شواهد و مستندات فراوانی وجود دارد که جنگ سرد فرهنگی کشورهای غربی علیه جمهوری اسلامی ایران بهعنوان مهمترین نزاع فرهنگی خاورمیانهای و حتی با توجه به نقش ایران در بعد جهانی و تمدنی، از دوران ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی و بر اثر غفلت او و دولتش از برنامهریزی فرهنگی آغاز شد.
به گزارش شهدای ایران به نوشته وطن امروز، عامل دیگری که موجب شد نقطه آغاز تهاجم همهجانبه فرهنگی در دولت وی شکل بگیرد، سرمایهگذاری روی رسانههای تازه تاسیس برای افزایش نقش در تحولات کشور و همچنین
ساخت و ساز تریبونهای تملق و برجستهساز نقشهای دولت بود. همان افرادی که ماموریت داشتند در سایه حمایتهای گسترده و وسیع مالی به تحرک رسانهای و انتشار مطلب بپردازند، به مرور زمان بر اثر عوامل گوناگونی خود را در جبهه فرهنگی علیه جمهوری اسلامی تعریف کردند.
تجویز فرهنگی سیا در سال 68
نشریه آدینه در شماره آبان ماه 1368 رسما به ترجمهای از کتاب جورج اورول درباره توتالیتاریسم پرداخت و مختصات اینگونه نظامها را توصیف کرد، کتابی که در سال 1984 با حمایت و سرمایه سازمان سیا علیه اهداف نظام سیاسی آمریکا به چاپ رسیده بود و در بخش پیشین این نوشتار نیز مورد اشاره قرار گرفت. در این نوشتار به موضوعاتی همچون «وزارت حقیقت» و «وزارت عشق» در چارچوب گفتمانی مقابله با نظامهای ایدئولوژیکی پرداخته شده و همچنین تجربه انقلاب فرهنگی در چین مورد توجه نویسنده نشریه قرار میگیرد.
همین نشریه در مردادماه همان سال به قلم مدیرمسؤولش غلامحسین ذاکری که «نویسنده جهان سومی در قاره بیسوادان» را به مخاطبانش القا و تحمیل میکند به تبیین آرای به اصطلاح «دگراندیشان» میپردازد، نشریهای که فرج سرکوهی، عضو دیگری از جریان مقابله با جمهوری اسلامی در بعد فرهنگی نیز آن را به تریبون اندیشههای براندازانه در حوزه فرهنگ تبدیل کرده بود.
مجله کیان که آبان 1370 تاسیس شد نیز از همین سبک و سیاق کلی یعنی نهادینه کردن لزوم و قطعیت فروپاشی نظامهای ایدئولوژیک تشکیل شد، در واقع اتاق فرمان یک پیام را مخابره میکرد، البته کیان بهصورت گستردهای در موضوع درانداختن بحران آگاهی، تقدسزدایی و مبارزه با باورهای مذهبی نیز وارد شد که بعدها در دوران دولت موسوم به اصلاحات اوج خود را در گفتمانسازی برای دولت تجربه کرد.
به عنوان مثال آغاز فعالیت حشمتالله طبرزدی در سال 1372 با امکانات قابل ملاحظه در ساختمان «پیامدانشجو» در حقیقت ناشی از همین سیاستها به شمار میآید.
طبرزدی بعدها با انتقاد به هاشمی و برخوردهای شدید سیاسی عملا راه به ترکستان پیمود و با قرار گرفتن در مقابل جمهوری اسلامی به جرگه منافقین و همکاران سازمانهای تروریستی فعال علیه جمهوری اسلامی پیوست.
در عین حال پدیدهای همچون طبرزدی محصول انفجار مطبوعاتی دولت هاشمی در ابتدای دهه 70 و رساندن تیراژ و تنوع عناوین به رقم 463 مورد بود، سیاست غلطی که برای نهادینه کردن قدرت خود در مقابل سایر ارکان نظام در پیش گرفته شده بود.
نشریات نگاه نو، آیینه اقتصاد، آیینه اندیشه و ارغنون بهعنوان توضیحدهندگان قدرت و رفتار دولت در دامن زدن به براندازی فرهنگی و همچنین تحقق سیاستهای القایی هاشمی نقش ویژهای ایفا کردند، به طور مثال آیینه اندیشه القا میکرد که دوران رهبری «فرهمند» یا همان کاریزماتیک امام خمینی به سر رسیده و جامعه نیازمند کنار گذاشتن روش مدیریت فقهی و اتخاذ رویکردهای عقلانی در مدیریت است. در واقع این نشریه و گروههایی در صف او تلاش میکردند بین عقلانیت و فقاهت تضاد و درگیری ایجاد کرده و به محیط دوقطبی تصنعی دامن بزنند.
سازمان جنگ سرد فرهنگی علیه جمهوری اسلامی توانست با طرحی چندجانبه و به طور همزمان جمهوری اسلامی را در سطوح و گفتمانهای مختلف در معرض بحران آگاهی قرار دهد که یکی از مهمترینها در این سطح درانداختن شبهات و تردیدهایی از بعد مشروعیت دینی نظام فقاهتی و اصل موضوع جمهوری اسلامی بود.
مهدی حائرییزدی در سال 1370 با انتشار کتابی به زنده کردن قرائتی که عامل اصلی شکست انقلاب مشروطه بود، پرداخت.
وی با نگارش کتاب «حکمت و حکومت» جمهوری و اسلامی را با یکدیگر مانعهالجمع توصیف کرد و کوشید تضاد و تناقض در اصل ماهیت نظام اسلامی را که طبیعتا یک بخش عمده آن در سطح زیربنایی فرهنگی و اندیشهای است در معرض تردیدهای علمی قرار دهد، تردیدهایی که بعدا و درست مانند تجربه مشروطه مورد استقبال روشنفکرانی همچون مجتهد شبستری، سروش و الباقی فعالان در این حوزه قرار گرفت.
نظام در عین حال که در جبهه اندیشههای غربی و سمپاشیهای دائمی سروش، گنجی، شایگان، جهانبگلو، طباطبایی، کاشی و همینطور ثقفی و شمسالواعظین و نظایر اینها در بعد مسائل فرهنگی و عرفی در حال نبرد بود، در عین حال و از جبهه دینی نیز مورد هجمه قرار گرفت، هجمهای که دولت هاشمی خود را نهتنها در رفع و رجوع آن مسؤول نمیدید بلکه عملا با اتخاذ رویکردهای حمایتی با اهداف سیاسی عامل شعلهورتر شدنش نیز بود.
ارگانهای رسانهای جریان روشنفکری همچون نشریات «کیان»، «نگاه نو»، «کلک»، «گفتوگو»، «آیینه اندیشه» و... در فضایی بدون نظارت و به صورت قابل ملاحظهای با استفاده از فضایی غیرقابل توصیف در «آتش به اختیار بودن بمباران مواضع فرهنگی» به ایجاد بحران آگاهی، دگرگونی سبک اندیشه و زیست مسلمانی و همچنین ایجاد شکافهای عمیق و بحرانهای در هم تنیده آگاهی میان نخبگان فکری و فرهنگی کشور پرداختند اما کماکان کادر مرکزی این رسانهها بهصورت مشترک مدیریت و برنامهریزی میشد و تقریبا 10 چهره در تمام این نشریات حضور داشتند.
این نشریات بهصورت یکپارچه به القای اموری همچون «عرفیگرایی یا سکولاریسم»، «تقدسزدایی از شناخت مذهبی و دانش دینی»، «تسری راسیونالیسم یا خردگرایی بر دین»، «بحران آگاهی»، «ساختارستیزی» و... پرداختند. علاوه بر اینها روشنفکران جنگ گستردهای را با هدف حذف نقش روحانیت از جامعه، سیاست، فرهنگ و حتی مطالعه و فهم دین به راه انداختند که عوارض شدید آن در ماجرای تودیع و معارفه محمد خاتمی از وزارت ارشاد و اظهارنظرهای وی بهخوبی خودنمایی میکرد.
«انقلاب ما نیازمند اندیشهای دینی متناسب با مقتضیات زمان و نیازهای اساسی روزگار ماست و عالمان روشنضمیر باید شجاعت شکستن قالبهای تنگ عادات ذهنی را که رنگ تقدس یافته و طلق شده، به هم رسانند.» این اظهارات خاتمی در جریان استعفایش از وزارت ارشاد در سال 1371 را که بهانه آن اقدامات گروههای مردمی علیه هنجار شکنی همین رسانهها بود، میتوان به مثابه اولین نشانه از دگرگونی اندیشه در یک مقام رسمی جمهوری اسلامی طی برنامه فرهنگی دشمن در جبهه جنگ سرد نوین به شمار آورد.
در واقع اولین فرمان درگوشی هاشمی به دوستانش در حوزههای مطبوعاتی درباره شکستن سکوت که اخیرا نیز خطاب به نمایندگان ادوار قبل مجلس صادر شده، در سالهای پس از جنگ تحمیلی چنین فاجعه وسیعی را در بعد فرهنگی با هدایت و برنامهریزی دشمنان ایران اسلامی رقم زد. اگر چه هاشمی در برابر برخی از این گزارههای تجدیدنظرطلبانه واکنشهای بسیار وحشتناکی را نیز در مقاطعی بروز داد و بسیاری از این افراد مورد خشم و انتقامهای بسیار سخت نیز قرار گرفتند اما امروز و پس از تکرار تجربه، همین رویه در بازسازی دولتی با عنوان اصلاحات در مجموعه گفتمانی دولت روحانی نیز تعقیب میشود.
خود هاشمی نیز بسیار شفافتر از گذشته به همین اندیشهها بازگشت داشته و سعی میکند از رویکردهای فرهنگیاش در طول دورههای قبل دفاع کرده و حتی خود را در سطح بلندگویی برای تکرار این مولفهها مطرح کند. از شاخصترین این رویکردها تجویز دین غیر دولتی، عقلانیت سیاسی، شورای فقاهتی، مخالفت با مبارزههای فرهنگی در حوزه مسائل اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی را میتوان مثال زد. در بخشهای بعدی این نوشتار به مختصات جنگ سرد فرهنگی در دولت خاتمی خواهیم پرداخت.
ساخت و ساز تریبونهای تملق و برجستهساز نقشهای دولت بود. همان افرادی که ماموریت داشتند در سایه حمایتهای گسترده و وسیع مالی به تحرک رسانهای و انتشار مطلب بپردازند، به مرور زمان بر اثر عوامل گوناگونی خود را در جبهه فرهنگی علیه جمهوری اسلامی تعریف کردند.
تجویز فرهنگی سیا در سال 68
نشریه آدینه در شماره آبان ماه 1368 رسما به ترجمهای از کتاب جورج اورول درباره توتالیتاریسم پرداخت و مختصات اینگونه نظامها را توصیف کرد، کتابی که در سال 1984 با حمایت و سرمایه سازمان سیا علیه اهداف نظام سیاسی آمریکا به چاپ رسیده بود و در بخش پیشین این نوشتار نیز مورد اشاره قرار گرفت. در این نوشتار به موضوعاتی همچون «وزارت حقیقت» و «وزارت عشق» در چارچوب گفتمانی مقابله با نظامهای ایدئولوژیکی پرداخته شده و همچنین تجربه انقلاب فرهنگی در چین مورد توجه نویسنده نشریه قرار میگیرد.
همین نشریه در مردادماه همان سال به قلم مدیرمسؤولش غلامحسین ذاکری که «نویسنده جهان سومی در قاره بیسوادان» را به مخاطبانش القا و تحمیل میکند به تبیین آرای به اصطلاح «دگراندیشان» میپردازد، نشریهای که فرج سرکوهی، عضو دیگری از جریان مقابله با جمهوری اسلامی در بعد فرهنگی نیز آن را به تریبون اندیشههای براندازانه در حوزه فرهنگ تبدیل کرده بود.
مجله کیان که آبان 1370 تاسیس شد نیز از همین سبک و سیاق کلی یعنی نهادینه کردن لزوم و قطعیت فروپاشی نظامهای ایدئولوژیک تشکیل شد، در واقع اتاق فرمان یک پیام را مخابره میکرد، البته کیان بهصورت گستردهای در موضوع درانداختن بحران آگاهی، تقدسزدایی و مبارزه با باورهای مذهبی نیز وارد شد که بعدها در دوران دولت موسوم به اصلاحات اوج خود را در گفتمانسازی برای دولت تجربه کرد.
به عنوان مثال آغاز فعالیت حشمتالله طبرزدی در سال 1372 با امکانات قابل ملاحظه در ساختمان «پیامدانشجو» در حقیقت ناشی از همین سیاستها به شمار میآید.
طبرزدی بعدها با انتقاد به هاشمی و برخوردهای شدید سیاسی عملا راه به ترکستان پیمود و با قرار گرفتن در مقابل جمهوری اسلامی به جرگه منافقین و همکاران سازمانهای تروریستی فعال علیه جمهوری اسلامی پیوست.
در عین حال پدیدهای همچون طبرزدی محصول انفجار مطبوعاتی دولت هاشمی در ابتدای دهه 70 و رساندن تیراژ و تنوع عناوین به رقم 463 مورد بود، سیاست غلطی که برای نهادینه کردن قدرت خود در مقابل سایر ارکان نظام در پیش گرفته شده بود.
نشریات نگاه نو، آیینه اقتصاد، آیینه اندیشه و ارغنون بهعنوان توضیحدهندگان قدرت و رفتار دولت در دامن زدن به براندازی فرهنگی و همچنین تحقق سیاستهای القایی هاشمی نقش ویژهای ایفا کردند، به طور مثال آیینه اندیشه القا میکرد که دوران رهبری «فرهمند» یا همان کاریزماتیک امام خمینی به سر رسیده و جامعه نیازمند کنار گذاشتن روش مدیریت فقهی و اتخاذ رویکردهای عقلانی در مدیریت است. در واقع این نشریه و گروههایی در صف او تلاش میکردند بین عقلانیت و فقاهت تضاد و درگیری ایجاد کرده و به محیط دوقطبی تصنعی دامن بزنند.
سازمان جنگ سرد فرهنگی علیه جمهوری اسلامی توانست با طرحی چندجانبه و به طور همزمان جمهوری اسلامی را در سطوح و گفتمانهای مختلف در معرض بحران آگاهی قرار دهد که یکی از مهمترینها در این سطح درانداختن شبهات و تردیدهایی از بعد مشروعیت دینی نظام فقاهتی و اصل موضوع جمهوری اسلامی بود.
مهدی حائرییزدی در سال 1370 با انتشار کتابی به زنده کردن قرائتی که عامل اصلی شکست انقلاب مشروطه بود، پرداخت.
وی با نگارش کتاب «حکمت و حکومت» جمهوری و اسلامی را با یکدیگر مانعهالجمع توصیف کرد و کوشید تضاد و تناقض در اصل ماهیت نظام اسلامی را که طبیعتا یک بخش عمده آن در سطح زیربنایی فرهنگی و اندیشهای است در معرض تردیدهای علمی قرار دهد، تردیدهایی که بعدا و درست مانند تجربه مشروطه مورد استقبال روشنفکرانی همچون مجتهد شبستری، سروش و الباقی فعالان در این حوزه قرار گرفت.
نظام در عین حال که در جبهه اندیشههای غربی و سمپاشیهای دائمی سروش، گنجی، شایگان، جهانبگلو، طباطبایی، کاشی و همینطور ثقفی و شمسالواعظین و نظایر اینها در بعد مسائل فرهنگی و عرفی در حال نبرد بود، در عین حال و از جبهه دینی نیز مورد هجمه قرار گرفت، هجمهای که دولت هاشمی خود را نهتنها در رفع و رجوع آن مسؤول نمیدید بلکه عملا با اتخاذ رویکردهای حمایتی با اهداف سیاسی عامل شعلهورتر شدنش نیز بود.
ارگانهای رسانهای جریان روشنفکری همچون نشریات «کیان»، «نگاه نو»، «کلک»، «گفتوگو»، «آیینه اندیشه» و... در فضایی بدون نظارت و به صورت قابل ملاحظهای با استفاده از فضایی غیرقابل توصیف در «آتش به اختیار بودن بمباران مواضع فرهنگی» به ایجاد بحران آگاهی، دگرگونی سبک اندیشه و زیست مسلمانی و همچنین ایجاد شکافهای عمیق و بحرانهای در هم تنیده آگاهی میان نخبگان فکری و فرهنگی کشور پرداختند اما کماکان کادر مرکزی این رسانهها بهصورت مشترک مدیریت و برنامهریزی میشد و تقریبا 10 چهره در تمام این نشریات حضور داشتند.
این نشریات بهصورت یکپارچه به القای اموری همچون «عرفیگرایی یا سکولاریسم»، «تقدسزدایی از شناخت مذهبی و دانش دینی»، «تسری راسیونالیسم یا خردگرایی بر دین»، «بحران آگاهی»، «ساختارستیزی» و... پرداختند. علاوه بر اینها روشنفکران جنگ گستردهای را با هدف حذف نقش روحانیت از جامعه، سیاست، فرهنگ و حتی مطالعه و فهم دین به راه انداختند که عوارض شدید آن در ماجرای تودیع و معارفه محمد خاتمی از وزارت ارشاد و اظهارنظرهای وی بهخوبی خودنمایی میکرد.
«انقلاب ما نیازمند اندیشهای دینی متناسب با مقتضیات زمان و نیازهای اساسی روزگار ماست و عالمان روشنضمیر باید شجاعت شکستن قالبهای تنگ عادات ذهنی را که رنگ تقدس یافته و طلق شده، به هم رسانند.» این اظهارات خاتمی در جریان استعفایش از وزارت ارشاد در سال 1371 را که بهانه آن اقدامات گروههای مردمی علیه هنجار شکنی همین رسانهها بود، میتوان به مثابه اولین نشانه از دگرگونی اندیشه در یک مقام رسمی جمهوری اسلامی طی برنامه فرهنگی دشمن در جبهه جنگ سرد نوین به شمار آورد.
در واقع اولین فرمان درگوشی هاشمی به دوستانش در حوزههای مطبوعاتی درباره شکستن سکوت که اخیرا نیز خطاب به نمایندگان ادوار قبل مجلس صادر شده، در سالهای پس از جنگ تحمیلی چنین فاجعه وسیعی را در بعد فرهنگی با هدایت و برنامهریزی دشمنان ایران اسلامی رقم زد. اگر چه هاشمی در برابر برخی از این گزارههای تجدیدنظرطلبانه واکنشهای بسیار وحشتناکی را نیز در مقاطعی بروز داد و بسیاری از این افراد مورد خشم و انتقامهای بسیار سخت نیز قرار گرفتند اما امروز و پس از تکرار تجربه، همین رویه در بازسازی دولتی با عنوان اصلاحات در مجموعه گفتمانی دولت روحانی نیز تعقیب میشود.
خود هاشمی نیز بسیار شفافتر از گذشته به همین اندیشهها بازگشت داشته و سعی میکند از رویکردهای فرهنگیاش در طول دورههای قبل دفاع کرده و حتی خود را در سطح بلندگویی برای تکرار این مولفهها مطرح کند. از شاخصترین این رویکردها تجویز دین غیر دولتی، عقلانیت سیاسی، شورای فقاهتی، مخالفت با مبارزههای فرهنگی در حوزه مسائل اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی را میتوان مثال زد. در بخشهای بعدی این نوشتار به مختصات جنگ سرد فرهنگی در دولت خاتمی خواهیم پرداخت.