شهدای ایران shohadayeiran.com

نهم دیماه من و مادرم منزل بودیم که در آنروز سروان امینی در راهپیمایی مردم به افسران خود اشاره می‌کند و می‌گوید: "این فرد ریش ‌دار را که عکس امام خمینی را به اندازه ریش چانه تا پاهایش در دست گرفته و حرکت می‌کند کیست و او را در بین جمعیت شناسایی می‌کند و در
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ «شهید محمدحسین شیرازی» یکی دیگر از شهدای دهم دی ماه سال 57 ورامین است که در آن روز خونین به دست عوامل شاه به شهادت رسید. او از همان عنوان جوانی به افشاگری علیه رژیم شاه پرداخت .

گفت وگوی زیر با برادر و یکی از خواهران این شهید انجام شده است.

شهید محمد حسین شیرازی شهید حادثه 10 دی سال 57 ورامین

 بنده ‌محمدرضا شیرازی متولد سال 1338منطقه کارخانه قند ورامین هستم. ما 4 خواهر و 2 برادر هستیم که پدرم حاج محسن شیرازی معمار کارخانه روغن کشی ورامین بود.

-برادرم «شهید محمدحسین شیرازی» متولد20 آبان ماه 1330در منطقه کارخانه قند است.

تحصیلات ابتدایی‌اش را در مدرسه رینه باجک محله ا‌مان گذراند، راهنمایی را درمدرسه معین و دبیرستان را در دبیرستان کارخانه قند که بعدها به نام خودش نامگذاری شد گذراند.

ما در یک خانواده بسیار مذهبی پرورش یافتیم و پدرم به علت ظلم‌هایی که به او شده بود تصمیم به مبارزه با شاه را گرفت.برادرم اعلامیه‌های امام را در دبیرستان همراه دوستان خود تقسیم می‌کرد و در تهران پخش می‌کرد و من نیز به عنوان راننده موتور او را در روستاهای ورامین برده و اعلامیه‌ها را پخش می‌کردیم.

محمدحسین وقتی دیپلم گرفت به شرکت ایران یوروپ که مربوط به شاپور غلامرضا پهلوی بود رفت و به عنوان مسئول ترابری شروع به کارکرد.

او چون با ماشین‌های سنگین به شهرستان می‌رفت خیلی راحت اعلامیه ها را پخش می‌کرد و حتی یکبار در شهر قوچان تحت تعقیب قرار گرفته و چماق به دستان آنجا  او را تحت تعقیب داشتند و او با زرنگی خود را به کر و لالی می‌زند و آنها از کار خود منصرف می‌شوند.

-او بسیار فعال بود و در آن زمان کارهایی علیه نظام شاه می کرد. برای مثال من را همراه خود به تهران می‌برد و با درست کردن کوکتل مولوتف اغذیه فروشی‌های خیابان سعدی و حوالی خیابان گمرک را آتش می‌زد و از سرگروه های فعالیت علیه رژیم شاه در شهر ورامین بود.

بارها توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفته بود و دو تن از همسایگان ما که از نیروهای ساواک بودند بارها از او و خانواده‌ما تعهد می‌گرفتند که دست ازکارهایش بردارد.

-روز نهم دیماه سال 57 آیت الله فلسفی در حسینیه بنی فاطمه علیه رژیم سخنرانی می‌کرد و وقتی به سمت حسینیه حرکت کردیم تعدادی از نیروهای شهربانی برای ایجاد رعب و وحشت بین مردم تعدادی از مغازه‌ها را آتش زدند و خودم دیدم که مقابل

شهربانی ساوه و امامزاده کوکب الدین و نیروهای امنیتی او را با دست نشان می‌دادند و من با اخطار گفتم که مواظب خودت باش.

روز دهم دیماه امام جمعه ورامین آیت الله محمودی درخواست تظاهرات علیه رژیم را دادند و مردم در حالی که راهپیمایی می‌کردند با هجوم نیروهای گارد مواجه شدند.

در این وضعیت بود که «مقصود واحدی» روبه روی خیابان حامدی سابق و مهدیه فعلی «شهید حسن کریمی» را به شهادت رساندند و وقتی جنازه او را بر روی یک لنگه در گذاشتیم در حال شعار دادن و تشیع او به سمت مسجد صاحب زمان بودیم که در مقابل امامزاده کوکب الدین شهیدان «مسعود میرزایی و محمد حسین شیرازی» را مورد اصابت گلوله قرار دادند.

بعد از شهادت محمدحسین جنازه او را به روستای کهنه گل و امامزاده یحیی انتقال دادیم. ابتدا قرار شد در آنجا به خاک سپرده شود اما به دلیل اینکه احتمال داده می‌شد جنازه توسط عوامل ساواک گرفته شود به تکیه شاه حسین ورامین انتقال دادیم و به خاطر تکه تکه شدن بدن برادرم در اثر رگبار مسلسل بدون غسل دادن و با دادن تیمم و لباس در تکیه شاه حسین به خاک سپرده شد.

بعد از شهادت او ما در تعقیب قاتل برادرم بودیم که یکی از بچه‌های ورامین استوار علی نوروزی را در تهران دستگیر کرد.

در دادگاه او منکر شلیک گلوله شد و قرار شد تیر شلیک شده نوروزی و تیری که در بدن برادرم اصابت کرده بود بررسی شود. بعد از دو ماه از طرف پزشک قانونی تهران و ورامین و حاج آقا محمودی اجازه نبش قبر صادر شد و قبر شکافته شد و تشخیص داده شد که استوار نوروزی برادرم را به شهادت رسانده است.

-بدن برادرم بعد از دو ماه تازه بود بطوری که به گفته دکتر موسوی عرق پیشانی او گرم و تازه بود.

 رحیمه شیرازی دومین خواهر شهید محمدحسین شیرازی نیز گفت: ارتباط بنده و محمد به دلیل تفاوت سنی کمی که داشتیم بسیار صمیمی بود. او در شرکت  ایران یوروپ کار می‌کر د. از شیراز اعلامیه‌های امام را از دفتر آیت‌الله دستغیب می‌گرفت و در مشهد به آیت‌الله شیرازی می‌رساند.

-در قم هر وقت جلوی آنها را می‌گرفتن رمزهای مخصوصی داشتند مثلا یک رمز با عبارت«آب قم شوره، شاه را نمی‌خواهیم زوره» این اسم، اسم رمز شب بود تا آنها به ‌راحتی عبور کنند.

او همیشه به من تاکید می‌کرد کتاب فاطمه فاطمه است دکتر  شریعتی را بخوانم و خودش پای ثابت حسینیه ارشاد بودو حتی یک بار من را پای صحبت خانم کاتوزیان در حسینیه ارشاد برد.

مادر من نیز  دختر شیخ علیرضا حقی بود و ما در یک خانواده بسیار مذهبی زندگی می‌کردیم و زمینه‌های مبارزاتی علیه رژیم شاه و فعالیت های مذهبی را داشتیم.

محمد یک دستگاه تکثیر که توسط همسرم از اداره بازرگانی که محل کارش بود خریداری کردو اعلامیه‌های امام را تکثیر و پخش می‌کرد.

-ارتباط بسیار تنگاتنگی با مسجد داشت و یکی از روش‌های تبلیغ او قطع کردن برق مسجد و پخش اعلامیه‌های امام بود. او مدت سه ماه دردبیرستان نظام مافی تحصیل کرد و سه ماه هم توسط ساواک هنگامی که درمسیر تهران_ترکیه رانندگی می‌کرد دستگیر شد.

-روز نهم دیماه من و مادرم منزل بودیم که در آنروز سروان امینی در راهپیمایی مردم به افسران خود اشاره می‌کند و می‌گوید: "این فرد ریش‌دار را که عکس امام خمینی را به اندازه ریش چانه تا پاهایش در دست گرفته و حرکت می‌کند کیست و او را در بین جمعیت شناسایی می‌کند.

در روز دهم دیماه نیز ساعت هشت و نیم الی 9 صبح محمد حسین با ما خداحافظی کرد و به مادرم گفت ما را حلال کن. او در بین تظاهرات کنندگان بود که وقتی شهید کریمی به شهادت می رسد پیکر او  را درحال تشییع بود که برادرم هدف گلوله ساواک قرار می‌گیرد.

وقتی محمد  توسط استوار نوروزی  به شهادت رسید، بدنش در حال جابه‌جا کردن  ازخانه به خانه دیگر بود و در نهایت بدنش را در منزل دایی‌ام  روی کرسی قرار دادند بطوری که وقتی ما به آنجا رسیدیم و علت خون زیاد را پرسیدیم به ما گفتند این خون به خاطر ذبح گوسفند برای محمد است اما این‌طور نبود و خون‌ها مربوط به جنازه محمد بود و بدنش‌را در شاه حسین ورامین به خاک سپرده شد.

منبع:فارس

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار