استاد برجسته اخلاق گفت: برای بزرگان عبادت تا جایی که توان دارید، خدمت به خلق تا جایی که نفس دارید و هدایت خلق سه اصل است، اینها حرف اصلی دیگری هم داشتند، معتقد بودند ما باید آدم پیدا کنیم، این آدم تکوینی است اگر تکمیل شود از صدهزار کتاب دیگر برتر است.
به گزارش شهدای ایران به نقل از جام جم، استاد محمد علی جاودان در برنامه ضیافت به بیان بخش هایی از زندگی و سجایای اخلاقی جدش، مرحوم شیخ مرتضی زاهد و استاد بزرگوارش آیت الله حق شناس پرداخت، متن سخنان ایشان را می توانید بخوانید.
من آقا نیستم و آقا فقط یک نفر است
در گذشته تهران 4 محله داشت که یکی از این 4 محله، محله چاله میدان بود که محله ای بسیار غنی بود و گفته می شود 12 مجتهد در آن زندگی می کردند. آسید عبدالکریم لاهیجی که استاد مرحوم جد ما نیز بودند از جمله بزرگانی بودند که در این محل تشریف داشتند. ایشان مرد بسیار بزرگی بود به طوری که بزرگان و علمای اخلاق سلسله اخلاقی خود را به ایشان می رسانند، آسید عبدالکریم لاهیجی شاگرد مرحوم شیخ انصاری است و با تأیید بسیار جدی ایشان در تهران جایگاه یافت و مدرس و امام جماعت مروی شد.
آسید عبدالکریم لاهیجی روز اول که به محراب مسجد برای نماز رفتند عبا را برداشت و قبا و عمامه را به زمین گذاشت و شروع کرد به نماز خواندن، به ایشان گفتند آقا پس چرا عبا و عمامه را درمی آورید و نماز می خوانید گفت من در خانه ام همین طور نماز می خوانم پس اینجا نیز نباید چیزی افزوده شود هرکار کردند نتوانستند ایشان را راضی کنند که با عبا و عمامه نماز بخواند تا در نهایت به حاج مولا علی کنی گفتند، حاج مولا علی حکم کردند که باید لباس رسمی تان را بپوشید و در نهایت ایشان راضی شد.
همسر آسید عبدالکریم خواهر حاج مولا علی کنی است، آسید عبدالکریم یک روز به همسرش می گوید به خانه برادر و پدرتان تشریف ببرید، حاج مولا علی کنی دوباره پا درمیانی می کنند و دلیلش را می پرسند، آسیدعبدالکریم می گوید خانم فکر می کند زن آقا هستند و به این خدمتکار تحکم می کند من آقا نیستم و آقا فقط یک نفر است.
اگر کسی استعداد داشته باشد به استاد خوب برخورد خواهد کرد
در حقیقت کسی که دارای استعدادی باشد یک استاد خوب سر راهش قرار خواهد گرفت، برای رسیدن به مقامات استاد، استعداد و زحمت لازم است. مرحوم جد ما نزد چنین استادی چون آسید عبدالکریم لاهیجی درس می خواند، هم درس فقه و اصول و هم درس سیر و سلوک.
مرحوم عموی ما نقل می کرد که من 7 ساله بودم که از تشنگی از خواب بیدار شدم دیدم پدرم ایستاده به نماز شب و گریه می کند آن قدر من نیز همراه پدر گریه کردم تا خوابم برد، حاج کریم مباشر، همسایه پدربزرگم بوده، او تعریف می کند که من یک ساعت قبل از نماز بیدار شدم و به بیرون از منزل رفتم دیدم آشیخ زاهد به دالان منزلش آمده و مشغول راز و نیاز و عبادت است نیم ساعت، 40 دقیقه بعد بازگشتم و دیدم ایشان همچنان مشغول عبادت و گریه هستند.
اگر صبح کسی نزد آشیخ مرتضی زاهد می رفت و حاجتی داشت تا ظهر برای رفع مشکل آن فرد دوندگی می کرد
ایشان در عبادت بسیار کوشا و خستگی ناپذیر بودند و به شدت به خلق خداوند خدمت می کردند اگر صبح کسی نزد ایشان حاجتی داشت تا ظهر برای رفع مشکل آن فرد دوندگی می کرد، این برای ایشان اصل و مانند ستون اول بود، برای ایشان یک اصل دیگر علاوه بر تلاش در عبادت و خدمت به خلق، هدایت خلق خدا بود اگر کسی نزد آشیخ زاهد می آمد و می خواست تا آقا برایش استخاره بگیرد می گفت اول بگذار یک حدیث از امام صادق(ع) برایت بگویم.
این سه اصل بسیار برای این چنین افرادی مانند آشیخ مرتضی زاهد بسیار مهم است، عبادت تا جایی که توان دارید، خدمت به خلق تا جایی که نفس دارید و هدایت خلق. به مرحوم امام می گفتیم آقا استراحت کنید، می گفتند استراحت در قبر است، تا نفس هست باید کار کرد.
خدایا من را بیشتر از یک روضه خوان نشناسند
آیت الله حق شناس به دوستمان می گفت پشت میز خدمت بنشین تا زمانی که برای خدمت به خلق از پا بیفتی، این ها حرف اصلی دیگری هم داشتند، معتقد بودند ما باید آدم پیدا کنیم، این آدم تکوینی است اگر تکمیل شود از صدهزار کتاب دیگر برتر است و لحظه ای در آن درنگ و سستی نمی کردند.
آشیخ زاهد میکوشید نام و نشانی نداشته باشد، پسردایی ام نقل می کرد پسردایی ام نقل می کرد یک بار بعد جلسه ای 30 نفر ایشان را دیدند و در کوچه همگی به آشیخ زاهد سلام کردند ایشان هم ایستادند جواب یک به یک را دادند و در چنین زمانی دعا می کرد و می گفت خدایا من را بیشتر از یک روضه خوان نشناسند.یک باربرای ایشان نذری و موقوفه ای به درب منزل می برند و می گویند آقا برای علمای تهران است اما ایشان آن را قبول نمی کند و می گوید من خودم را جز علمای تهران نمی دانم.ایشان معتقد بود اگر شهرت نداشته باشم، کسی آن دنیا نیز از من حساب نمی کشد که این شهرت برای چه و از کجا آمده و چه کردی با آن؟
از خانه پدری ایشان یک دنگ و ربعی به ایشان رسید و تا آخر عمر در رابطه با مال دنیا نه چیزی به این خانه افزوده شد و نه کم شد، ایشان به شدت ترس از حساب داشتند، کل دین نیز ترس از حساب است، ما معتقدیم به یک روز حساب پس رفتار و اعمالمان هم باید با حساب و کتاب باشد.
مرحوم جد ما بنیان گذارجلسات برای خانم ها و تربیت معلمین برای بانوان بودند
من فکر می کنم مرحوم جد ما اولین کسی بود که مجالس برای بانوان داشتند و خانم های پاک و پاکیزه و باتقوایی تربیت کردند و بنیان گذارجلسات برای خانم ها و تربیت معلمین برای بانوان بودند، افرادی مانند آشیخ مرتضی زاهد و دیگر بزرگان هرگز لحظه ای به بطالت نمی گذراندند زیرا می دانستند اگر یک لحظه کم بگذارند از امامشان(ع) عقب خواهند ماند.
البته با وجود تمامی تلاش هایشان برای خانواده نیز کم نمی گذاشتند امام زین العابدین در مجلس عبدالملک فرمود اگر وظیفه ای برای مردم و خانواده نداشتم نگاه به آسمان می دوختم و چشم برنمی داشتم تا بمیرم، و طوری این جملات را بیان فرمودند که عبدالملک به گریه افتاد عبدالملکی که حجاج یکی از دست هایش بود.
آشیخ محمد حمامی از اخیار بود یک بار در خواب حاج مقدس را می بیند که می گوید من در بهشت هستم و اینجا خیلی خوب است از او می پرسد شیخ مرتضی کجاست؟ حاج مقدس جواب می دهد ایشان پیش سلمان و ابوذر است و ما دستمان به دامن او نمی رسد.
چه کنیم خدا از ما راضی باشد؟
من در خدمت استاد دیگرمان علامه عسگری رسیدم و به ایشان گفتم ما مسلمان آیت الله حق شناس هستیم، گفتند بگو مؤمنان دست ایشان هستید، ما چون ایشان را دیدیم، دین را باور کردیم.اوایلی که من خدمت ایشان رسیده بودم 18، 19 سال داشتم، ایشان بعد نماز صبح با لحنی بیان می کردند چه کنیم خدا از ما راضی باشد، دوباره بعد نماز ظهر با لحنی دیگر می فرمودند چه کنیم خدا از ما راضی باشد و بار دیگر بعد نماز مغرب و عشا بیان می داشتند چه کنیم خدا از ما راضی باشد.
این سؤال چه کنیم خدا از ما راضی باشد را آقا تا حدود دو سال طوری بیان می کردند که انگار ذکر می گفتند تا این که بعد دوسال دیگر نگفتند و برای من سؤال بود که آیا این سؤال را رها کرده اند یا به جوابش رسیده اند، تصور کنید که به جوابش رسیده باشند، این همان جایی است که بزرگان خودشان را می کشتند تا به آن برسند.
ما هزار بار از آقای حق شناس می شنیدیم خدمت به خلق،خدمت به مردم، هدایت مردم
ما هزار بار از آقا می شنیدیم خدمت به خلق، خدمت به مردم، هدایت مردم. خودشان هم پنهانی کار می کردند. به دست من پول برای کسانی می فرستادند که هیچ کس خبر نداشت و بعدها دوست ما می گفتند به دست ایشان هم پول برای خانواده های زندانیان سیاسی می فرستادند. این یک فن است من کارم را می کنم اما کسی خبردار نمی شود بنابراین تابلو نمی شوم.
برای آقای حق شناس بلا می بارید
برای ایشان بلا می بارید، گاهی 15 جور مریضی داشتند که یک دانه آن برای یک فرد کافی است. یک سفرمشرف شدند به مشهد، برگشتمان یادمان است که به من فرمودند می خواهی بروی کلاس آخر؟ من ماه ها نمی دانستم کلاس آخر یعنی چه؟ یعنی این که ایشان 40 سال پیش به کلاس رضا رسیده بودند و به اصطلاح خودشان ایشان 40 سال در این کلاس ورزش کرده بودند.یعنی معلوم شد که باید تسلیم باشی و این یعنی کلاس آخر.
نگویید آیت الله خامنه ای بگویید آیت الله العظمی خامنه ای، ایشان علمدار است
دوستمان می گفت دو روز قبل از ماجرای کوی دانشگاه ایشان می گفتند برای رهبر خطر است، با این لفظ می گفتند که برای علمدار خطر است. آمدند فرودگاه با ایشان مصاحبه کردند، پرسیدند نظرتان درباره آیت الله خامنه ای چیست؟ آقا پاسخ دادند نگویید آیت الله خامنه ای بگویید آیت الله العظمی خامنه ای. آیت الله خامنه ای علمدار است. نپرسید چه کسی اعلم است بگویید چه کسی علمدار است.علمدار را باید حفظ کرد.
ما چه می دانیم امیرالمؤمنین(ع) تشریف فرما شدند یعنی چه؟
ایشان یک بار که قلبشان مشکل پیدا کرد تا به بیمارستان رساندنشان دکتر گفت دیر آورده اید و ایشان را بی درنگ به ccu بردند و قلب ایشان از دست رفته بود،آن شبی که شب عاشورا رسید همه دیگر ناامید شدند دکتر برای من گفت که نزدیک اذان صبح، باد شدیدی وزیدن گرفت به طوری که طوفان به داخل بیمارستان آمده بود آقا بلند شدند و گفتند به امیرالمؤمنین(ع) احترام کنید، بعد این حادثه ایشان 5 سال دیگر هم عمر کردند، ما چه می دانیم امیرالمؤمنین(ع) تشریف فرما شدند یعنی چه.
اگر بزرگان شناخته شوند شاید خوابی بیدار و بیداری هوشیار گردد
من چندین قسمت این برنامه را دیدم و الحمدالله من از دیدن این برنامه حظ کردم این برنامه هم جلب توجه می کرد و توجه و تذکر ایجاد می کرد و هم بر علم آدم می افزود و خدا را به یاد انسان می آورد، آن چه از این برنامه دیدم مفید بود و نمی دانم چه طور ممکن است ادامه یابد. این بزرگان آن چنان که بوده شناخته نشدند اگر به گوش مردم برسد، شاید خوابی بیدار و بیداری هوشیار شود، کسی مانند علامه امینی شهرت عام دارد اما ناشناخته است، آقای بهجت نیز آن چنان که بودند شناخته نشدند.
صهیونیست ها اگر بتوانند بدون ذره ای درد وجدان مردم را خواهند کشت
راهپیمایی روز قدس نمی دانم چگونه بگویم واجب است، این ها(رژیم جنایتکار صهیونیست) تا بتوانند تا آخرین نفر را بدون ذره ای درد وجدان خواهند کشت، مگر فریاد مردم عالم و فشار افکار عمومی بتواند جلوی این ها را بگیرد، نه فرانسه، نه انگلستان و نه آمریکا هم ناراحت نیستند، خدا باید کمک کند.
من آقا نیستم و آقا فقط یک نفر است
در گذشته تهران 4 محله داشت که یکی از این 4 محله، محله چاله میدان بود که محله ای بسیار غنی بود و گفته می شود 12 مجتهد در آن زندگی می کردند. آسید عبدالکریم لاهیجی که استاد مرحوم جد ما نیز بودند از جمله بزرگانی بودند که در این محل تشریف داشتند. ایشان مرد بسیار بزرگی بود به طوری که بزرگان و علمای اخلاق سلسله اخلاقی خود را به ایشان می رسانند، آسید عبدالکریم لاهیجی شاگرد مرحوم شیخ انصاری است و با تأیید بسیار جدی ایشان در تهران جایگاه یافت و مدرس و امام جماعت مروی شد.
آسید عبدالکریم لاهیجی روز اول که به محراب مسجد برای نماز رفتند عبا را برداشت و قبا و عمامه را به زمین گذاشت و شروع کرد به نماز خواندن، به ایشان گفتند آقا پس چرا عبا و عمامه را درمی آورید و نماز می خوانید گفت من در خانه ام همین طور نماز می خوانم پس اینجا نیز نباید چیزی افزوده شود هرکار کردند نتوانستند ایشان را راضی کنند که با عبا و عمامه نماز بخواند تا در نهایت به حاج مولا علی کنی گفتند، حاج مولا علی حکم کردند که باید لباس رسمی تان را بپوشید و در نهایت ایشان راضی شد.
همسر آسید عبدالکریم خواهر حاج مولا علی کنی است، آسید عبدالکریم یک روز به همسرش می گوید به خانه برادر و پدرتان تشریف ببرید، حاج مولا علی کنی دوباره پا درمیانی می کنند و دلیلش را می پرسند، آسیدعبدالکریم می گوید خانم فکر می کند زن آقا هستند و به این خدمتکار تحکم می کند من آقا نیستم و آقا فقط یک نفر است.
اگر کسی استعداد داشته باشد به استاد خوب برخورد خواهد کرد
در حقیقت کسی که دارای استعدادی باشد یک استاد خوب سر راهش قرار خواهد گرفت، برای رسیدن به مقامات استاد، استعداد و زحمت لازم است. مرحوم جد ما نزد چنین استادی چون آسید عبدالکریم لاهیجی درس می خواند، هم درس فقه و اصول و هم درس سیر و سلوک.
مرحوم عموی ما نقل می کرد که من 7 ساله بودم که از تشنگی از خواب بیدار شدم دیدم پدرم ایستاده به نماز شب و گریه می کند آن قدر من نیز همراه پدر گریه کردم تا خوابم برد، حاج کریم مباشر، همسایه پدربزرگم بوده، او تعریف می کند که من یک ساعت قبل از نماز بیدار شدم و به بیرون از منزل رفتم دیدم آشیخ زاهد به دالان منزلش آمده و مشغول راز و نیاز و عبادت است نیم ساعت، 40 دقیقه بعد بازگشتم و دیدم ایشان همچنان مشغول عبادت و گریه هستند.
اگر صبح کسی نزد آشیخ مرتضی زاهد می رفت و حاجتی داشت تا ظهر برای رفع مشکل آن فرد دوندگی می کرد
ایشان در عبادت بسیار کوشا و خستگی ناپذیر بودند و به شدت به خلق خداوند خدمت می کردند اگر صبح کسی نزد ایشان حاجتی داشت تا ظهر برای رفع مشکل آن فرد دوندگی می کرد، این برای ایشان اصل و مانند ستون اول بود، برای ایشان یک اصل دیگر علاوه بر تلاش در عبادت و خدمت به خلق، هدایت خلق خدا بود اگر کسی نزد آشیخ زاهد می آمد و می خواست تا آقا برایش استخاره بگیرد می گفت اول بگذار یک حدیث از امام صادق(ع) برایت بگویم.
این سه اصل بسیار برای این چنین افرادی مانند آشیخ مرتضی زاهد بسیار مهم است، عبادت تا جایی که توان دارید، خدمت به خلق تا جایی که نفس دارید و هدایت خلق. به مرحوم امام می گفتیم آقا استراحت کنید، می گفتند استراحت در قبر است، تا نفس هست باید کار کرد.
خدایا من را بیشتر از یک روضه خوان نشناسند
آیت الله حق شناس به دوستمان می گفت پشت میز خدمت بنشین تا زمانی که برای خدمت به خلق از پا بیفتی، این ها حرف اصلی دیگری هم داشتند، معتقد بودند ما باید آدم پیدا کنیم، این آدم تکوینی است اگر تکمیل شود از صدهزار کتاب دیگر برتر است و لحظه ای در آن درنگ و سستی نمی کردند.
آشیخ زاهد میکوشید نام و نشانی نداشته باشد، پسردایی ام نقل می کرد پسردایی ام نقل می کرد یک بار بعد جلسه ای 30 نفر ایشان را دیدند و در کوچه همگی به آشیخ زاهد سلام کردند ایشان هم ایستادند جواب یک به یک را دادند و در چنین زمانی دعا می کرد و می گفت خدایا من را بیشتر از یک روضه خوان نشناسند.یک باربرای ایشان نذری و موقوفه ای به درب منزل می برند و می گویند آقا برای علمای تهران است اما ایشان آن را قبول نمی کند و می گوید من خودم را جز علمای تهران نمی دانم.ایشان معتقد بود اگر شهرت نداشته باشم، کسی آن دنیا نیز از من حساب نمی کشد که این شهرت برای چه و از کجا آمده و چه کردی با آن؟
از خانه پدری ایشان یک دنگ و ربعی به ایشان رسید و تا آخر عمر در رابطه با مال دنیا نه چیزی به این خانه افزوده شد و نه کم شد، ایشان به شدت ترس از حساب داشتند، کل دین نیز ترس از حساب است، ما معتقدیم به یک روز حساب پس رفتار و اعمالمان هم باید با حساب و کتاب باشد.
مرحوم جد ما بنیان گذارجلسات برای خانم ها و تربیت معلمین برای بانوان بودند
من فکر می کنم مرحوم جد ما اولین کسی بود که مجالس برای بانوان داشتند و خانم های پاک و پاکیزه و باتقوایی تربیت کردند و بنیان گذارجلسات برای خانم ها و تربیت معلمین برای بانوان بودند، افرادی مانند آشیخ مرتضی زاهد و دیگر بزرگان هرگز لحظه ای به بطالت نمی گذراندند زیرا می دانستند اگر یک لحظه کم بگذارند از امامشان(ع) عقب خواهند ماند.
البته با وجود تمامی تلاش هایشان برای خانواده نیز کم نمی گذاشتند امام زین العابدین در مجلس عبدالملک فرمود اگر وظیفه ای برای مردم و خانواده نداشتم نگاه به آسمان می دوختم و چشم برنمی داشتم تا بمیرم، و طوری این جملات را بیان فرمودند که عبدالملک به گریه افتاد عبدالملکی که حجاج یکی از دست هایش بود.
آشیخ محمد حمامی از اخیار بود یک بار در خواب حاج مقدس را می بیند که می گوید من در بهشت هستم و اینجا خیلی خوب است از او می پرسد شیخ مرتضی کجاست؟ حاج مقدس جواب می دهد ایشان پیش سلمان و ابوذر است و ما دستمان به دامن او نمی رسد.
چه کنیم خدا از ما راضی باشد؟
من در خدمت استاد دیگرمان علامه عسگری رسیدم و به ایشان گفتم ما مسلمان آیت الله حق شناس هستیم، گفتند بگو مؤمنان دست ایشان هستید، ما چون ایشان را دیدیم، دین را باور کردیم.اوایلی که من خدمت ایشان رسیده بودم 18، 19 سال داشتم، ایشان بعد نماز صبح با لحنی بیان می کردند چه کنیم خدا از ما راضی باشد، دوباره بعد نماز ظهر با لحنی دیگر می فرمودند چه کنیم خدا از ما راضی باشد و بار دیگر بعد نماز مغرب و عشا بیان می داشتند چه کنیم خدا از ما راضی باشد.
این سؤال چه کنیم خدا از ما راضی باشد را آقا تا حدود دو سال طوری بیان می کردند که انگار ذکر می گفتند تا این که بعد دوسال دیگر نگفتند و برای من سؤال بود که آیا این سؤال را رها کرده اند یا به جوابش رسیده اند، تصور کنید که به جوابش رسیده باشند، این همان جایی است که بزرگان خودشان را می کشتند تا به آن برسند.
ما هزار بار از آقای حق شناس می شنیدیم خدمت به خلق،خدمت به مردم، هدایت مردم
ما هزار بار از آقا می شنیدیم خدمت به خلق، خدمت به مردم، هدایت مردم. خودشان هم پنهانی کار می کردند. به دست من پول برای کسانی می فرستادند که هیچ کس خبر نداشت و بعدها دوست ما می گفتند به دست ایشان هم پول برای خانواده های زندانیان سیاسی می فرستادند. این یک فن است من کارم را می کنم اما کسی خبردار نمی شود بنابراین تابلو نمی شوم.
برای آقای حق شناس بلا می بارید
برای ایشان بلا می بارید، گاهی 15 جور مریضی داشتند که یک دانه آن برای یک فرد کافی است. یک سفرمشرف شدند به مشهد، برگشتمان یادمان است که به من فرمودند می خواهی بروی کلاس آخر؟ من ماه ها نمی دانستم کلاس آخر یعنی چه؟ یعنی این که ایشان 40 سال پیش به کلاس رضا رسیده بودند و به اصطلاح خودشان ایشان 40 سال در این کلاس ورزش کرده بودند.یعنی معلوم شد که باید تسلیم باشی و این یعنی کلاس آخر.
نگویید آیت الله خامنه ای بگویید آیت الله العظمی خامنه ای، ایشان علمدار است
دوستمان می گفت دو روز قبل از ماجرای کوی دانشگاه ایشان می گفتند برای رهبر خطر است، با این لفظ می گفتند که برای علمدار خطر است. آمدند فرودگاه با ایشان مصاحبه کردند، پرسیدند نظرتان درباره آیت الله خامنه ای چیست؟ آقا پاسخ دادند نگویید آیت الله خامنه ای بگویید آیت الله العظمی خامنه ای. آیت الله خامنه ای علمدار است. نپرسید چه کسی اعلم است بگویید چه کسی علمدار است.علمدار را باید حفظ کرد.
ما چه می دانیم امیرالمؤمنین(ع) تشریف فرما شدند یعنی چه؟
ایشان یک بار که قلبشان مشکل پیدا کرد تا به بیمارستان رساندنشان دکتر گفت دیر آورده اید و ایشان را بی درنگ به ccu بردند و قلب ایشان از دست رفته بود،آن شبی که شب عاشورا رسید همه دیگر ناامید شدند دکتر برای من گفت که نزدیک اذان صبح، باد شدیدی وزیدن گرفت به طوری که طوفان به داخل بیمارستان آمده بود آقا بلند شدند و گفتند به امیرالمؤمنین(ع) احترام کنید، بعد این حادثه ایشان 5 سال دیگر هم عمر کردند، ما چه می دانیم امیرالمؤمنین(ع) تشریف فرما شدند یعنی چه.
اگر بزرگان شناخته شوند شاید خوابی بیدار و بیداری هوشیار گردد
من چندین قسمت این برنامه را دیدم و الحمدالله من از دیدن این برنامه حظ کردم این برنامه هم جلب توجه می کرد و توجه و تذکر ایجاد می کرد و هم بر علم آدم می افزود و خدا را به یاد انسان می آورد، آن چه از این برنامه دیدم مفید بود و نمی دانم چه طور ممکن است ادامه یابد. این بزرگان آن چنان که بوده شناخته نشدند اگر به گوش مردم برسد، شاید خوابی بیدار و بیداری هوشیار شود، کسی مانند علامه امینی شهرت عام دارد اما ناشناخته است، آقای بهجت نیز آن چنان که بودند شناخته نشدند.
صهیونیست ها اگر بتوانند بدون ذره ای درد وجدان مردم را خواهند کشت
راهپیمایی روز قدس نمی دانم چگونه بگویم واجب است، این ها(رژیم جنایتکار صهیونیست) تا بتوانند تا آخرین نفر را بدون ذره ای درد وجدان خواهند کشت، مگر فریاد مردم عالم و فشار افکار عمومی بتواند جلوی این ها را بگیرد، نه فرانسه، نه انگلستان و نه آمریکا هم ناراحت نیستند، خدا باید کمک کند.