شهدای ایران: حاج حسین یکتا، مسئول قرارگاه خاتم الاوصیاء، جانباز و راوی دفاع مقدس و از فعالان فرهنگی انقلاب اسلامی است. خیلیها حاج حسین یکتا را از روایتهای متفاوتش از صحنههای نبرد در هشت سال دفاع مقدس میشناسند، هرچند او این روزها با مسئولیتی که در قرارگاه خاتم الاوصیاء دارد و تلاشی که در راستای پیشرفت جبهه فرهنگی انقلاب میکند، کمتر فرصتی برای روایت از رزم هشتساله ایران دارد، اما حاج حسین یکتا همچنان در روایت و یادآوری عهد رزمندگان اسلام با خدای خود و نبردهای باشکوهشان یکتاست. بازخوانی گفتگوی تفصیلی او در مورد عملیات مرصاد در سالروز این پیروزی غیورمندانه در ادامه میآید:
* تسنیم: برخی معتقدند در زمانی که موضوع حمله منافقین و بعد عملیات مرصاد پیش آمد اگر کسی مثل صیاد شیرازی نبود موفقیت مرصاد حاصل نمیشد و این صیاد بود که پیروزی مرصاد را به سرانجام رساند، چون برخی مسئولین ما درگیر فضای سیاسی بعد از قطعنامه شده بودند و متوجه خطر مرزها نبودند، نظر شما راجع به این موضوع چیست؟
علت ترور شهید صیاد ضربهای بود که منافقین از او در عملیات مرصاد خورده بودند
من در آن زمان یک بسیجی جزء در لشگر 17 علیّبن ابیطالب(ع) بودم و در عملیات مرصاد هم نبودم. وقتی عملیات شروع شد ما در منطقه جنوب آمادهباش بودیم و در عملیات حضور نداشتیم. و اطلاعاتی هم از این عملیات ندارم. ولی میدانم که علت ترور شهید صیاد ضربهای بود که منافقین از صیاد و از نوع عملیاتی که ایشان آنجا بهپا کرد، خورده بودند، علی الخصوص هدایت بچههای هوانیروز؛ خود ایشان توی هلیکوپتر نشسته و به منطقه آمده مدیریت میکرد و علاوه بر یگانهای پیاده ارتش و سپاه که با منافقین درگیر بودند، یگانهای پروازی هوانیروز که زیر نظر فرمانده نیروی زمینی ارتش هستند، در آن عملیات ضربه کاری به منافقین زدند و من فکر میکنم اگر مزد جهاد، شهادت است، شهید صیاد مزد آن جهادهایی را که در مبارزه با نفس خود کرده بود و در مبارزاتی که در میدان عملیات و خارج از آن با دشمنان داشته است، گرفت. اگر صیاد ترور شد نتیجه عقدهها و کینههای منافقین و ضربههایی کاری بود که از صیاد خورده بودند. اثر وضعی حضور صیاد در مرصاد خیلی مهم بود. ضربه کاری که از صیاد خوردند بسیار اثرگذار بود. نتیجه این عقده، کینهای شد که او را در وقت قحطی شهادت به شهادت رساندند.
قطعنامه را قبول کردیم و در عملیاتهایی مثل مجنون و فکه و مرصاد دشمن جلو آمد
اگر از من بپرسند عملیات مرصاد چه بود میگویم قطعنامه پذیرفته شد، درِ بهشت بسته شد، خدا برای خصوصیها به دست اشقی الاشقیا یک بار دیگر در بهشت را باز کرد. چون امام میگوید: منافقین از کفار بدترند، پس جزو دسته اشقی الاشقیا هستند. خدا خیلی از خوبها را در همین عملیات مرصاد برد. مرصاد، مهمانی خصوصی خدا بود برای شهدا و کمینگاه خاص خدا بود برای منافقین. عملیات مرصاد آخرین لحظات الحاق خیلی از کسانی بود که از قافله شهدا جا مانده بودند. خدا به ما نشان داد که وقتی جلوی دشمنان کوتاه آمدیم یا تجمیع و وحدت نکردیم یا قوا را بهطور کامل به میدان نیاوردیم، موفق نبودهایم، که امام هم در همین مورد گفت، بگذاریم و بگذریم و بعدها بررسی میکنیم که جنگ برای برخی در رأس امور نبوده است. در فتنههای 88 هم دیدیم که چهکسانی و چطور حضور داشتند و چه کردند. اینطور بود که قطعنامه را قبول کردیم و در عملیاتهایی مثل مجنون و فکه و مرصاد و... دشمن تا کجاها جلو آمد. و همین موضوع به ما نشان داد که هرجا کوتاه آمدیم آنها کوتاه نیامدند و هرجا ایستادهایم، کوتاه آمدهاند.
مرصاد خیلی درسها داشت/درس آنکه اگر قطعنامه را پذیرفتی فکر نکن دشمن به تو رحم میکند
مرصاد خیلی درسها داشت. درس اینکه اگر قطعنامه را پذیرفتی فکر نکن دشمن به تو رحم میکند. درس اینکه اگر درِ جهاد و شهادت را میبندند آخر کار یک در را باز میکنند. در ناامیدی بسی امید است. تا گفتیم جنگ تمام شد و دیگر شهادتی در کار نیست امیدی به این بزرگی باز شد. کار خدا چندوجهی است. با یک تیر چند هدف را میزند. در مرصاد هم چنین بود. در مرصاد خدا، هم در کمین منافقین بود و هم کمین خوبها. آنجا کمینگاه هر دو گروه بود. خوبها را با خود برد و منافقین را هم کشت.
*تسنیم: منافقین فکر میکردند در کرمانشاه مقبولیت دارند و اگر بتوانند وارد آنجا شوند، از حمایت مردم برخوردارند. و بعد از شکستی که در مرصاد متحمل شدند رسانههای غربی هم اعلام کردند که اگر منافقین خود را در دامان صدام نمیانداختند و به اعمال زور متوسل نشده بودند، موفقتر عمل میکردند. آیا واقعا فضا اینطور بود و در آن برهه منافقین در قومیتها مقبولیت چنینی داشتند؟
مرصاد سکهای بود که دورو داشت. یک روی آن اینکه خدا منافقین را کور و کر کرده بود. منافقین را احمق کرده و اینها را دچار یک غفلت و خبط اساسی کرده بود. چون آنها از سال اول انقلاب، تمردها، بعد ترورها و بعد بمبگذاریها را انجام داده و ظلم زیادی به مردم کرده بودند. خون خیلی از مردم مظلوم غیرنظامی که در هیچ درگیری خانه تیمی هم نبودند، ریختند و آنها را کشتند. پدر را جلوی چشم فرزندش در خیابان کشتند و پاسدارها را اسیر و شکنجه کردند و ظلمهای دیگر. و چون از جنس داخلی بودند با دشمن پشت خاکریز هم فرق داشتند. یعنی هم کشتند و هم خون به دل کردند. خیلی از بچههای خوبمان را هم در دانشگاه گول زده با خود بردند. خیلی از آنها هم میخواهند برگردند اما رویشان نمیشود که بازگردند. چون دیگر هویت و ماهیتی ندارند. خانوادهشان هم آنها را نمیپذیرد. به همین خاطر گاهی میگویم خیلی از ردههای پایین منافقین و نیروهای جزءشان گول خوردند و رفتند. آنهایی که گول خوردند هم آدم کشتند.
مرصاد انتقام الهی از منافقین بود
حالا مقایسه کنید، برخی سی سال است در این نظام، حرام خوردهاند. کسانی که امام حسین(ع) درموردشان میگفت با اینها اینقدر حرف نزنید. فایدهای ندارد. اینها حرام خوردهاند. باید خیلی حواسمان جمع باشد. آن نفاق جدیدی که در حال شکل گرفتن است از حرام خوردنهاست. اینها از دزدی در نظام رشد کردهاند. حالا آینده مملکت با این حرام خوارها را خدا به خیر کند. کسانی را که حضرت آقا در بحث عوام و خواص میفرمایند مراقبشان باشید.
به همین خاطر در مرصاد خدا منافقین را گول زد. میخواست انتقام از آنها بگیرد. آن طرف قصه منافقین تحلیلشان این است که خیلی کار فروریخته. ایران قطعنامه را قبول کرده. نیرو نیست و اگر برویم جلو میتوانیم موفق شویم. من نمیدانم که آیا سران منافقین هم باور کرده بودند که اگر برویم تهران برایمان فرش قرمز پهن میکنند یا نه؟ مردم در همان مسیر هم درگیر شدند هرچند به شهری هم نرسیدند. در سر پل ذهاب که آدمی نبود. خسروی هم که نابود بود. تنها جایی که مانده بود کرند بود و اسلام آباد؛ منافقان شهری فتح نکردند.
مرصاد یک عملیات نظامی یا اقبال اجتماعی نبود/صدام در مرصاد ترغیب کننده برای هلاکت منافقین بود
ما یک خط مقدم با چند رزمنده داشتیم. بدون خط دو و سه و چها رو پنج؛ بدون موانع مین چهل کیلومتری جلوی شهر بصره با آن عمق؛ گفتیم بیاییم و با چهارتا سرباز توی خط بزنیم و باز کنیم و با تویوتای دو کابینه دو باک بنزین از توی مسیرها عبور کنیم. بدون اینکه الحاق جناحین بدهیم و چپ و راست خودمان را پوشش دهیم. بدون اینکه عقبه لجستیکی و تدارکاتی خودمان را وصل کنیم و از بین جادههایی رد شویم که میتوانند از دو طرف ما را قیچی کنند. همان طور که بچهها از سمت ایلام و پلدختر آمدند و منافقین را قیچی کردند و در آن تنگه مرصاد ماندند. چنین عملیاتی اصلا یک عملیات نظامی است؟ انجام این عملیات یا از روی خوش خیالی منافقین بوده و یا کس دیگری داشته طراحی میکرده که بزنید و بروید. اگر شد جایی را بگیریم که خوب است و اگر هم نشد، منافقین از دست میروند دیگر؛ ایران که قطعنامه را قبول کرده. اگر هم نشد جایی را بگیریم و جلو برویم این منافقین هستند که تلفات میدهند. یعنی صدام ترغیب کننده و تشویق کننده برای هلاکت منافقین بوده است.
این عملیات نه نظامی بود، نه یک حرکت اجتماعی بود که بگوییم اقبال اجتماعی داشته است. نه حرکتی بود که با حداقل صغری و کبری امکان پیروزی را برای طرف مقابل داشته باشد. مشخص بود که به طور قطعی و حتمی منافقان نابودند و این تعداد تلفات را دادند. ولی در نهایت باز من احساس میکنم که این یک انتقام خدا بود که عقل و تدبیر اینها را از کار انداخت و ذهنشان را به این سمت برد که بروید در تهران منتظر شما هستند. هماهنگی هم بین عوامل داخلیشان کرده بودند. اینطور هم نبود که در شهرهای ما استقبال اجتماعی برای حضور منافقین بوده باشد. شاید چهار نفر به جنگ و اتفاقات آن اعتراض داشتند اما منافقین را واقعا مردم دوست نداشتند. و استقبال اجتماعی از طرف مردم نبوده است. ما همیشه در مردم چیزی را که به عنوان استقبال میدیدیم. استقبال از رزمندگان و بسیجیان بوده است. و خاطرخواهی این شهدا؛ الان هم این شهدا در دل مردم جای دارند. طرف با هر طرز فکر سیاسی و با هر نگاه و فکری میگوید شهیدان را از این مسائل جدا کنید. جدیدا از بس به حکمتها و مدیریت آقا هم اعتقاد پیدا کردند که بعضی از آنها که ناله هم میکردند، الان آقا را به حکمت، سواد، مدیریت، تخصص و ولایت و تقوا دارند یاد میکنند.
* تسنیم: برخی معتقد بودند که اعلام پذیرش قطعنامه خودش موضع ضعف ایران را نشان میداد. آیا بازتاب عملیات مرصاد توانست در دنیا به اثبات حقانیت و قدرت ایران در جنگ هشت ساله کمک کند؟
قطعنامه، دفاع خدا از خمینی بود/ما قطعنامه را با ناز پذیرفتیم نه با زور
اولا امام اصلا اعتقاد به ضعف و قدرت نداشت. اعتقاد به امر تکلیف داشت. میفرمود ما چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم و بعد گفت من برای خدا این قطعنامه را پذیرفتم و جام زهر را نوشیدم و من برای خدا آبرویم را دادم. من میگویم پیروزی ما در جنگ این است که امروز صدام بالای دار است و قذافی ته چاه؛ و زندان برای مبارک باز شده است. و امروز نام و یاد خمینی در همه دنیا میدرخشد و اینها همه به این علت است که امام آبرویش را داد. گفت آبرویم را میدهم و کار دشمن را متوقف میکنم. پیروزی ما در دنیا این بود که ما قطعنامه را قبول کردیم. و این بدین معنی نیست که شکست خوردهایم. چون ما به دنبال احقاق امر حق و اجرای امر تکلیف بودیم. خدا گفته ان الله یدافع عن الذین آمنوا خدا از آنهایی که در راه حق کار میکنند دفاع میکند. قطعنامه دفاع خدا از خمینی بود. یک روز، زمانی که ما پشت دیوارهای بصره بودیم دشمن دستهایش را بالا کرد و قطعنامه 598 را به عجز و خواری نوشت. ما هم ناز کردیم و گفتیم هر موقع دلمان بخواهد میپذیریم. ما قطعنامه را با ناز پذیرفتیم نه با زور؛ به همین دلیل وقتی پس از پذیرش قطعنامه دشمن دوباره حمله کرد ریختیم جبهه و فراریاش دادیم.
ما برای خدا قطعنامه را اجرا کردیم و برای خدا پذیرفتیم که حسب این نیازها، کارشناسیها و وضعیتی که داریم قبول میکنیم که دیگر پیشروی نکنیم و اوضاع را متوقف کنیم. خدا هم چنین پیشروی را در سالهای بعد از جنگ به ما داد. به همین دلیل قطعنامه موضع ضعف ما نبود. موضع قدرت ما بود. قطعنامه دقیقا با منافع ما نوشته شده بود ولی ما ناز میکردیم و میگفتیم که بیشتر و دقیقتر میخواهیم. تعیین متجاوز میخواهیم. خسارت میخواهیم. آتش بس نمیخواهیم. قطعنامه در موضع قوت ما نوشته شد.
راه قدس از کربلا میگذرد یعنی اینکه ما امروز در غزه و لبنان تعیین تکلیف میکنیم
اگر بخواهیم با نگاه جنگهای دنیا به جنگ خودمان نگاه کنیم میگوییم که زمینی که به دست نیامد، این بچهها هم کشته شدند. اما جنگ ما صورت جهاد فی سبیل الله داشت. راه قدس از کربلا میگذرد یعنی چه؟ یعنی ما امروز در غزه و لبنان تعیین تکلیف میکنیم. ما امروز کاری با دنیا کردهایم که همه دنیا جمع شده تا سوریه را بزند و نتوانسته که این کار را بکند. و هر روز عقبتر مینشیند. ما امروز در ونزوئلا، اندونزی، تایلند و مالزی هستیم. ما امروز صدا و ندا و گفتمانمان در همه دنیاست. حزب الله لبنان را از جنگ 33 روزه شناختند. از بچه استشهادیها شناختند. خودسازی در حزب الله لبنان هم در جنگ 33 روزه شکل گرفت. حالا حساب کنید جنگ هشت ساله ما چه کارهایی در دنیا کرد؟ آن هم جهادی با جنس رهبریت و ولایتی مثل امام و حضور حضرت آقا در خط مقدم جبهه و بچه بسیجیهای عاشق که یکی از آنها عبدالحسین برونسی بود. یکی همت و یکی خرازی و باکری؛ شهدایی که امروز وقتی یک گمنامش میآید دل نسل سومیهای انقلاب را میریزد. پس میبینیم هرچه شهید گمنام مانده است، ضرر نکردهایم. امروز اینها برای انقلاب عین نفع هستند.
طلبکاری همیشگی ما از عراق هم از بندهای قطعنامه بود
اگر به دنبال عبودیت و بندگی هستیم و اگر انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی است اگر انقلابی به سمت بندگی خداست، این نگاه خدایی باید در آن جریان داشته باشد. همه قرارهای خدا با خمینی محقق شد. و قطعنامه یکی از این قرارها بود. وقتی قرار بود خمینی از این دنیا برود،خدا خیلی زیبا بساط جنگ و جبهه را هم جمع کرد. طلبکاری همیشگی ما از عراق هم از بندهای قطعنامه بود. خدا با خمینی بود همانطور که امروز همان خدا با همه ملائک غیبی با حضرت آقا هستند. ما انقلاب را باید همیشه از دو زاویه ببینیم زاویهای که اهل دنیا را تفهیم بکنیم و زاویه برکتی که به ما حرکت بدهد.
* تسنیم: برخی معتقدند در زمانی که موضوع حمله منافقین و بعد عملیات مرصاد پیش آمد اگر کسی مثل صیاد شیرازی نبود موفقیت مرصاد حاصل نمیشد و این صیاد بود که پیروزی مرصاد را به سرانجام رساند، چون برخی مسئولین ما درگیر فضای سیاسی بعد از قطعنامه شده بودند و متوجه خطر مرزها نبودند، نظر شما راجع به این موضوع چیست؟
علت ترور شهید صیاد ضربهای بود که منافقین از او در عملیات مرصاد خورده بودند
من در آن زمان یک بسیجی جزء در لشگر 17 علیّبن ابیطالب(ع) بودم و در عملیات مرصاد هم نبودم. وقتی عملیات شروع شد ما در منطقه جنوب آمادهباش بودیم و در عملیات حضور نداشتیم. و اطلاعاتی هم از این عملیات ندارم. ولی میدانم که علت ترور شهید صیاد ضربهای بود که منافقین از صیاد و از نوع عملیاتی که ایشان آنجا بهپا کرد، خورده بودند، علی الخصوص هدایت بچههای هوانیروز؛ خود ایشان توی هلیکوپتر نشسته و به منطقه آمده مدیریت میکرد و علاوه بر یگانهای پیاده ارتش و سپاه که با منافقین درگیر بودند، یگانهای پروازی هوانیروز که زیر نظر فرمانده نیروی زمینی ارتش هستند، در آن عملیات ضربه کاری به منافقین زدند و من فکر میکنم اگر مزد جهاد، شهادت است، شهید صیاد مزد آن جهادهایی را که در مبارزه با نفس خود کرده بود و در مبارزاتی که در میدان عملیات و خارج از آن با دشمنان داشته است، گرفت. اگر صیاد ترور شد نتیجه عقدهها و کینههای منافقین و ضربههایی کاری بود که از صیاد خورده بودند. اثر وضعی حضور صیاد در مرصاد خیلی مهم بود. ضربه کاری که از صیاد خوردند بسیار اثرگذار بود. نتیجه این عقده، کینهای شد که او را در وقت قحطی شهادت به شهادت رساندند.
قطعنامه را قبول کردیم و در عملیاتهایی مثل مجنون و فکه و مرصاد دشمن جلو آمد
اگر از من بپرسند عملیات مرصاد چه بود میگویم قطعنامه پذیرفته شد، درِ بهشت بسته شد، خدا برای خصوصیها به دست اشقی الاشقیا یک بار دیگر در بهشت را باز کرد. چون امام میگوید: منافقین از کفار بدترند، پس جزو دسته اشقی الاشقیا هستند. خدا خیلی از خوبها را در همین عملیات مرصاد برد. مرصاد، مهمانی خصوصی خدا بود برای شهدا و کمینگاه خاص خدا بود برای منافقین. عملیات مرصاد آخرین لحظات الحاق خیلی از کسانی بود که از قافله شهدا جا مانده بودند. خدا به ما نشان داد که وقتی جلوی دشمنان کوتاه آمدیم یا تجمیع و وحدت نکردیم یا قوا را بهطور کامل به میدان نیاوردیم، موفق نبودهایم، که امام هم در همین مورد گفت، بگذاریم و بگذریم و بعدها بررسی میکنیم که جنگ برای برخی در رأس امور نبوده است. در فتنههای 88 هم دیدیم که چهکسانی و چطور حضور داشتند و چه کردند. اینطور بود که قطعنامه را قبول کردیم و در عملیاتهایی مثل مجنون و فکه و مرصاد و... دشمن تا کجاها جلو آمد. و همین موضوع به ما نشان داد که هرجا کوتاه آمدیم آنها کوتاه نیامدند و هرجا ایستادهایم، کوتاه آمدهاند.
مرصاد خیلی درسها داشت/درس آنکه اگر قطعنامه را پذیرفتی فکر نکن دشمن به تو رحم میکند
مرصاد خیلی درسها داشت. درس اینکه اگر قطعنامه را پذیرفتی فکر نکن دشمن به تو رحم میکند. درس اینکه اگر درِ جهاد و شهادت را میبندند آخر کار یک در را باز میکنند. در ناامیدی بسی امید است. تا گفتیم جنگ تمام شد و دیگر شهادتی در کار نیست امیدی به این بزرگی باز شد. کار خدا چندوجهی است. با یک تیر چند هدف را میزند. در مرصاد هم چنین بود. در مرصاد خدا، هم در کمین منافقین بود و هم کمین خوبها. آنجا کمینگاه هر دو گروه بود. خوبها را با خود برد و منافقین را هم کشت.
*تسنیم: منافقین فکر میکردند در کرمانشاه مقبولیت دارند و اگر بتوانند وارد آنجا شوند، از حمایت مردم برخوردارند. و بعد از شکستی که در مرصاد متحمل شدند رسانههای غربی هم اعلام کردند که اگر منافقین خود را در دامان صدام نمیانداختند و به اعمال زور متوسل نشده بودند، موفقتر عمل میکردند. آیا واقعا فضا اینطور بود و در آن برهه منافقین در قومیتها مقبولیت چنینی داشتند؟
مرصاد سکهای بود که دورو داشت. یک روی آن اینکه خدا منافقین را کور و کر کرده بود. منافقین را احمق کرده و اینها را دچار یک غفلت و خبط اساسی کرده بود. چون آنها از سال اول انقلاب، تمردها، بعد ترورها و بعد بمبگذاریها را انجام داده و ظلم زیادی به مردم کرده بودند. خون خیلی از مردم مظلوم غیرنظامی که در هیچ درگیری خانه تیمی هم نبودند، ریختند و آنها را کشتند. پدر را جلوی چشم فرزندش در خیابان کشتند و پاسدارها را اسیر و شکنجه کردند و ظلمهای دیگر. و چون از جنس داخلی بودند با دشمن پشت خاکریز هم فرق داشتند. یعنی هم کشتند و هم خون به دل کردند. خیلی از بچههای خوبمان را هم در دانشگاه گول زده با خود بردند. خیلی از آنها هم میخواهند برگردند اما رویشان نمیشود که بازگردند. چون دیگر هویت و ماهیتی ندارند. خانوادهشان هم آنها را نمیپذیرد. به همین خاطر گاهی میگویم خیلی از ردههای پایین منافقین و نیروهای جزءشان گول خوردند و رفتند. آنهایی که گول خوردند هم آدم کشتند.
مرصاد انتقام الهی از منافقین بود
حالا مقایسه کنید، برخی سی سال است در این نظام، حرام خوردهاند. کسانی که امام حسین(ع) درموردشان میگفت با اینها اینقدر حرف نزنید. فایدهای ندارد. اینها حرام خوردهاند. باید خیلی حواسمان جمع باشد. آن نفاق جدیدی که در حال شکل گرفتن است از حرام خوردنهاست. اینها از دزدی در نظام رشد کردهاند. حالا آینده مملکت با این حرام خوارها را خدا به خیر کند. کسانی را که حضرت آقا در بحث عوام و خواص میفرمایند مراقبشان باشید.
به همین خاطر در مرصاد خدا منافقین را گول زد. میخواست انتقام از آنها بگیرد. آن طرف قصه منافقین تحلیلشان این است که خیلی کار فروریخته. ایران قطعنامه را قبول کرده. نیرو نیست و اگر برویم جلو میتوانیم موفق شویم. من نمیدانم که آیا سران منافقین هم باور کرده بودند که اگر برویم تهران برایمان فرش قرمز پهن میکنند یا نه؟ مردم در همان مسیر هم درگیر شدند هرچند به شهری هم نرسیدند. در سر پل ذهاب که آدمی نبود. خسروی هم که نابود بود. تنها جایی که مانده بود کرند بود و اسلام آباد؛ منافقان شهری فتح نکردند.
مرصاد یک عملیات نظامی یا اقبال اجتماعی نبود/صدام در مرصاد ترغیب کننده برای هلاکت منافقین بود
ما یک خط مقدم با چند رزمنده داشتیم. بدون خط دو و سه و چها رو پنج؛ بدون موانع مین چهل کیلومتری جلوی شهر بصره با آن عمق؛ گفتیم بیاییم و با چهارتا سرباز توی خط بزنیم و باز کنیم و با تویوتای دو کابینه دو باک بنزین از توی مسیرها عبور کنیم. بدون اینکه الحاق جناحین بدهیم و چپ و راست خودمان را پوشش دهیم. بدون اینکه عقبه لجستیکی و تدارکاتی خودمان را وصل کنیم و از بین جادههایی رد شویم که میتوانند از دو طرف ما را قیچی کنند. همان طور که بچهها از سمت ایلام و پلدختر آمدند و منافقین را قیچی کردند و در آن تنگه مرصاد ماندند. چنین عملیاتی اصلا یک عملیات نظامی است؟ انجام این عملیات یا از روی خوش خیالی منافقین بوده و یا کس دیگری داشته طراحی میکرده که بزنید و بروید. اگر شد جایی را بگیریم که خوب است و اگر هم نشد، منافقین از دست میروند دیگر؛ ایران که قطعنامه را قبول کرده. اگر هم نشد جایی را بگیریم و جلو برویم این منافقین هستند که تلفات میدهند. یعنی صدام ترغیب کننده و تشویق کننده برای هلاکت منافقین بوده است.
این عملیات نه نظامی بود، نه یک حرکت اجتماعی بود که بگوییم اقبال اجتماعی داشته است. نه حرکتی بود که با حداقل صغری و کبری امکان پیروزی را برای طرف مقابل داشته باشد. مشخص بود که به طور قطعی و حتمی منافقان نابودند و این تعداد تلفات را دادند. ولی در نهایت باز من احساس میکنم که این یک انتقام خدا بود که عقل و تدبیر اینها را از کار انداخت و ذهنشان را به این سمت برد که بروید در تهران منتظر شما هستند. هماهنگی هم بین عوامل داخلیشان کرده بودند. اینطور هم نبود که در شهرهای ما استقبال اجتماعی برای حضور منافقین بوده باشد. شاید چهار نفر به جنگ و اتفاقات آن اعتراض داشتند اما منافقین را واقعا مردم دوست نداشتند. و استقبال اجتماعی از طرف مردم نبوده است. ما همیشه در مردم چیزی را که به عنوان استقبال میدیدیم. استقبال از رزمندگان و بسیجیان بوده است. و خاطرخواهی این شهدا؛ الان هم این شهدا در دل مردم جای دارند. طرف با هر طرز فکر سیاسی و با هر نگاه و فکری میگوید شهیدان را از این مسائل جدا کنید. جدیدا از بس به حکمتها و مدیریت آقا هم اعتقاد پیدا کردند که بعضی از آنها که ناله هم میکردند، الان آقا را به حکمت، سواد، مدیریت، تخصص و ولایت و تقوا دارند یاد میکنند.
* تسنیم: برخی معتقد بودند که اعلام پذیرش قطعنامه خودش موضع ضعف ایران را نشان میداد. آیا بازتاب عملیات مرصاد توانست در دنیا به اثبات حقانیت و قدرت ایران در جنگ هشت ساله کمک کند؟
قطعنامه، دفاع خدا از خمینی بود/ما قطعنامه را با ناز پذیرفتیم نه با زور
اولا امام اصلا اعتقاد به ضعف و قدرت نداشت. اعتقاد به امر تکلیف داشت. میفرمود ما چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم و بعد گفت من برای خدا این قطعنامه را پذیرفتم و جام زهر را نوشیدم و من برای خدا آبرویم را دادم. من میگویم پیروزی ما در جنگ این است که امروز صدام بالای دار است و قذافی ته چاه؛ و زندان برای مبارک باز شده است. و امروز نام و یاد خمینی در همه دنیا میدرخشد و اینها همه به این علت است که امام آبرویش را داد. گفت آبرویم را میدهم و کار دشمن را متوقف میکنم. پیروزی ما در دنیا این بود که ما قطعنامه را قبول کردیم. و این بدین معنی نیست که شکست خوردهایم. چون ما به دنبال احقاق امر حق و اجرای امر تکلیف بودیم. خدا گفته ان الله یدافع عن الذین آمنوا خدا از آنهایی که در راه حق کار میکنند دفاع میکند. قطعنامه دفاع خدا از خمینی بود. یک روز، زمانی که ما پشت دیوارهای بصره بودیم دشمن دستهایش را بالا کرد و قطعنامه 598 را به عجز و خواری نوشت. ما هم ناز کردیم و گفتیم هر موقع دلمان بخواهد میپذیریم. ما قطعنامه را با ناز پذیرفتیم نه با زور؛ به همین دلیل وقتی پس از پذیرش قطعنامه دشمن دوباره حمله کرد ریختیم جبهه و فراریاش دادیم.
ما برای خدا قطعنامه را اجرا کردیم و برای خدا پذیرفتیم که حسب این نیازها، کارشناسیها و وضعیتی که داریم قبول میکنیم که دیگر پیشروی نکنیم و اوضاع را متوقف کنیم. خدا هم چنین پیشروی را در سالهای بعد از جنگ به ما داد. به همین دلیل قطعنامه موضع ضعف ما نبود. موضع قدرت ما بود. قطعنامه دقیقا با منافع ما نوشته شده بود ولی ما ناز میکردیم و میگفتیم که بیشتر و دقیقتر میخواهیم. تعیین متجاوز میخواهیم. خسارت میخواهیم. آتش بس نمیخواهیم. قطعنامه در موضع قوت ما نوشته شد.
راه قدس از کربلا میگذرد یعنی اینکه ما امروز در غزه و لبنان تعیین تکلیف میکنیم
اگر بخواهیم با نگاه جنگهای دنیا به جنگ خودمان نگاه کنیم میگوییم که زمینی که به دست نیامد، این بچهها هم کشته شدند. اما جنگ ما صورت جهاد فی سبیل الله داشت. راه قدس از کربلا میگذرد یعنی چه؟ یعنی ما امروز در غزه و لبنان تعیین تکلیف میکنیم. ما امروز کاری با دنیا کردهایم که همه دنیا جمع شده تا سوریه را بزند و نتوانسته که این کار را بکند. و هر روز عقبتر مینشیند. ما امروز در ونزوئلا، اندونزی، تایلند و مالزی هستیم. ما امروز صدا و ندا و گفتمانمان در همه دنیاست. حزب الله لبنان را از جنگ 33 روزه شناختند. از بچه استشهادیها شناختند. خودسازی در حزب الله لبنان هم در جنگ 33 روزه شکل گرفت. حالا حساب کنید جنگ هشت ساله ما چه کارهایی در دنیا کرد؟ آن هم جهادی با جنس رهبریت و ولایتی مثل امام و حضور حضرت آقا در خط مقدم جبهه و بچه بسیجیهای عاشق که یکی از آنها عبدالحسین برونسی بود. یکی همت و یکی خرازی و باکری؛ شهدایی که امروز وقتی یک گمنامش میآید دل نسل سومیهای انقلاب را میریزد. پس میبینیم هرچه شهید گمنام مانده است، ضرر نکردهایم. امروز اینها برای انقلاب عین نفع هستند.
طلبکاری همیشگی ما از عراق هم از بندهای قطعنامه بود
اگر به دنبال عبودیت و بندگی هستیم و اگر انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی است اگر انقلابی به سمت بندگی خداست، این نگاه خدایی باید در آن جریان داشته باشد. همه قرارهای خدا با خمینی محقق شد. و قطعنامه یکی از این قرارها بود. وقتی قرار بود خمینی از این دنیا برود،خدا خیلی زیبا بساط جنگ و جبهه را هم جمع کرد. طلبکاری همیشگی ما از عراق هم از بندهای قطعنامه بود. خدا با خمینی بود همانطور که امروز همان خدا با همه ملائک غیبی با حضرت آقا هستند. ما انقلاب را باید همیشه از دو زاویه ببینیم زاویهای که اهل دنیا را تفهیم بکنیم و زاویه برکتی که به ما حرکت بدهد.