جشن بر و بچ هفت خط روز گذشته با روایتگری دو نفر از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در دانشگاه منابع طبیعی گرگان برگزار شد.
به گزارش شهدای ایران؛ جشن بر و بچ هفت خط با روایتگری محمد احمدیان و غلامرضا سالم از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، روز گذشته در دانشگاه منابع طبیعی گرگان برگزار شد.
این دو راوی با روایت خاطرات طنز روزهای جبهه و جنگ، لبخند و حتی قهقهه بر لب ها و دل های دانشجویان نشاندند که گاهی به اشک ختم می شد.
محمد احمدیان، رزمنده اهل اصفهان از اتفاقات طنزآلودی گفت که معتقد بود برخی از آنان اتفاقی رخ نداد، مانند خاطره عملیات والفجر 10 در حلبچه که بچه های گردان در شب آرام آرام مسیری را طی می کردند که ناگهان یک تانک عراقی جلوی آن ها سبز شد.
احمدیان ادامه داد: در گردان یک همرزم تپلی بود که آرپیجی زن بود؛ اما زمانی که به تانک رسیدیم شلیک گلوله ریسک بزرگی بود؛ چرا که ممکن بود تیر به هدف نخورد و فقط صدای آن عراقی ها را متوجه ما سازد.
وی بیان داشت: برای اینکه مجبور بودیم آن مسیر را بپیماییم، تصمیم به زدن عراقی روی تانک گرفتیم؛ در حال نشانه گیری بودیم که دیدیم از توی تاریکی یک آرپیجی آمد و به صورت آن عراقی اصابت کرد!
این رزمنده گفت: پس از مرگ عراقی فرمانده فریاد زد: «کی شلیک کرد؟» همه سکوت کردند علی هم جرات اعتراف نداشت ما که میدانستیم کار اوست، می گفتیم علی کار تو بود و او تا جایی که امکان داشت انکار می کرد!
احمدیان گفت: برای آنکه علی اعتراف کند، گفتم: «عجب هدف گیری خفنی بود» که علی گفت: «کلی نشانه گیری کردم!»؛ من گفتم :«توی تاریکی چطور دیدی؟» علی جواب داد: «راستش موقع شلیک خودم افتادم آرپیجی توی هوا خودش نشانه گرفت و شلیک کرد!»
وی افزود: این اتفاق نمی تواند بی دلیل باشد اینکه در شب گلوله ای خودش شلیک شود و درست به هدف بخورد.
این رزمنده همچنین از خاطره قورباغه هایی گفت که در عملیات بدر آن قدر سر و صدا کردند که خواب را از چشمان رزمنده ها گرفتند و یکی از بچه ها از شدت عصبانیت شروع کرد به شلیک توی نهر تا قورباغه ها را فراری دهد که ناگهان متوجه شدیم عراقی ها به چند قدمی ما رسیدند! یعنی در واقع این قورباغه ها وسیله ای بودند که نگذارند بچه ها در خواب قلع و قمع شوند.
رضا سالم، یکی دیگر از رزمندگان از خاطره سید جلال و محمود حاجیار گفت که با روحیات متفاوت و در حال دعوا بر سر شلیک آرپیجی هر دو با هم به شهادت رسیدند.
رضا سالم و محمد احمدیان با بیان خاطرات تلخ و شیرین زمان جنگ در میان دانشجویانی که از همه تیپ ها و طیف ها پای صحبتهایشان نشسته بودند، سفارش ها و پیام هایی داشتند.
احمدیان گفت: از یک گردان 120 نفره دو نفر مانده بودیم که یکی از ما چند روز پیش به شهادت رسید و فقط من ماندم شاید ماندم که پیام آن ها را برسانم.
وی با بیان اینکه «سخنی با آنانی دارم که ما را قبول ندارند»، افزود: 12 ساله بودم که به جبهه رفتم و تا آخر ماندم که این کار را وظیفه خود در برابر ناموس، خاک و دین خود می دانم و حاضر نیستم لحظه ای اشک بر چشمان یکی از شما ببینم.
این رزمنده غیور کشورمان خاطرنشان کرد: رزمنده های جبهه و جنگ از همه روحیات، اخلاق و منش ها و طوایف بودند که برخی تفاوتهای رفتاری شان از زمین تا آسمان بود؛ اما همگی در یک چیز مشترک بودیم و آن اعتقاد به الله بود که آن غیرت بود که آن عرق ملی و اصالت دینی بود؛ رزمندگانی از جنس خود شما با طرز تفکر های مختلف، بیایید همه به این سمت حرکت کنیم و برای تاریخ حماسی مملکت خود وقت بگذاریم.
احمدیات گفت: جوان کم سن و سالی را می شناسم که زنده زنده چشم های خود را داد؛ اما حاضر نشد حتی در حد کلامی به کشور خود خیانت کند، بیایید ما نیز مواظب چشمانشان و چشمانمان باشیم.
لازم به ذکر است، این مراسم به همت بسیج دانشجویی دانشگاه منابط طبیعی گرگان تدارک دیده شده بود.
این دو راوی با روایت خاطرات طنز روزهای جبهه و جنگ، لبخند و حتی قهقهه بر لب ها و دل های دانشجویان نشاندند که گاهی به اشک ختم می شد.
محمد احمدیان، رزمنده اهل اصفهان از اتفاقات طنزآلودی گفت که معتقد بود برخی از آنان اتفاقی رخ نداد، مانند خاطره عملیات والفجر 10 در حلبچه که بچه های گردان در شب آرام آرام مسیری را طی می کردند که ناگهان یک تانک عراقی جلوی آن ها سبز شد.
احمدیان ادامه داد: در گردان یک همرزم تپلی بود که آرپیجی زن بود؛ اما زمانی که به تانک رسیدیم شلیک گلوله ریسک بزرگی بود؛ چرا که ممکن بود تیر به هدف نخورد و فقط صدای آن عراقی ها را متوجه ما سازد.
وی بیان داشت: برای اینکه مجبور بودیم آن مسیر را بپیماییم، تصمیم به زدن عراقی روی تانک گرفتیم؛ در حال نشانه گیری بودیم که دیدیم از توی تاریکی یک آرپیجی آمد و به صورت آن عراقی اصابت کرد!
این رزمنده گفت: پس از مرگ عراقی فرمانده فریاد زد: «کی شلیک کرد؟» همه سکوت کردند علی هم جرات اعتراف نداشت ما که میدانستیم کار اوست، می گفتیم علی کار تو بود و او تا جایی که امکان داشت انکار می کرد!
احمدیان گفت: برای آنکه علی اعتراف کند، گفتم: «عجب هدف گیری خفنی بود» که علی گفت: «کلی نشانه گیری کردم!»؛ من گفتم :«توی تاریکی چطور دیدی؟» علی جواب داد: «راستش موقع شلیک خودم افتادم آرپیجی توی هوا خودش نشانه گرفت و شلیک کرد!»
وی افزود: این اتفاق نمی تواند بی دلیل باشد اینکه در شب گلوله ای خودش شلیک شود و درست به هدف بخورد.
این رزمنده همچنین از خاطره قورباغه هایی گفت که در عملیات بدر آن قدر سر و صدا کردند که خواب را از چشمان رزمنده ها گرفتند و یکی از بچه ها از شدت عصبانیت شروع کرد به شلیک توی نهر تا قورباغه ها را فراری دهد که ناگهان متوجه شدیم عراقی ها به چند قدمی ما رسیدند! یعنی در واقع این قورباغه ها وسیله ای بودند که نگذارند بچه ها در خواب قلع و قمع شوند.
رضا سالم، یکی دیگر از رزمندگان از خاطره سید جلال و محمود حاجیار گفت که با روحیات متفاوت و در حال دعوا بر سر شلیک آرپیجی هر دو با هم به شهادت رسیدند.
رضا سالم و محمد احمدیان با بیان خاطرات تلخ و شیرین زمان جنگ در میان دانشجویانی که از همه تیپ ها و طیف ها پای صحبتهایشان نشسته بودند، سفارش ها و پیام هایی داشتند.
احمدیان گفت: از یک گردان 120 نفره دو نفر مانده بودیم که یکی از ما چند روز پیش به شهادت رسید و فقط من ماندم شاید ماندم که پیام آن ها را برسانم.
وی با بیان اینکه «سخنی با آنانی دارم که ما را قبول ندارند»، افزود: 12 ساله بودم که به جبهه رفتم و تا آخر ماندم که این کار را وظیفه خود در برابر ناموس، خاک و دین خود می دانم و حاضر نیستم لحظه ای اشک بر چشمان یکی از شما ببینم.
این رزمنده غیور کشورمان خاطرنشان کرد: رزمنده های جبهه و جنگ از همه روحیات، اخلاق و منش ها و طوایف بودند که برخی تفاوتهای رفتاری شان از زمین تا آسمان بود؛ اما همگی در یک چیز مشترک بودیم و آن اعتقاد به الله بود که آن غیرت بود که آن عرق ملی و اصالت دینی بود؛ رزمندگانی از جنس خود شما با طرز تفکر های مختلف، بیایید همه به این سمت حرکت کنیم و برای تاریخ حماسی مملکت خود وقت بگذاریم.
احمدیات گفت: جوان کم سن و سالی را می شناسم که زنده زنده چشم های خود را داد؛ اما حاضر نشد حتی در حد کلامی به کشور خود خیانت کند، بیایید ما نیز مواظب چشمانشان و چشمانمان باشیم.
لازم به ذکر است، این مراسم به همت بسیج دانشجویی دانشگاه منابط طبیعی گرگان تدارک دیده شده بود.