سروش باید بداند که سرود حماسی و شیپور نظامی به کار مردگان سیاسی نمیآید و اگر به امید ثواب هم فاتحهخوانی میکند باید این فاتحه را بر سر قبر دیگری بخواند.
شهدای ایران: آیتالله حائری شیرازی در آخرین روز فروردین ماه سال جاری نامهای ناصحانه و مشفقانه به دو تن از سران فتنه، موسوی و کروبی نوشت و آن را در وبسایت شخصیاش نیز قرار داد. آقای حائری در سراسر این نامه تلاش کرده با بیان مطالب نقلی و عقلی آنان را به خود آورده تا به اشتباهاتشان آگاه شوند و آن را جبران کنند. وی پس از خطاب و سلام، نامه را چنین آغاز کرد: «بنده فکر میکنم که باور شما در آنچه میکنید خدمت به اسلام و انسانیت در راه آزادی و کرامت انسانی است. آنکه در زاهدان با عملیات انتحاری مرحوم سردار شوشتری و چهل همرزمش را شهید کرد و شصت نفر از ایشان را مجروح نمود نیز قصدش جز خدمت به اسلام و مسلمین و نیل به درجات عالیه در بهشت برین چیز دیگری نبوده است. دعوت مردم به آمدن در خیابان میوهای است که در دامن آمریکا و اسرائیل افتاده و با اصرار بر مشی گذشته باز هم خواهد افتاد. آنچه در مصر و اخیراً در اوکراین واقع شد نمونه روشن آن است.» آیتالله حائری برای متنبه کردن این دو نفر با بازخوانی رفتار انتخاباتی آنها، آن را با حادثه بیستودوم بهمن سال ۵۷ مقایسه کرد و نوشت: «شما فرمودید انتخابات باید منحل شود، در جواب گفتند: هر چه که قانون انتخابات بگوید و این کار را به عهده هر کسی که گذاشتند شما نپذیرفتید! و به مردم گفتید از آراءتان دفاع کنید! و به خیابانها بریزید! مگر خداوند باریتعالی نفرمود: «و اعتصموا بحبلالله جمعیاً و لاتفرقوا» آیا به خیابان کشاندن مردم تفرق نبود؟! یا به خیابان آمدن اعتصام به حبلالله بود؟ در بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت امام به مردم گفت به خیابانها بیایید و حکومت نظامی شاه را برچینید و مردم آن روز به خیابان آمدن را اعتصام به حبلالله دیدند، از این رو همگی آمدند و انقلاب پیروز شد. وقتی پس از انتخابات ۸۸ مردم را به آمدن در خیابانها دعوت کردید نه شما در موضع امام راحل بودید و نه نظام در جایگاه شاه و ساواک و آمریکا و اسرائیل!! شما در موضع رقابت انتخاباتی بودید و میخواستید برنده میدان باشید و نظام در موضع اجرای مو به موی قانون اساسی بود و آمریکا و اسرائیل در مقابل نظام بودند، همانگونه که در مقابل امام نیز بودند. آمریکا و اسرائیل در موضع ابطال انتخابات بودند همانگونه که در بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت در موضع حفظ رژیم ستمشاهی بودند. خیلیها با پافشاری بر امر باطلی از دنیا رفتند و حتی بعد از مرگشان هم تاکنون خوشنام ماندهاند و شاید مردمی هم آرزو دارند در قیامت همنشین اینان باشند، اما چیزی جز جایگاه عذاب نصیب ایشان نخواهد بود. شما این مطلب را با جان و دل قبول دارید. باید از این محبوبیتهای پس از مرگ ولو چندین هزار ساله باید به خدا پناه برد!! امام همیشه میفرمود وقتی پای انجام وظیفه به میان بیاید من با مردم کار ندارم، من با تاریخ کار ندارم، من بین خود و خدای خود تعهدی دارم که بدان عمل میکنم.» آقای حائری در فراز دیگری درباره موقعیت و جایگاه فعلی آن دو نوشت: «با اصرار شما، فتنه انتخابات ۸۸ آتش زیر خاکستر خواهد ماند و نظام نسبت به آن نمیتواند بیتفاوت بماند. جمع شدن فتنه، خاموش شدن مشعل است و خاموش شدن مشعل غیر از خاموشی شمعک است. پذیرش خطا از طرف شما، شمعک را خاموش خواهد کرد.اجانب مصرند که این شمعک روشن بماند تا در زمان مقتضی مشعل را با آن روشن کنند. اصرار شما، همان روشن نگهداشتن شمعک است و پذیرش خطا خاموش کردن آن، اینکه این کار بزرگ فقط و فقط از دست شما بر میآید، پس از اجر عظیم آن نیز غافل نشوید... اجانب به پس از مرگ شما میاندیشند که بیش از زمان حیاتتان از شما بهرهها ببرند.
شما به چنین کاری راضی نشوید...» چندی از انتشار این نامه نگذشته بود که دکتر سروش سراسیمه و آشفته دست به قلم شد تا ظاهراً پاسخ آیتالله حائری را بدهد حال آنکه در باطن به دنبال آن بود تا پرده افتاده بر عقل و دیده این دو نفر را ضخیمتر و تیرهتر گرداند، مبادا نکتهای از آنچه که در این نامه آمده دل آنها را به لرزه درآورد و وجدانشان را بیدار کند و اندیشهشان را متلاطم سازد و آنها راه بازگشت و نجات را پیش گیرند. سراسیمگی و شتاب سروش در واکنش به این نامه، دو نکته را با خود دارد که یکی پیدا و دیگری پنهان است. نکته پیدا متن و عبارات پاسخ و واکنش وی به نامه آیتالله حائری است. متن سروش با ذکر داستانی از اقبال لاهوری شروع شده که نقشآفرینان آن، شیران و گوسفندانند. این داستان زمینهای است تا مدام و تکراری و ملالآور برای سران فتنه، موسوی و کروبی، از عبارات «شیران بیشه مقاومت»، «نمادهای نجابت و مقاومت»، «ستونهای صلابت و مناعت»، «آشیانه عنقا»، «مشعل مقاومت»، «مناره شجاعت»، «حماسه پرحشمت»، «موسای فرعونشکن»، «گردان» و... استفاده کند، عباراتی که سروش پیش از به کارگیری آنها برای سران فتنه با دست یازیدن به آنها برای چنین کاری، آنها را از معنا تهی کرده و آنها را به واژگانی خشک و نامتجانس با کسانی که برایشان به کار میگیرد، بدل ساخته است. به احتمال زیاد هم سروش هنگام استفاده از این واژگان برای موسوی و کروبی به گشادهدستی و هدر دادن ذوق و ادبیاتش تلخ میخندید و هم موسوی و کروبی که خود را بهتر از سروش میشناسند از اینکه چنین چاپلوسانه تمجید شدهاند به خنده افتادند. تلاش سروش در این نامه این است که در سایه عبارات چاپلوسانهاش برای موسوی و کروبی مانند سایر نوشتههای ضدنظامش، عقدهگشایی کند. وی این عقدهگشایی را با حمله به مرجعیت، روحانیت، ولایتفقیه و آقای حائری انجام داده است. وی با یادآوری خشمگینانه توصیه آیتالله مکارم شیرازی که درباره نظریه سروش درخصوص «قرآن، کلام محمد» به وی گفته بود، توبه کند، مینویسد به او نوشتم: «نمیبیند و نمیداند که دستکم صد سال است در این دیار، رعایای مکلف جای خود را به شهروندان محق دادهاند که در ریاست و سیاست به چشم دیگر مینگرند و اجتهاد سیاسی خود را قربانی مواعظ سرد و فتاوای خام روحانیان رطب خورده نمیکنند.» سروش اینگونه ادعا میکند، اما جرئت آن را ندارد تا ادعایش را در ترازوی تاریخ قرار دهد و بگوید سهم وی و امثال وی و سهم روحانیت در آنچه که گفته چقدر است. اگر سروش درباره تاریخ چند و چون دارد که دارد؛ چرا که در بسیاری موارد حاجتش را برنمیآورد، با پوزش از بزرگان تاریخ و تاریخسازانی که در قدکشیدن ایران و شوریدن بر دشمنان و غارتگران، سر از پانشناخته و هستیشان را به پای هستی اسلام و ایران گذاشتند، از امروز سخن میرود، امروزی که تلخ و شیرین به غایتی داشته و خوشبختانه شیرینی آن به مجموعهای تعلق دارد که سروش از آنها بد میگوید و از آنها متنفر است، یعنی نظام و حامیانش و تلخی آن هم محصول عملکرد سروش و امثال وی و کسانی است که سروش مضحکانه آنها را میستاید و تشویق میکند. آن امروز که گریزی از حقایق آن نیست فتنه ۸۸ است که مطابق اسناد، نقش و عمل هر کس در آن ثبت شده، حال سروش باید پاسخ دهد اگر در آن فتنه، مردم کنار فتنهگران قرار میگرفتند و به نظام پشت میکردند، از آن فهم و تحولی که وی توصیف میکند برخوردار بودند یا اینکه با حضور در کنار نظام و گوش سپردن به ارشادات و منطق یک رهبر و عالم دینی و کوبیدن سر فتنه به سنگ و ناکام گذاشتن اجانب غارتگر، معلوم شد که از آن توصیفات برخوردارند که هوشیار و آگاهانه و بر اساس آن دل به نظام و رهبری دینی دادهاند؟! پاسخ سروش بها و بهاری ندارد، مراد شناسایی تحولآفرینان و جبهه مردمان و بازخوانی کار سترگی بود که بر آن اساس انجام گرفت.
سروش در جای دیگر پس از وارد ساختن اتهاماتی به آیتالله حائری با تیز کردن قلم هتاکی، ناجوانمردانه و حقیرانه با تهاجم به وی در متنش مینویسد: [با پوزش از آیتالله حائری شیرازی] حالا چنین سیاهروی سودازدهای دماغ شفاعت میپزد و دست نصیحت از آستین شریعت بیرون میآورد و از نمادهای نجابت و مقاومت و ستونهای صلابت و مناعت، کروبی و موسوی، در یوزه توبه میکند و قول مغفرت میدهد؟»زمانی که ��افتههای سروش بیماری ناصوابگوییاش را درمان نمیکند، دست به دامان با��تهها میشود تا دشنام به آیتالله حائری مقبول افتد، در غیر این صورت « سیاهرویی و سودازدگی و...» در جایی دیگر مینشیند و وصف به جایی برای کسی میشود که با بافتههایش به جای یافتههایش دیگران را محاکمه و محکوم میکند. اگر اشتلمگوییها و عربدهجوییهای سروش چیزی بر سپاه سیاهش افزود نسبت «نجابت و مقاومت و ستونهای صلابت و مناعت» وی به سران فتنه هم میتواند یکی آنها را دو کند. سروش باید بداند که میداند اما تجاهل میکند که علت دارد، او باید بداند که سرود حماسی و شیپور نظامی به کار مردگان سیاسی نمیآید و اگر به امید ثواب هم فاتحهخوانی میکند باید این فاتحه را بر سر قبر دیگری بخواند.سروش در ادامه هتاکی به آقای حائری به وی میگوید: «واعاظ لافظ»، حال باید دید به کسی که به گفته خود سروش از سرمایههای کلان قدسی قرآن و حدیث استفاده میکند، باید «واعظ لافظ» گفت یا به کسی که مینویسد: «آمدهاند و ریاکارانه بر آن شیرمردان که مشت آسمانکوب خود را بر سر دیوان کوفتند باران آیات و روایات میبارند که رو به خدا کنید و نفس اماره را رها کنید و اعتراف به خطا کنید تا در بحر مغفرت شنا کنید.» به نظر میرسد اینجاست که باید به نگارنده چنین کلماتی گفت: «لافظ لفاظ»!
سروش در میانه راه با پردهبرداری از بخش اصلی نوشتهاش آورد: «نامه محیالدین شیرازی نشانه نهایت استیصال نظام است در مقابل سه قهرمان که ولایت مطلقه فقیه را به سخره گرفتهاند و مشعل مقاومت...» اگر سروش پیش از تحریر این فراز روزنه ودیدگاه شیطان درون و برون را میبست و چشم حقیقتبین را ـ اگر داشته باشدـ باز میکرد، مینوشت: نامه محیالدین شیرازی نشانه نهایت رأفت و رحمت نظام در مقابل سه مفلوک فریب خورده است که با حمایت تمام اجانب هم نتوانستند در برابر ولایت مطلقه فقیه مستظهر به حمایت ملتی رشید و با شعور قد علم کنند. سه مفلوکی که سرافکنده و خجل در انتظارند تا هر از گاهی شخصی مانند سروش با تمجیدهای هزارو یک شبیاش شخصیت دون کیشوتی آنها را زنده کند.اما نکته پنهان اینکه، فیلسوف با هوش فلسفه علم که به ادعای نوشتههایش طی طریق چند هزار ساله علم در دل تاریک تاریخ را یافته، نیک دریافته، پس از ناکامی سنگین در معرکه خونین محاجههای علمی و رو شدن دستش در ته مانده خواری دیرهنگام سفرههای غربی و هیجانزدگی بدو ورود به صحنه سیاسی و فرو افتادن در باتلاق حمایت اجنبیپسند از فتنه ۸۸ و ساز کردن سازهای فتنهگران، اگر موسوی و کروبی توفیق نجات یابند آنی که همه چیزش را به ویژه در نزد اجانب از دست میدهد، اوست؛ از این رو ورشکستگی کامل اما با تأخیر را بر شکست زودهنگام ترجیح داده است.
منبع: بصیرت