این است که حدود 2 تا 3 هفته بعد از انتخابات، یک نظرسنجی راجع به مهندس موسوی انجام میشود که اگر مهندس موسوی دوباره کاندیدا شود شما رأی میدهید؟ 30 درصدی که به ایشان رای داده بودند به 21درصد تقلیل مییابد.
نهایتا پس از راهپیمایی 9 دی، در نظر سنجی که در کل کشور انجام شد، افرادی که هنوز میخواستند به آقای موسوی رأی دهند به 9 درصد کاهش پیدا کرد. در صورتی که در تمام کشورهایی که انقلاب مخملی صورت میگیرد از یک نقطه با جمعیتی 10 هزار تایی شروع میشود و روز به روز گسترش پیدا میکند. این حوادث در تهران با جمعیت بالایی شروع شد در برخی شهرستانها هم تحرکاتی صورت گرفت اما اندکاندک از جمعیت تهران کم شد و در شهرهای دیگر نیز تحرکی نداشتیم.
** رهبری به دنبال اعتمادسازی بودند
کار دومی که مقام معظم رهبری کردند، «اعتمادسازی» بود یعنی رسیدگی به شکایتها در چارچوب قانون، تمدید مهلت قانونی، قبول شمارش 25 درصد از صندوقها، اضافه کردن تعدادی از معتمدین جهت نظارت (علاوه بر شورای نگهبان) که اگر یادتان باشد آقایان افتخار جهرمی، رحیمیان، ابوترابی، ولایتی، حدادعادل، دری نجفآبادی به عنوان معتمدین جدید اضافه شدند اما باز هم اثر نداشت.
کار دیگر، جدا کردن جمعیت مغلوب از جبهه دشمن بود. مقام معظم رهبری دائماً به افراد مختلف تأکید میکردند که شما به اینها دشمن نگویید. میگفتند ما خودمان اینها را عملاً در صف دشمن قرار ندهیم.
بعدا آقا در سخنانی فرمودند اینکه دشمنان اسم بعضیها را میآورند به عنوان اینکه ما مدافع آنها هستیم، دروغ میگویند، مدافع آنها هم نیستند قصدشان ایجاد اختلاف و بدبینی است. ملت ایران و نخبگان نسبت به هم اعتماد دارند. اینها دروغ میگویند.
** رهبری فرمودند معترضان، دشمن نیستند
یا در جای دیگری میفرمایند اینها افرادی هستند که معترض هستند و جزو دشمنان ما نیستند.
در دیدار ماه رمضان رهبر انقلاب با دانشجویان، دانشجویی به اینها لقب منافق و دشمنان نظام داد که آقا برخورد کردند و گفتند درست نیست اسم افرادی که قانونشکن شدند را «منافق» بگذاریم.
در بُعد جذب حداکثری و دفع حداقلی نیز باز ایشان فرمودند اختلاف سلیقه ایراد ندارد، اختلافنظر اشکال ندارد اما در چارچوب قانون. لذا تمام سعی خود را کردند و تا مدتی به اینها لقب فتنهگر ندادند که اینها جذب شده و وارد کشتی نجات شوند. اما از یک مقطعی به بعد، مقام معظم رهبری بحث فتنه را مطرح کردند.
فتنه را از دیدگاه حضرت علی(ع) توضیح دادند و گفتند که از دلایل فتنه این است که مردم، حق را با اشخاص میسنجند در صورتی که باید حق را با حق سنجید.
کسی که زمانی نخستوزیر زمان امام(ره) بوده دلیل نیست حرفش همیشه درست باشد.
دلیل دیگر فتنه در بیان مقام معظم رهبری این است که برخی سکوت میکنند و بعضی از خواص در مقابل فتنه موضعگیری نمیکنند.
یکی از دلایل دیگر فتنه این است که اینها متن و حاشیه را با هم عوض میکنند و تلاش میکنند فضا را غبارآلود کنند که مردم متوجه نشوند.
آنجا دائماً اشاره میکردند که تنها راه مبارزه با فتنه، روشنگری و بصیرت است.
** تحلیل رهبر انقلاب ار وقایع عاشورای سال 88
وقتی قضیه روز عاشورا اتفاق افتاد، نیروهای انقلابی گفتند اینها ضدانقلابند اما مقام معظم رهبری گفتند صف اینها را از ضد انقلاب جدا کنید.
ممکن است فتنهگران از این کار خوششان آمده باشد، اما گفتند ضد انقلاب از سهلانگاری فتنهگران استفاده کرده است.
لذا آقا مدارا کردند و دنبال جذب حداکثری بودند اما رفتارشان توأم با قاطعیت بود. روشنگری کردند و نگذاشتند از راه قانون تخطی شود و با هرکس خلاف قانون عمل میکرد، از موضع اقتدار وارد شدند. از حق قانونی مردم کوتاه نیامدند و زیر بار ابطال انتخابات نیز نرفتند.
در آخر کار و بعد از راهپیمایی 9 دی بود که فرمودند ما میخواهیم عدهای را وارد کشتی نجات کنیم اما خودشان نمیخواهند.
شما نگاه کنید اگر این اتفاق در هر نقطهای از دنیا اتفاق میافتاد کشور به آشوب کشیده میشد اما با مدیریت مقام معظم رهبری در این قضایا فقط حدود 29 نفر کشته شدند که تعدادی از آنها هم بچههای انقلابی بودند و تعدادی هم معلوم نیست توسط چه کسی کشته شدند مثل خانم ندا آقاسلطان.
به همه نیروهای انتظامی که به میدان میرفتند توصیه شده بود دست به اسلحه نبرند.
هرچند در اتفاقات سال 88 نزدیک به 200 تا 250 میلیارد تومان ضرر اقتصادی به کشور خورد، اما شما این موضوع را با اتفاقات اوکراین و اتفاقاتی که در خود آمریکا میافتد مقایسه کنید. تعداد کشتهها را مقایسه کنید.
** فرزند آقای هاشمی یکی از رئوس برنامهریزی اغتشاشات 88 بود
* یکی از موضوعاتی که موجب غبارآلود شدن بیشتر فضا و ایجاد جو التهاب در فتنه 88 شد، نامه بدون سلام و والسلام آقای هاشمی رفسنجانی خطاب به رهبری بود. در این خصوص توضیح بفرمایید.
نامه آقای هاشمی نشان میداد که ایشان از یکسری قضایا مطلع هستند، بالاخره فرزند ایشان یکی از رئوس جریان برنامهریزی اغتشاشات آن مقطع بود. آقای مهدی هاشمی یکی از کسانی است که برنامهریزی میکرد و در این ستادها حضور داشت.
بعد از اقرار متهمین فتنه هم که معلوم شد ایشان نقش اساسی داشتند و قرار شد احضار شوند، به خارج از کشور رفت و محاکمه ایشان قدری عقب افتاد و امیدواریم این دادگاه پس از رسیدگی به جرایم اقتصادی و حیف و میلهایی که داشته و ارتباط با بیگانگان و جاسوسی، به دیگر اتهامات او هم رسیدگی کند.
** تدبیر رهبری در برخورد با نامه هاشمی
آن نامه میتوانست فضا را بسیار بدتر کند و یکی از تدابیر رهبری همین بود که به این نامه پاسخ ندادند.
بعدا که آقای هاشمی برای نمازجمعه رفتند، من خودم حضور داشتم. فرزند ایشان حدود 600 تا 700 نفر را سازماندهی کرده بود که از 8 صبح بیایند و وسط میدان را بگیرند اما برادرانی که مسئول امنیت بودند، مانع شدند.
بسیاری از این افراد تا آن موقع اصلا نمازجمعه نیامده بودند. جالب است نماز جمعه دو در ورودی دارد، یکی در خیابان 16 آذر که برای خانمهاست و دیگری در خیابان قدس که مخصوص آقایان است.
جمعیت زیادی از خانمها و آقایان میخواستند همراه هم از در 16 آذر وارد شوند که به آنها گفته شد در ورودی آقایان از این طرف نیست و این نشان میدهد یکبار هم نماز جمعه نیامده بودند.
وقتی دیدند نمیتوانند حضور فیزیکی پیدا کنند، میخواستند تجمع جدیدی راه بیندازند. خب دستگاههای امنیتی هم هوشیار بود و مانع این کار شدند و بعدها ستاد نماز جمعه هم به این نتیجه رسید که تا وقتی قرار است نماز جمعه محل تجمع افراد فتنهگر بشود، امامت ایشان (اقای هاشمی) ادامه پیدا نکند.
*فارس
با ایجاد ناامنیهای ضدانقلاب در منطقه کردستان، به همراه شهید بزرگوار محمد بروجردی به این منطقه رفت و جز بنیانگذاران «سازمان پیشمرگان کرد مسلمان» شد.
سال 60 به این نتیجه رسید که دیگر امکان کار کردن با سازمان مجاهدین انقلاب نیست و از آنها جدا شد و به سپاه پاسداران پیوست.
وی پس از تیرماه سال 78 مدتی فرماندهی قرارگاه ثارالله و بعد از فتنه سال 88 نیز مسئول سیاسی ـ اجتماعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بود.
آنچه در زیر میخوانید، مصاحبه تفصیلی خبرنگاران سیاسی خبرگزاری فارس است با سردار محمدحسین نجات معاون فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با موضوع «جریان شناسی انقلاب؛ ریزش ها و رویش ها». با این توضیح که این گفتگو اندکی پیش از انتصاب وی به معاونت فرهنگی سپاه انجام شده است.
** عده ای نمازشب میخوانند اما اسلام را قبول ندارند
* «ریزش ها و رویشها» همیشه یکی از بحث های مهم در طول سالهای پس از انقلاب بوده است. با توجه به اینکه حضرتعالی عضو سازمانی بودید که این سازمان ریزش کمی هم در طول سالهای پس از انقلاب نداشت (مخصوصا در دو دهه اخیر)، آیا این افراد از اول «خائن» بودند یا عوامل دیگری مثل عدم شناخت از انقلاب باعث ریزش آنها شد؟
ما از ابتدای انقلاب با 3 جریان سیاسی روبهرو بودیم. یک جریان که اصطلاحا نام آن را «جریان معتقد به خط امام(ره)» گذاشتند که ویژگی آنها دنبال کردن خط اسلام ناب محمدی بود که بعدها خود حضرت امام(ره) آن را توضیح دادند.
آنها به دنبال پیاده کردن احکام اسلامی با توجه به عنصر زمان و مکان و ایجاد نوعی حکومت دینی براساس آموزههای اسلام و گسترش انقلاب اسلامی و صدور انقلاب به سراسر دنیا بودند.
جریان دوم، گرچه مخالف دیکتاتوری بود و با نظامهای خودکامه مخالفت داشت و خود را مقید به اسلام نیز میدانست، اما اسلام آنها فرمولی برای اداره کشور نداشت و تصور آنها این بود که چون اسلام برای اداره کشور نیامده، ما باید فرمول لیبرال دموکراسی غرب را برای اداره کشور عاریه بگیریم.
آنها اعتقادی به «جمهوری اسلامی» نداشتند و به «جمهوری مسلمانان» معتقد بودند بود و یکی از نمادهای اصلی این جریان در اوایل انقلاب، «نهضت آزادی» بود.
اعضای نهضت آزادی با اینکه معتقد به اسلام بودند، نماز شب میخواندند و مفسر قرآن بودند اما این موضوع را که اسلام دین حکومت است، باور نداشتند و میگفتند ما باید از غرب و شرق الگو بگیریم.
جریان سوم، جریانی بود که اصولا اسلام را در هیچ شکلی قبول نداشت و مدل شرق و غرب را برای اداره کشور تجویز میکرد و معتقد بود راه پیشرفت کشور، برداشت یک الگو از شرق یا غرب است.
«جبهه ملی»، «حزب توده»، «حزب ملت ایران» و امثالهم از جمله مصادیق جریان سوم هستند. چون اینها اصل انقلاب را هم قبول نداشتند، از همان ابتدا آنها را «ضدانقلاب» نام نهادند و آنها در عمل هم نشان دادند که دنبال سرنگونی انقلاب هستند.
این سه جریان در طول سالهای پس از انقلاب دائما به یکدیگر تبدیل شدند، افرادی که روزی جزء گروه اول بودند، تحت تاثیر افکار نهضت آزادی، به گروه دوم گرایش پیدا کردند و مقام معظم رهبری و پیش از ایشان نیز حضرت امام(ره)، ریشههای این تغییر را دنیاگرایی، آلودگی نفس، اسیر مال دنیا شدن و امثالهم دانستند.
** علل ریزش در سازمان مجاهدین انقلاب
البته برخی تغییرات هم به دلیل قدرتطلبی برخی جریانها بود؛ مثلا جریان مجاهدین انقلاب در دهه اول انقلاب و در زمان حضرت امام(ره) کاملا انقلابی بودند. کمکم برخی اعضای این سازمان در نحوه دخالت ولایت فقیه و نحوه دخالت نماینده ایشان در تشکیلات سازمان با هم اختلاف پیدا کردند و معتقد شدند که نماینده ولی فقیه در سازمان باید یک عضو ناظر باشد و نباید دخالت کند. برعکس نظر حضرت امام راجع به نماینده خود در سازمان.
همین نگاه باعث جدایی آنها از سازمان شد تا اینکه بعدها در سال 70 با اضافه کردن پسوند «ایران» و حذف نام و علائم جهادی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، اعلام موجودیت کردند.
* مخالفت با ولایت فقیه از دهه 70
البته در اوایل سال 70 شاید به خاطر جذب افرادی که همراهشان بودند نظیر طیفی که با آقای بهزاد نبوی بودند، تعدادی واقعا اعتقاد به ولایت فقیه و نظام اسلامی داشتند اما از سال 70 تا 78، جریان مسلط بر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کاری کردند که آن طیف موافق با ولایت فقیه به مخالفت با آن برخاستند.
شما اگر نگاه کنید، میبینید که افراد متشرع و نماز شب خوان در سازمان کم نیست، اما جریان استحاله در داخل آنها طوری عمل کرد که این افراد به مخالفت با ولایت فقیه پرداختند.
** سازمان مجاهدین انقلاب از ولایتمداری تا مخالفت با نظام دینی
به روزنامه «عصر ما» که روزنامه ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است در سالهای 70 تا 77 نگاهی بیندازید، آن سالها در دفاع از انقلاب اسلامی، دفاع از ولایت فقیه و مخالفت با نهضت آزادی مطلب مینویسند اما اندک اندک مطالبشان به دفاع از نهضت آزادی، دفاع از رابطه با آمریکا، مخالفت با نظام دینی و همان افکار آقای سروش سوق پیدا میکنند.
دغدغه مجمع روحانیون مبارز نیز تا زمانی که با جامعه روحانیت مبارز یکی بودند، «ولایت فقیه» است، اما خطی به رهبری آقای موسوی خوئینیها و آقای خاتمی منشعب میشود که برداشتشان از نظام ولایت فقیه غیر از برداشت بقیه است. خود آقای موسوی خوئینیها بعدها گفته بود که من از ابتدا ولایت فقیه را قبول نداشتم و تحت تاثیر امام خمینی این موضوع را پذیرفتم.
** خاتمی «ولایت فقیه» را «دیکتاتوری مومنین» میدانست
برخی دوستان میگویند زمانی هم که آقای خاتمی رئیسجمهور بود، اعتقاد داشت ولایت فقیه نوعی دیکتاتوری است، یکی از آقایان میگوید که من مفصل با او صحبت کردم و بالاخره چنین گفت که ولایت فقیه، «دیکتاتوری مومنین» است. یعنی ایشان در اوج ریاستجمهوری نیز ولایت فقیه را قبول نداشت.
** همزیستی مسالمتآمیز با آمریکا معنا ندارد
اینها وقتی در رأس مجمع روحانیون مبارز قرار میگیرند، کمکم اکثریت جریان مجمع را همراه خود میکنند، یکی دبیرکل میشود و دیگری رئیس مجمع و نوعی جریان استحاله را شکل میدهند.
در حال حاضر نیز شاید برخی افراد در مجمع، ولایت فقیه را قبول داشته باشند اما پای حرفشان که مینشینید معتقد به همزیستی مسالمتآمیز با آمریکا هستند و حاضر به مقابله با این کشور نیستند، در صورتی که ما به هیچ وجه امری به نام همزیستی مسالمتآمیز با آمریکا نداریم. مثل این است که بگوییم در زمان امام حسین(ع)، ایشان و یزید با هم همزیستی مسالمتآمیز داشتهاند. یا حضرت رسول(ص) و ابوسفیان همزیستی مسالمتآمیز داشتهاند. حضرت رسول(ص) آمده که ابوسفیان را بردارد و با کفر مبارزه کند. ما آمدیم که استکبار نباشد و با ظلم مبارزه کنیم. امام(ره) در اوج پذیرش قطعنامه به فرماندهان خود فرمودند این کینههای مبارک خود را حفظ کنید برای رویارویی اصلی همه اسلام با همه کفر.
** ایستادگی برابر رهبری به دلیل ادامه خط امام توسط ایشان بود
مقام معظم رهبری، خط مشی امام(ره) را بعد از رحلت ایشان ادامه دادند. تمام مقاطعی که «جریان استحاله» و «جریان پشیمان از انقلاب» با مقام معظم رهبری رویارو شدند، زمانی است که ایشان در خط امام(ره) ایستادند.
به عنوان مثال در بحث آمریکا. در حال حاضر صحبت از این است که با آمریکا گفتوگو و ارتباط برقرار کنیم یا خیر، باید ببینیم امام(ره) راجع به آمریکا چه میگفت؟ همه بحث این است که آیا ما نسبت به فرهنگ و ارزشهای اسلامی تساهل و تسامح داشته باشیم یا خیر؟
شما ببینید که امام(ره) در وصیتنامه خود راجع به وزرای ارشاد آینده چه توصیهای میکنند؟ همه بحثهایشان در حدود اختیارات ولایت فقیه است.
* ولی اخیرا شخصیتی مثل آقای هاشمی رفسنجانی بحث مخالفت امام(ره) با شعار «مرگ بر آمریکا» را مطرح کردند.
ایشان نمیگویند که امام(ره) با این شعار مخالف بود، میگویند ما تلاشمان این بود که این موضوع را در زمان حیات امام حل کنیم و نگفتند که حل شد.
برخی از افرادی که جزو جریان دوم بودند، از اعضای نهضت آزادی و انقلابی بودند که الان به خارج از کشور به سر برده و به جریان سوم پیوستند، برخی اعضای حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، برخی وزرای دولت اصلاحات هر شب در آنتن خبرگزاریهای BBC و VOA مصاحبه میکنند و همان حرفهای جریان سلطنتطلب را میگویند.
** رویشهای انقلاب را میتوان در همه صحنهها دید
البته علی رغم همه اینها، رویش هم در انقلاب اسلامی بسیار زیاد بوده است، جوانانی که امام(ره) را ندیدند، جنگ را ندیدند، امروز بسیار آمادهتر از زمان گذشته هستند.
زمانی که بنده در دانشگاه حضور داشتم، تعداد کمی دانشجو عضو بسیج دانشجویی بودند، اما امروز شما تعداد اعضای بسیج دانشجویی را در دانشگاهها مشاهده میکنید و یا اعضای تحکیم وحدت که در حال حاضر نظام را قبول دارند.
اعتکافهای دانشجویی عظیم را ملاحظه کنید، در زمان حضرت امام(ره) هم چنین اعتکافهایی با چنین حجم انبوهی بر پا نمیشد. در نشریات و خبرگزاریها ما تعداد بسیاری خبرنگار و روزنامهنگار و عکاس حرفهای و حزبالهی داریم، دانشمندان هسته ای که سنشان حداکثر 35 سال است. اینها رویشهای انقلاب اسلامی هستند که در ابتدای انقلاب وجود نداشت لذا جریان ریزش و رویش وجود داشت.
** جریان روشنفکر مذهبی غربگرا در مقابل نظام اسلامی میایستد
* این 3 جریان در سالهای پس از ارتحال امام چه تغییری کردند و مدیریت رهبری در برابر اینها چطور بود؟
به نظر من همین 3 جریان عمده هنوز هم حضور دارند یعنی «جریان مذهبی معتقد»، «جریان روشنفکر مذهبی غربگرا» و « جریان غربگرا» که مذهبی نیستند.
منظور ما از غرب، غرب جغرافیایی نیست، بلکه غرب عقیدتی است غربی که اصالت را به انسان و ماده میدهد و اصالتی برای خدا قائل نیست.
«جریان روشنفکر مذهبی غربگرا»، مسلمان است و خدا را قبول دارد اما خدا را در چارچوب مسائل فردی قبول دارد و وارد اجتماع که میشود، مدل شرقی یا غربی را برمیگزیند.
این جریان روشنفکر مذهبی غربگرا اگر تغییر عقیده ندهد، مقابل نظام اسلامی میایستد زیرا ما میگوییم اسلام، دینی است که در چارچوب احکام فردی خود را محصور نمیکند، ما آمدیم حکومت کنیم و برای حکومت هم فرمول داریم، انبیاء الهی آمدهاند که این فرمول را اجرایی کنند.
در روضه روز شهادت امام صادق (ع) در محضر رهبر معظم انقلاب، پس از بیان نکاتی توسط سخنران جلسه در مورد خصوصیات حضرت امام صادق(ع)، همانجا مقام معظم رهبری گفتند من نکتهای را به صحبتهای شما اضافه میکنم و آن این است که امام جعفر صادق(ع) از ابتدا تا انتها درصدد ایجاد حکومت بودند.
** بدون تشکیل حکومت نمیتوان در برابر مستکبرین ایستاد
معروف است امام صادق 3 تا 4 هزار شاگرد داشتند اما روایاتی هست که در اواخر عمر ایشان قرار بود حکومتی ایجاد شود ولی سرّ ائمه فاش شد و آن حکومت تشکیل نشد. در اصل حضرت با تربیت شاگردان درصدد تشکیل حکومت بودند.
ائمه ما اگر فرصت و زمینه داشتند به طور حتم حکومت تشکیل میدادند. امام صادق(ع) در پاسخ به این سوال که چرا حکومت اسلامی ایجاد نمیکنید، با اشاره به گله کوچکی از گوسفندان، میفرمایند: اگر به تعداد این گله، شیعه داشتم تشکیل حکومت میدادم.
تا حکومت برقرار نشود نمیتوان با مستکبر مبارزه کرد و حکومت هم باید در چارچوب اسلام باشد. این موضوع مورد اختلافی ما با روشنفکران مذهبی غربگرا است.
** در فتنه 18 تیر و فتنه 88 افراد ریشهداری نقشآفرینی کردند
شیوه مدیریتی رهبری- دفع حداقلی و جذب حداکثری است. در مقاطعی مانند 18 تیر 78 یا فتنه 88 ما شاهد حضور و نقش آفرینی افرادی هستیم که از اول انقلاب دارای مسئولیتهای حساس بودهاند و بیریشه نیستند. برخورد با اینها مدیریت هوشمندانه ای را میطلبد.
** جامعه مدنی مدنظر خاتمی برگرفته از اندیشه غربی است
* این افراد در مقاطعی مثل 8 سال دولت اصلاحات، مجال خوبی برای عرض اندام و فعالیت پیدا کردند. چه کسانی این فضا را در اختیار آنها قرار میدادند؟
آقای خاتمی که در راس دولت اصلاحات قرار گرفت یک روشنفکر مذهبی غربگرا بود. روشنفکر مذهبی غربگرا همانگونه که عرض کردیم، اعتقادی به حکومت ولایت فقیه به این سبکی که ما معتقد هستیم ندارد. از همان روزهای نخست هم بحث «جامعه مدنی» را عنوان کرد. هرچند که بعدها مقام معظم رهبری «مدینهالنبی» را مطرح کردند و ابعادش را شکافتند و ایشان هم گفتند منظورم همان سخن رهبری است.
البته جامعه مدنی مدنظر ایشان برگرفته از اندیشه غربی است. یعنی حکومت مردم بر مردم. آن زمانی که آقای خاتمی با این خصوصیات در راس کار قرار میگیرد، وزیر کشور ایشان آن فرد خاص میشود که معاون سیاسی خود را آقای تاجزاده معرفی میکند که جزو طیف دوم بنیانگذاران سازمان مجاهدین انقلاب و عضو شورای مرکزی حزب مشارکت است و چنین فردی قرار است احزاب و گروهها را سازماندهی کند.
طبیعتا نهضت آزادی از لحاظ فکری با اینها همسو است و مبنای نهضت آزادی این است که موضوعی به عنوان حکومت ولایت فقیه وجود ندارد.
** رشد علمی در کشور با پایان دوره اصلاحات آغاز شد
در دوران اصلاحات، نظام جمهوری اسلامی فرصتی را در اختیار این افراد (نظیر حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران، مجمع روحانیون مبارز) قرار داد اما ببینید اینها این 8 سال چه کار کردند؟ در مباحث علمی و فضای دانشگاهها چیزی جز تنش سیاسی را شاهد بودیم؟
بهره علمی آن 8 سال را با بعدش مقایسه کنید. بعد از این 8 سال است که رشد علمی شروع شد.
** اصلاحطلبان به دنبال فتح سنگر به سنگر در نظام بودند
در مقولات سیاسی نیز آنها در پی افزایش اختیارات رئیسجمهور و کم کردن اختیارات شورای نگهبان بودند، تئوریسینهای این طیف اعتراف میکردند که ما دنبال فتح سنگر به سنگر هستیم.
آنها به جای اینکه وقتی حکومت دستشان بود، مشکل اقتصادی، بیکاری و فرهنگی کشور را حل کنند شعار تساهل و تسامح سر میدادند و میگفتند اجازه دهید دست ما در عرصه فرهنگ مطلقا باز باشد.
وضعیت دانشگاهها، اردوهای مختلط، درگیریها و کشمکشهای سیاسی در محیطهای دانشگاه که باید محل علمآموزی باشد را میدیدیم. شاهد نابسامانی وضعیت فرهنگی در حیطههای فیلم و کتاب بودیم. روزنامههای زنجیرهای نیز محل دروغپردازی و حمله به نظام اسلامی شده بود. آنها بودند که عدالت علیبن ابیطالب(ع) را زیر سوال بردند و گفتند که به خدا هم میتوان دشنام داد.
** تز حجاریان برای آشوب خیابانی همزمان با تحصن مجلس ششم
آن 8 سال نشان داد که اگر اینها سرکار باشند، کاری به مشکلات اقتصادی، احداث پروژههای عمرانی، پیشرفت صنعتی و تکنولوژی و هستهای ندارند بلکه دنبال استحاله در نظام هستند و قصد تغییر نظام دینی را دارند.
مجلس ششم که قادر بود خدمات بسیاری به مردم ارائه دهد تبدیل به اپوزیسیون نظام میشود و تحصن میکنند تا اراده خود را به نظام تحمیل کنند.
در همان زمان تحصن مجلس ششم آقای حجاریان گفته بود اگر همزمان با این اتفاق، حداقل 10 هزار نفر کف خیابان نیرو داشتیم که از ما حمایت میکرد، نظام سقوط میکرد.
اینها دنبال سقوط نظام و فتح سنگر به سنگر بودند اما آقای خاتمی به تدریج در سالهای 81 و 82 فهمید رویه پیشین قابل امتداد نیست، بنابراین شروع به هماهنگ کردن خود با مقام معظم رهبری کرد.
** مدیریت رهبری اصلاح طلبان را مجبور به حرکت در چارچوب اسلام کرد
از این طرف، در همان سالها می دیدیم که مردم به دنبال ارزشها هستند. کاروان شهدا که از نماز جمعه تهران راه میافتاد، تا آخر شهر جمعیت عظیمی آن را تشییع میکردند.
با مدیریت مقام معظم رهبری بود که گفتمان اصلاحات و منادیان جامعه مدنی مجبور شدند بگوید «اصلاحات در چارچوب اسلام» و یا اینکه منظور ما از جامعه مدنی، مدینةالنبی است و مجبور شدند گفتمان خود را منطبق با گفتمان رهبری کنند زیرا فهمیدند که اگر میخواهند بمانند نباید مردم را از دست بدهند.
گفتمان مردم همان گفتمان مقام معظم رهبری مبنی بر عدالت، پیشرفت و حفظ ارزشها بود و اصلاحات در اواخر دوره خود مجبور شد تا حدودی خود را به گفتمان مردم نزدیک کند.
** فعالیت پنهان ضدانقلاب برای استحاله نظام
* 10 سال پس از فتنه 18 تیر 78، فتنه بزرگ دیگری از خرداد 88 شروع شد. ریشه این فتنه جدید در کجا بود. آیا همان افراد مجددا فعال شده بودند و یا جریانات جدیدی وارد ماجرا شدند؟
مقام معظم رهبری مطلبی را در نماز جمعه سال 89 یا 90 فرمودند که جریانی که بعد از رحلت حضرت امام(ره) یک دهه تلاش کرد و آشوبهای سال 78 را به وجود آورد و موفق نشد، در سال 88 تلاش دیگری کرد و سعی کرد تا نظام را سرنگون کند.
از ابتدای انقلاب اسلامی تا سال 60، جریان روشنفکر مذهبی غربگرا در سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی، ملی مذهبیها و بنیصدر تبلور پیدا کرده بود، همه اینها نخست مذهبی بودند و برای حکومت نیز تلاش میکردند.
مجاهدین خلق مدعی است که از سال 43 و 44 نبرد مسلحانه کرده تا دیکتاتوری را از میان بردارد. ملی مذهبیها نیز مانند آقای پیمان، آقای میثمی، گروه ایران فردا، نهضت آزادی و بنیصدر و امثالهم مدعی بودند که از قبل از انقلاب با شاه مبارزه میکردند.
همه اینها تا اواخر سال 60 امتحان خود را پس دادند و ثابت شد که مجاهدین خلق سر سازگاری با نظام اسلامی ندارد و نبرد مسلحانه را با حکومت آغاز کرد.
نهضت آزادی هم تا مقطع تسخیر لانه جاسوسی جلو آمد و زمانی که معلوم شد امام(ره) قصد مبارزه با آمریکا را دارد، چون معتقد به این مبارزه نبود، کنار رفت.
بنیصدر هم با مجاهدین خلق هم پیمان شد و وقتی دید تئوریش مبنی بر کنار گذاردن ولایت فقیه عملی نیست، فرار کرد.
امام(ره) هم در سال 60 و پس از آغاز مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق، دستور دادند تمام روزنامههای این جریان بسته شود و فعالیتهایشان تعطیل شد.
همزمانی این اتفاقات در دوران 8 ساله جنگ و تا مقطع رحلت حضرت امام(ره) در سال 68 سبب شد جریان روشنفکر مذهبی غربگرا حرکت اجتماعی فعالی نداشته باشد و فرصت عرض اندام در صحنه میدانی را از دست بدهند اما در پوسته خود، جریان استحاله را انجام میدادند و در دستگاههای اجرایی شروع به فعالیت کردند.
** افراد حزباللهی نتوانستند با میرحسین موسوی کار کنند
به عنوان مثال شما دوران نخست وزیری آقای میرحسین موسوی را ببینید. افراد حزباللهی مثل آقایان احمد توکلی و ناطقنوری و عسکراولادی و مرتضی نبوی نمیتوانند با ایشان کار کنند و اکثر همکارانشان همان روشنفکرهای مذهبی غربگرا میشوند.
این افراد در هر نهاد و حزب و گروهی که حضور داشتند سعی میکردند جریان خود را حاکم کنند و جریان مقابل خود را به بنبست بکشانند.
مثلا جریان بهزاد نبوی در سازمان مجاهدین انقلاب سعی کرد تا آنجایی که ممکن است جریان خود را حاکم کند و زمانی که افراد سازمان قاطع در برابرش ایستادند، جدا شد.
جریان مهندس موسوی هم در حزب جمهوری اسلامی، در برابر جریان خط امام ایستاد که در ظاهر به خاطر مسائل اقتصادی بود اما حقیقت مطلب این است که جریان روشنفکر غربگرا مقابل یک جریان اصیل انقلابی ایستاده بود که در نهایت حزب جمهوری اسلامی نتوانست دوام بیاورد و منحل شد.
در مجمع روحانیون مبارز نیز آقایان کروبی، موسوی خوئینیها و خاتمی مقابل آن جریانی که به اصطلاح اصالت انقلابی بیشتری داشت، ایستادند و در آخر مجبور به انشعاب شدند.
** فکر میکردند بعد از امام(ره) اقتدار رهبری از بین میرود
امام خمینی(ره) بر این جریان غلبه سیاسی داشتند و مقتدرانه برخورد میکنند بطوریکه هیچکدام از این جریانات، قدرت مقابله با امام(ره) را پیدا نکردند اما این جریان بعد از رحلت ایشان و در زمان مقام معظم رهبری خیال کرد که آن اقتدار از بین رفته است.
** با رحلت امام(ره) جریانات مخفی ضدانقلاب سر بر آوردند
سالهای 67 و 68 تمامی این جریانهایی که در خفا بودند، سر برآوردند. مثل «حلقه کیان» که از زمان آقای خاتمی از روزنامه کیهان جدا و بعدها سردمدار بسیاری از روزنامههای زنجیرهای شد.
اوج کار جریان روشنفکر غربگرا برای استحاله جریان اصیل اسلامی از این مقطع شروع میشود. مجمع روحانیون مبارز به تدریج استحاله میشود و به جایی میرسد که مقابل نظام میایستد. مجاهدین انقلاب نیز همینطور.
دفتر تحکیم وحدت که تا سال 76 یک جریان انقلابی است، تغییر موضع میدهد. کافیست شما اطلاعیه این دفتر را قبل از سال 76 و تاکیداتی که بر موضوع ولایت فقیه و مخالفت با آمریکا دارد با اطلاعیه سال 77 اینها مقایسه کنید.
از سوی دیگر و در آن زمان ورود آقایان ظریفیان و خانیکی به وزارت علوم و مسئولیت آقای تاجزاده در معاونت سیاسی وزارت کشور را شاهدیم که در همان مقطع تعرض به شورای نگهبان و نهادهای زیر نظر رهبری اتفاق میافتد و مباحث مربوط به لزوم ارتباط با آمریکا و اتمام قطع رابطه با این کشور مطرح میشود. تا سال 78 که این جریان واقعه 18 تیر 78 را به وجود میآورد.
** موسوی خوئینیها جریان استحاله را با خود به مرکز مطالعات استراتژیک بُرد
مجمع محققین حوزه علمیه قم در همین مقطع به عنوان جریانی مقابل جریان اصیل مدرسین حوزه علمیه قم تاسیس میشود. آقای موسوی خوئینیها به مرکز مطالعات استراتژیک میرود و جریان استحاله نیز به همراه اینها به مرکز مطالعات استراتژیک میرسد. شما افرادی که همراه ایشان به مرکز تحقیقات استراتژیک رفتند ملاحظه کنید، آقایان تاجیک، حجاریان، بهزاد نبوی، آرمین، تاجزاده.
** بورسیههای مرکز تحقیقات استراتژیک تز عبور از جمهوری اسلامی را نوشتند
از همین مرکز تحقیقات استراتژیک، عدهای بورسیه دکترا به خارج از کشور میشوند مثل آقایان امینزاده، تاجزاده، محسن میردامادی و دکترایشان را اخذ میکنند.
این افراد، تز و فرمول عبور از جمهوری اسلامی را براساس موج سوم «هانتینگتون» مینویسند. آقای حسین بشیریه که ایدئولوگ این جریان بود آن را تئوریزه میکند و در سال 76 این تز را عملی کرده و در همان سال توانستند با ایجاد یک جریان اجتماعی، ریاستجمهوری را قبضه کنند. در سال 78 و براساس اتفاقی که در روزنامه «سلام» افتاد به میدان آمدند و جریان 150 نفری که معترض بودند را به یک جریان اجتماعی تبدیل کردند.
** تاجزاده میگفت نقطه ضعف ما نداشتن یک شبکه اجتماعی است
وزیر کشوری که باید مسئول امنیت کشور باشد، از این جریان طرفداری میکند و وزیر علوم و معاونین او به همراه تمامی روزنامههای زنجیرهای به دفاع از آنها برخاستند.
مسئول وقت خوابگاه کوی امیرآباد جزو معرکهآفرینان کوی دانشگاه تهران است. این جریان از سال 78 تا آخر دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی دنبال فتح سنگر به سنگر بود که البته موفق نشد و مدیریت مقام معظم رهبری سبب عدم توفیقشان بود.
بعد از ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، اینها شروع به طراحی موج دیگری کردند تا اتفاقات سال 88 را به وجود آوردند.
تمام وقایع سال 88 از قبل برنامهریزی شده بود. اینها گفتند که نقطه ضعف ما نداشتن یک شبکه اجتماعی است و یا به قول آقای تاجزاده که میگفت ما سازمان رای نداریم.
از دو سال قبل از 88 تلاش کردند تا سازمان رای را به وجود آوردند، ستاد 88 ایجاد کردند که در راس آن خود آقای تاجزاده بود.
سازمان طرفداران آقای خاتمی را به وجود آوردند و مدعی بودند که در سراسر کشور 500 هزار نفر را سازماندهی کردند اما آن چیزی که برادران اطلاعات به دست آوردند، در تهران رقمی حدود 270 تا 280 هزار نفر به عنوان سازمان رای در یک شبکه اجتماعی درست کردند.
** ستاد صیانت از آرا یعنی شبهه تقلب در انتخابات
اواخر اسفند سال 87، ستاد صیانت از آرا را تشکیل دادند. صیانت از آراء عبارة اخرای این موضوع است که قرار است تقلبی اتفاق بیفتد. مگر صیانت از آرا وظیفه شورای نگهبان و وزارت کشور و رئیسجمهور نیست؟ این ستاد دائما شروع به دادن اطلاعیه کرد. آقای ابطحی بعدها در بازجوییهایش گفت که «تقلب» کلید رمز انقلاب مخملی یا اغتشاشی بود که آنها میخواستند انجام دهند.
** اصلاحطلبان در ابتدا به موسوی مشکوک بودند
تمام این جریانات، زمانی که آقای موسوی میخواست کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شود، نسبت به او شک داشتند. آقای بهزاد نبوی میگفت موسوی آدم دگمی است و معلوم نیست بتوانیم با او کار کنیم. بعدها موقعی که با آقای موسوی جلسه گذاشتند، گفتند که هر قدر بیشتر با آقای موسوی محشور میشویم، احساس همراهی بیشتری میکنیم. آقای موسوی هم فهمید که تازه اینها را پیدا کرده است.
** مشارکت و مجاهدین جایگزین ستاد انتخاباتی موسوی شدند
بعد از مدتی ستاد انتخاباتی موسوی کنار میرود و جریان روشنفکر غربگرا در قالب مشارکت و مجاهدین و کارگزاران، جایگزین آن میشود. تمام برنامههایی که در ستاد انتخاباتی آقای موسوی طراحی شد، با فرمولی که «جین شارپ» برای انقلاب مخملی میگوید تطابق دارد.
جین شارپ میگوید که همیشه باید از یک نقطه عطف اجتماعی آغاز به کار کرد و مهمترین نقطه عطف انتخابات است.
در تمامی کشورهای دنیا مطابق این فرمول، فردی که اصالت دارد و در میان مردم از یک جایگاهی برخوردار است، کاندیدا میشود. اگر رای آورد، جریان اجتماعی همراه خود را سازماندهی میکند تا تغییرات بعدی را انجام دهد و اگر رای نیاورد، جریان اجتماعی همسو با خود را به سمت اعتراض سازماندهی میکند.
** احمدینژاد نتوانست نخبگان حوزه و دانشگاه را جذب کند
البته در قضایای سال 88، آقای احمدینژاد نتوانسته بود نخبگان حوزه و دانشگاه را جذب خود کند و آنها نسبت به نحوه مناظرات او گلهمند بودند که در فضای غبارآلود آن مقطع بسیار موثر بود.
البته یک تفکر اشتباه هم در میان برخی نخبگان وجود داشت که فکر می کردند آنها هر حرکتی میکنند، در اعتراض به احمدینژاد است. در صورتی که این اعتراض، اعتراض به آقای احمدینژاد نبود. اعتراض به کل نظام بود.
** کشف سند «تاملات راهبردی» در منزل یکی از سران مشارکت
برادران وزارت اطلاعات سندی را در منزل یکی از سران حزب مشارکت به دست آوردند که نام آن سند «تاملات راهبردی» بود. این سند حدود 20 صفحهای، مانیفست حزب مشارکت راجع به انتخابات محسوب میشود که در آن نظام اسلامی، نظامی دیکتاتوری خوانده میشود که باید به ساختار آن ضربه زد و حضور خیابانی و توان تولید آشوب را شرط ضروری یک فعالیت سیاسی میداند و میگوید ما باید حضور خیابانی داشته باشیم تا ضربه نهایی را به نظام بزنیم و این حزب، این خط مشی را در دوران فتنه پیاده میکند.
آقای تاجزاده در نمایشگاه مطبوعات سال 87 شرکت میکند و میگوید چنانچه فاصله آراء کاندیداها زیاد باشد، قطعا تقلب صورت گرفته است.
** هیچ کس تصور نمیکرد آقای روحانی در دور اول رای بیاورد
شما انتخابات سال 92 را در نظر بگیرید، هیچ کس تصور نمیکرد آقای روحانی در دور اول رای بیاورد و تصور این بود که آقای روحانی با آقای قالیباف و یا اقای جلیلی به دور دوم راه مییابند اما هیچ کس هم نگفت اگر روحانی رای بیاورد تقلب صورت گرفته است.
آقای ابطحی در اعترافاتش میگوید اصلاحطلبان برای باخت احتمالی برنامهریزی کرده بودند که از ماهها پیش از انتخابات مسئله تقلب را مطرح کردند و کمیته صیانت از آرا را تشکیل دادند که اگر رای نیاوردند از آن استفاده کنند تا حداقل انتخابات به دور دوم کشید شود.
** م-ه اتاق جنگ تشکیل داده بود
آقای م-ه در 20 خرداد به یکی از عناصر اصلی کارگزاران میگوید همه چیز برای صیانت از آراء آماده است و ما یک اتاق جنگ درست کردهایم. گویی در انتخابات میخواهند به جنگ نظام بروند.
** الگوبردای جنبش سبز از جریان منافقین در سال 60
جریان اصلاحات برای اینکه بداند در انتخابات موفق میشود و مردم به میدان بیایند از یک هفته قبل از انتخابات بنا را بر سازماندهی سازمان رای میگذارد. همه جریان سبز را از یک هفته قبل از انتخابات بسیج کردند و از میدان راه آهن تا تجریش کمبرند سبز راه انداختند. ما عین این برخورد را در جریان منافقین قبل از 30 خرداد داشتیم.
اینها میخواستند قبل از 30 خرداد یک قیام مسلحانه انجام دهند. از یک ماه قبل به همه پایگاهها و همه طرفداران خود گفتند هر میزان نیرو دارند در خیابان محل خود رژه بروید. من یادم هست که منزل ما در خیابان دکتر شریعتی بود و من تعجب میکردم که چرا اینها ساعت 6 بعداز ظهر 500 نفر تا میدان هفت تیر پا به زمین میکوبند. اینها یک آزمایش بود.
کمربند سبز قبل از انتخابات هم آزمایشی بود که ببینند میتوانند مردم را به خیابان بکشانند یا نه. خودشان در بحثهای داخلی میگفتند ما باید مردم را در خیابانها نگه داریم تا اگر پیروز انتخابات شدیم، مسیر این جریان را در جهت نیل به خواستههای بعدی ادامه دهیم. برای همین بود که آقای موسوی هم در مصاحبه خود گفت مردم در خیابانها خواهند ماند که به خواستههای بعدی یعنی فشار به حاکمیت در جهت حذف شورای نگهبان و کم کردن اختیارات رهبری و تغییرات در قانون اساسی برسند.
جالب این است که ظهر روز انتخابات، آقای ابوالفضل فاتح رئیس کمیته ستاد انتخابات آقای موسوی، مصاحبهای با سایت قلم نیوز میکند و میگوید همه اطلاعاتی که از سراسر کشور به ما رسیده نشان میدهد که آقای موسوی پیروز انتخابات است و اگر غیر از این باشد، تقلب شده است.
خود آقای موسوی وقتی هنوز شمارش آرا تمام نشده بود، اعلام کرد که ما پیروز انتخابات هستیم. این در حالی است که همه نظرسنجیهای اعلام شده در داخل کشور و رسانههای خارجی در خارج از کشور، حکایت از این داشت که آقای موسوی حداکثر 28 درصد تا 30 درصد را در اختیار دارد و آقای احمدینژاد بین 55 تا 58 درصد آرا را کسب خواهد کرد که نتیجه انتخابات هم تقریبا همین شد.
** توصیه ابراهیم یزدی برای فشار به حاکمیت
آقای ابراهیم یزدی در مرداد 87 طی سخنانی در دفتر سیاسی حزب می گوید «برای اینکه به حاکمیت فشار بیاوریم، شرط آن، برگزاری انتخابات تحت نظارت بینالمللی است. اگر میخواهید این فرآیند اصلاحطلبی به زایمان طبیعی و سالم باشد چارهای ندارد جز مطرح شدن نظارت بینالمللی نیست. باید بگویید که ما به این گروهی که انتخابات را برگزار میکند، اطمینان نداریم. آیا شما میتوانید مردم را بسیج کنید که بیایند با رای سپاه و بسیج مقابله کنند؟
انتخابات پیش رو با گذشته متفاوت است در شرایط سیاسی و آرایش نیروهای فعلی، اگر با استراتژی قبل شرکت کنید، موفق نمیشوید. باید استراتژی جدیدی به کار برد.»
هدایت الله آقایی عضو حزب مشارکت در بازجویی خود میگوید: جبهه اصلاحات در هر صورت میخواست پیروز انتخابات باشد، حالا یا با به دست آوردن رای اکثریت یا ابطال انتخابات.
** خاتمی میگفت نباید مهندس موسوی را تنها گذاشت
بحث ابطال انتخابات و عبور از قانون یک هفته پیش از انتخابات با حضور آقایان امینزاده، شهاب طباطبایی، تاجزاده، عطریانفر، خانیکی، خانم توحیدلو، طاهری، ابطحی در حضور آقای خاتمی مطرح میشود.
احتمال تقلب و پاسخ رای مردم را آقای تاجزاده مطرح کرد و یک روز بعد از انتخابات نیز این افراد به جلسه فوقالعادهای دعوت شدند (رضا خاتمی، تاجزاده، خانیکی و ..) آقای خاتمی این موضوع را که جامعه نتیجه انتخابات را پذیرفته مطرح کرد و اصرار داشت که باید درخواست ابطال انتخابات داد یا لااقل بر ابطال آن در برخی شهرستانها. میگوید که مهندس موسوی را در شرایط فعلی نباید تنها گذاشت و باید او را پشتیبانی کرد.
تمام این مطالب نشان دهنده این است که بحث ابطال انتخابات در اصل برای این بود که یک جریان اجتماعی درست کنند و این اتفاقا جزو فرمولهای جین شارپ است.
شما اطلاعیههای شماره 11 و 13 آقای موسوی را ببینید. در این اطلاعیهها دائما این بحث مطرح است که جریان سازی اجتماعی شکل بگیرد تا بتوانند مقابل نظام بایستند. لذا جریان روشنفکر مذهبی غربگرا که نظام اسلامی را قبول ندارد، در ماجرای فتنه، جریانی را ایجاد کردند که تمام غربیها و ضدانقلاب به حمایت از آنان پرداختند.
** عدم توفیق فتنه 88 به دلیل مدیریت رهبری بود
* اینجا رهبر انقلاب چطور توانستند جلوی بدعتها و دیکتاتوری را بگیرند و از رای مردم حفاظت کنند در حالی که موضوع جذب حداکثری و دفع حداقلی هم صورت بگیرد؟
تمام دلایل عدم توفیق فتنه 88، نوع مدیریت مقام معظم رهبری بود. رهبری قبل از انتخابات، 2 موضوع جدی را مدنظر داشت. نخست اینکه در انتخابات 88 مردم با حجم بالایی شرکت کنند و اگر به صحبتهای آقا در آن دوران نگاه کنید سرفصلهای بیانات ایشان، ترسیم فضای امید برای مردم و تقویت فضای رقابتی که بتواند همه مردم را به پای صندوقها بکشاند است. البته این اتفاق هم افتاد و در سال 88 بیش از 80 درصد مردم در پای صندوقهای رای حاضر شدند که این اتفاق در هیچ جای دنیا سابقه ندارد.
راجع به تردید آفرینی هم که در قالب صیانت از آرا میکردند، مقام معظم رهبری تذکر دادند که ایجاد ناامیدی و یاس نکنید. بعد از مناظرهها، ایشان سعی کردند التهاب ناشی از مناظرات را با صحبتها و نظرات خود کمرنگ کنند تا فضا در آرامش باشد.
** رهبری همه سعیشان را کردند تا موسوی در خط دشمن قرار نگیرد
بعد از انتخابات، حضرت آقا چند خط مشی جدی را در پیش گرفتند. اولین خط مشی، حفظ جریان غیر پیروز انتخابات در چارچوب نظام و جلوگیری از قرار گرفتن آنها در خط دشمن است.
مقام معظم رهبری فرض را بر این گرفتند که مهندس موسوی و دوستانشان توسط افرادی فریب خوردند اینها ناخواسته در جریانی افتادند که مخالف نظام است و سعی کردند که اینها در دام دشمن نیفتند.
اولین کاری که کردند این بود که بعد از انتخابات، هم برای آقای موسوی هم برای آقای کروبی پیام خصوصی فرستادند که سعی کنند کار ساختار شکن انجام ندهند و هر اعتراضی که میخواهند بکنند، در چارچوب قانون باشد.
** جلسه 2 نفره آقا و میرحسین موسوی
روز 24 خرداد، مهندس موسوی را خواستند و در یک ملاقات خصوصی با ایشان جملهای را گفتند مبنی بر اینکه جنس شما با این جور افراد متفاوت است و لازم است کارها را با متانت و آرامش پیگیری کنید.
* برخورد آقای موسوی چطور بود؟
این ملاقات 2 نفره بود و این جمله هم در سایت آقا نقل شد. اما به هر حال ایشان (موسوی) عصبانی و مدعی بود.
بعد از آن، مقام معظم رهبری با ستادهای انتخاباتی کاندیداها جلسه گذاشتند. آقا نزدیک به 2 ساعت به هر کدام از ستادهای انتخاباتی اجازه دادند هر چه میخواهند بگویند.
بعد نصیحتشان کردند که کاری نکنید که امنیت نظام به هم بخورد، مشارکت 85 درصدی مردم پیروزی بزرگی بود و گفتند من آمادگی دارم تا شورای نگهبان درصد قابل ملاحظهای از این صندوقها را در تهران و شهرستانها بازشماری کند تا از مسیر قانونی به اعتراضات رسیدگی شود و گفتند که اگر بررسی اشکالات مستلزم شمارش مجدد صندوقها باشد این کار را با حضور نمایندگان نامزدها انجام میدهیم.
بعد در خطبههای نماز جمعه 29 خرداد از همه این کاندیداها تجلیل کردند و انتقاداتی هم که در جریان مناظرات به آقای احمدینژاد وارد بود، گفتند. همه را هم به این دعوت کردند که هر کاری میخواهید بکنید در چارچوب قانون باشد و به اردوکشی خیابانی هم خاتمه دهید.
** تعداد سبزها در تجمع 25 خرداد، 200 تا 300 هزار نفر بود
خود اینها معتقد بودند در روز 25 خرداد، نزدیک به یک میلیون نفر در تجمع خیابانی شرکت داشتند. من خودم با موتور از میدان فردوسی تا آزادی رفتم و برآوردم چیزی درحدود 200 تا 300 هزار نفر بود. آن هم فقط در تهرانی که البته آقای موسوی رأی اول را آورده بود و نزدیک به 2.7 میلیون نفر در تهران به ایشان رأی داده بودند. اینکه از این 2 و 7 دهم میلیون، 300 - 400 هزار نفر معترض باشند، بسیار عادی است.
صحبتی که مقام معظم رهبری در نماز جمعه 29 خرداد کردند به شدت در بدنه حامی فتنه ریزش ایجاد کرد، یعنی جمعیتی که به فراخوانی مجمع روحانیون مبارز قرار بود روز شنبه بیایند، 60 تا 70 هزار نفر بیشتر نشدند، روزهای بعد که قرار بود تجمعات برگزار شود، شمار افراد به 10 هزارن فر هم نمیرسید.
جالب این است که حدود 2 تا 3 هفته بعد از انتخابات، یک نظرسنجی راجع به مهندس موسوی انجام میشود که اگر مهندس موسوی دوباره کاندیدا شود شما رأی میدهید؟ 30 درصدی که به ایشان رای داده بودند به 21درصد تقلیل مییابد.
نهایتا پس از راهپیمایی 9 دی، در نظر سنجی که در کل کشور انجام شد، افرادی که هنوز میخواستند به آقای موسوی رأی دهند به 9 درصد کاهش پیدا کرد. در صورتی که در تمام کشورهایی که انقلاب مخملی صورت میگیرد از یک نقطه با جمعیتی 10 هزار تایی شروع میشود و روز به روز گسترش پیدا میکند. این حوادث در تهران با جمعیت بالایی شروع شد در برخی شهرستانها هم تحرکاتی صورت گرفت اما اندکاندک از جمعیت تهران کم شد و در شهرهای دیگر نیز تحرکی نداشتیم.
** رهبری به دنبال اعتمادسازی بودند
کار دومی که مقام معظم رهبری کردند، «اعتمادسازی» بود یعنی رسیدگی به شکایتها در چارچوب قانون، تمدید مهلت قانونی، قبول شمارش 25 درصد از صندوقها، اضافه کردن تعدادی از معتمدین جهت نظارت (علاوه بر شورای نگهبان) که اگر یادتان باشد آقایان افتخار جهرمی، رحیمیان، ابوترابی، ولایتی، حدادعادل، دری نجفآبادی به عنوان معتمدین جدید اضافه شدند اما باز هم اثر نداشت.
کار دیگر، جدا کردن جمعیت مغلوب از جبهه دشمن بود. مقام معظم رهبری دائماً به افراد مختلف تأکید میکردند که شما به اینها دشمن نگویید. میگفتند ما خودمان اینها را عملاً در صف دشمن قرار ندهیم.
بعدا آقا در سخنانی فرمودند اینکه دشمنان اسم بعضیها را میآورند به عنوان اینکه ما مدافع آنها هستیم، دروغ میگویند، مدافع آنها هم نیستند قصدشان ایجاد اختلاف و بدبینی است. ملت ایران و نخبگان نسبت به هم اعتماد دارند. اینها دروغ میگویند.
** رهبری فرمودند معترضان، دشمن نیستند
یا در جای دیگری میفرمایند اینها افرادی هستند که معترض هستند و جزو دشمنان ما نیستند.
در دیدار ماه رمضان رهبر انقلاب با دانشجویان، دانشجویی به اینها لقب منافق و دشمنان نظام داد که آقا برخورد کردند و گفتند درست نیست اسم افرادی که قانونشکن شدند را «منافق» بگذاریم.
در بُعد جذب حداکثری و دفع حداقلی نیز باز ایشان فرمودند اختلاف سلیقه ایراد ندارد، اختلافنظر اشکال ندارد اما در چارچوب قانون. لذا تمام سعی خود را کردند و تا مدتی به اینها لقب فتنهگر ندادند که اینها جذب شده و وارد کشتی نجات شوند. اما از یک مقطعی به بعد، مقام معظم رهبری بحث فتنه را مطرح کردند.
فتنه را از دیدگاه حضرت علی(ع) توضیح دادند و گفتند که از دلایل فتنه این است که مردم، حق را با اشخاص میسنجند در صورتی که باید حق را با حق سنجید.
کسی که زمانی نخستوزیر زمان امام(ره) بوده دلیل نیست حرفش همیشه درست باشد.
دلیل دیگر فتنه در بیان مقام معظم رهبری این است که برخی سکوت میکنند و بعضی از خواص در مقابل فتنه موضعگیری نمیکنند.
یکی از دلایل دیگر فتنه این است که اینها متن و حاشیه را با هم عوض میکنند و تلاش میکنند فضا را غبارآلود کنند که مردم متوجه نشوند.
آنجا دائماً اشاره میکردند که تنها راه مبارزه با فتنه، روشنگری و بصیرت است.
** تحلیل رهبر انقلاب ار وقایع عاشورای سال 88
وقتی قضیه روز عاشورا اتفاق افتاد، نیروهای انقلابی گفتند اینها ضدانقلابند اما مقام معظم رهبری گفتند صف اینها را از ضد انقلاب جدا کنید.
ممکن است فتنهگران از این کار خوششان آمده باشد، اما گفتند ضد انقلاب از سهلانگاری فتنهگران استفاده کرده است.
لذا آقا مدارا کردند و دنبال جذب حداکثری بودند اما رفتارشان توأم با قاطعیت بود. روشنگری کردند و نگذاشتند از راه قانون تخطی شود و با هرکس خلاف قانون عمل میکرد، از موضع اقتدار وارد شدند. از حق قانونی مردم کوتاه نیامدند و زیر بار ابطال انتخابات نیز نرفتند.
در آخر کار و بعد از راهپیمایی 9 دی بود که فرمودند ما میخواهیم عدهای را وارد کشتی نجات کنیم اما خودشان نمیخواهند.
شما نگاه کنید اگر این اتفاق در هر نقطهای از دنیا اتفاق میافتاد کشور به آشوب کشیده میشد اما با مدیریت مقام معظم رهبری در این قضایا فقط حدود 29 نفر کشته شدند که تعدادی از آنها هم بچههای انقلابی بودند و تعدادی هم معلوم نیست توسط چه کسی کشته شدند مثل خانم ندا آقاسلطان.
به همه نیروهای انتظامی که به میدان میرفتند توصیه شده بود دست به اسلحه نبرند.
هرچند در اتفاقات سال 88 نزدیک به 200 تا 250 میلیارد تومان ضرر اقتصادی به کشور خورد، اما شما این موضوع را با اتفاقات اوکراین و اتفاقاتی که در خود آمریکا میافتد مقایسه کنید. تعداد کشتهها را مقایسه کنید.
** فرزند آقای هاشمی یکی از رئوس برنامهریزی اغتشاشات 88 بود
* یکی از موضوعاتی که موجب غبارآلود شدن بیشتر فضا و ایجاد جو التهاب در فتنه 88 شد، نامه بدون سلام و والسلام آقای هاشمی رفسنجانی خطاب به رهبری بود. در این خصوص توضیح بفرمایید.
نامه آقای هاشمی نشان میداد که ایشان از یکسری قضایا مطلع هستند، بالاخره فرزند ایشان یکی از رئوس جریان برنامهریزی اغتشاشات آن مقطع بود. آقای مهدی هاشمی یکی از کسانی است که برنامهریزی میکرد و در این ستادها حضور داشت.
بعد از اقرار متهمین فتنه هم که معلوم شد ایشان نقش اساسی داشتند و قرار شد احضار شوند، به خارج از کشور رفت و محاکمه ایشان قدری عقب افتاد و امیدواریم این دادگاه پس از رسیدگی به جرایم اقتصادی و حیف و میلهایی که داشته و ارتباط با بیگانگان و جاسوسی، به دیگر اتهامات او هم رسیدگی کند.
** تدبیر رهبری در برخورد با نامه هاشمی
آن نامه میتوانست فضا را بسیار بدتر کند و یکی از تدابیر رهبری همین بود که به این نامه پاسخ ندادند.
بعدا که آقای هاشمی برای نمازجمعه رفتند، من خودم حضور داشتم. فرزند ایشان حدود 600 تا 700 نفر را سازماندهی کرده بود که از 8 صبح بیایند و وسط میدان را بگیرند اما برادرانی که مسئول امنیت بودند، مانع شدند.
بسیاری از این افراد تا آن موقع اصلا نمازجمعه نیامده بودند. جالب است نماز جمعه دو در ورودی دارد، یکی در خیابان 16 آذر که برای خانمهاست و دیگری در خیابان قدس که مخصوص آقایان است.
جمعیت زیادی از خانمها و آقایان میخواستند همراه هم از در 16 آذر وارد شوند که به آنها گفته شد در ورودی آقایان از این طرف نیست و این نشان میدهد یکبار هم نماز جمعه نیامده بودند.
وقتی دیدند نمیتوانند حضور فیزیکی پیدا کنند، میخواستند تجمع جدیدی راه بیندازند. خب دستگاههای امنیتی هم هوشیار بود و مانع این کار شدند و بعدها ستاد نماز جمعه هم به این نتیجه رسید که تا وقتی قرار است نماز جمعه محل تجمع افراد فتنهگر بشود، امامت ایشان (اقای هاشمی) ادامه پیدا نکند.
*فارس