شهدای ایران shohadayeiran.com

از اثرات جانبازی شهید شده بود، حتی اسمشو شهید نذاشتن . زنش رفته بود. دو تا بچه داشت با یک پدربزرگ پیر..پدربزرگ گریه کرد.. !آه کشید...من شکستم...
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

-نشست، زنش کنارش... نمی تونست حرف بزنه،زنش آهنربا خواست، به هر جای بدن که میزد می چسبید ، نقطه به نقطه !آه کشید...من شکستم...

-محکم وایساده بود ، مادر شهید بود ، پرسیدم: نحوه ی شهادت؟
نشست ، خرد شد، گریه کرد .
گفت : همه از تشنگی شهید شدن ، پسر من موند تو محاصره ، تو سرما یخ زد.گریه کرد 
آه کشید..من شکستم...

-نشست ، نگاه کرد ، فحش داد ،لعنت کرد ، ناله کرد، گریه کرد.گفت: به جای درمان ، برای اینکه صدامون در نیاد ، سهمیه تریاک دادن...رایگان... !آه کشید...من شکستم...

-پیرمرد بود ، موهاش مثل برف سفید ، پرسید : آمار جدید نداری؟
گنگ بودم ، گریه کرد .گریه کردم.
گفت: می دونم برمی گرده ، آنقدر باحاج خانم زنده می مونیم تا برگرده .گریه کردم ،گریه کرد..
!آه کشید...من شکستم...

-شیمیایی بود ، ده درصد! دروغم نمی گفت ، مدارک پزشکیش کامل بود. 
دوتا دختر داشت ، هردو عقب افتاده...از اثرات شیمیایی..گریه کرد...!  آ
ه کشید...من شکستم......

-موجی بود ، فریاد زد ، با سر،بینی یک نفر و شکست ،نشست ، گریه کرد..
دختر هفده سالش دوشب بود که فرار کرده بود ، از دست بابای موجیش...گریه کرد...
!آه کشید...من شکستم...

-از اثرات جانبازی شهید شده بود ، حتی اسمشو شهید نذاشتن . زنش رفته بود.
دو تا بچه داشت با یک پدربزرگ پیر..پدربزرگ گریه کرد..
!آه کشید...من شکستم...

-نشست ،آروم ، اسمش حسین بود .
دکمه هاش و باز کرد ، ترسیدم ، توی بیمارستان چه بلاهایی که سرش نیاورده بودن ، از بالا تا پایین بخیه ، بخیه هایی که عفونت کرده بود ، موجی هم بود ، دوباره برده بودنش کمیسیون ،با بزرگواری !!! ده درصد داده بودن..
یه بار که موجی شده بود،دختر سه ساله شو چنان به دیوار زده بود که کلیه ی بچه مشکل پیدا کرده بود ،مثل یه بچه گریه می کرد ، دعواش کردم ، بغض کرد...واقعا بچه بود...
قول داد دیگه کار بد نکنه..گریه کرد...
!آه کشید...من شکستم...

-بیشتر از بیست سال بود که روی تخت می خوابید . 70 درصد بود ..
از گردن به پایین قطع نخاع بود .
دکترای حقوق داشت.حتی خانواده اش فراموشش کرده بودن..لبخند میزد . حتی از زخم بستر هم شکایت نمی کرد.
یکدفعه همه ی بدنش شروع به لرزیدن کرد ، حتی تخت هم می لرزید.
منم می لرزیدم..رفتم عقب..سرمو پایین انداختم..از خودم شرمنده بودم
دعوام کرد..گفت رفتم جنگیدم تا تو گریه نکنی..فدای سرت..
!آه کشید...من شکستم...

-باباش مفقودالاثر بود .
گفته بودن یا سهمیه ی دانشگاه یا کمک هزینه ی خرید مسکن ؛
به خاطر مادرش دانشگاه نرفته بود ...
!آه کشید...من شکستم...

 

 

 

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار