کلا روند مذاکرات از بررسی مسائل کوچکی مثل موضوع هستهای و حقوق مسلم ایران به نکات مهمی مثل ارتباطات جواد ـ وندی ارتقا پیدا میکند تا آنجا که تیم طرف ایرانی یک صدا میخواند «هستهای رو آوردیم، شرمنتون رو بردیم» و طرف آمریکایی یک صدا پاسخ میداد «هستهایتون ارزونیتون، شرمن نمیدیم بهتون» ...
به گزارش شهدای ایران به نقل از 598؛ در مورد ارتباطات «آقا جواد» و «وندی خانم»
مبنی بر اینکه «به ادعای خود شرمن، او ظریفانه به آقای ظریف نزدیک شده و
آنها در مذاکرات همدیگر را به نام کوچک صدا می کنند و گاهی درباره مسائل
خصوصی با یکدیگر سخن می گویند» را ثابت کردیم؛ طوری هم شیرین و جذاب ثابت
کردیم که شما مخاطبان عزیز که باور کردید به جای خود، حتی سردبیرِ خبرگزاری
هم به باور قلبی در مورد صحت گفتههای ما رسید، تا آنجا که از بالای عینک
با یک دلبری نهفتهای نگاه کرد و ضمن تلاشِ ناموفق برای نشان دادن جدیت،
گفت: «باشه»، البته شما حق دارید اگر باور نکنید، اما باور کنید گفت:
«باشه»! راستش از شما چه پنهان از بس خوب استدلال کردیم؛ خودمان هم باور
کردیم!
از همین رو ترجیح دادیم
این بار مراحل مختلف ارتباطات این دو نفر را برای شما مخاطبان عزیزتر از
جان به تصویر بکشیم تا بدانید این روابط از کجا شروع شد و الان در چه
مرحلهای قرار دارد.
مرحله اول؛ آشنایی- در
این زمینه اگر حقیقتش را بخواهید مقصر صدا و سیما است و آقای ضرغامی باید
شخصا پاسخگو باشد. میپرسید چرا؟ چون جلسات رای اعتماد را زنده پخش کرد. به
گزارش شاهدان عینی، «وندی خانم» کنترل تلویزیون را برمیدارد و چند کانال
را عوض میکند تا میرسد به شبکه خبر ایران و میخکوبِ سخنرانی «آقا جواد»
میشود و نیم ساعت با دهانی باز این سخنرانی بسیار ظریف را گوش میکند.
حتی چند پشه وارد دهان او میشوند اما او باز هم با دهان باز این سخنرانیِ
ظریف را گوش میکند. حتی به اعتراف یکی از شاهدان عینی دو گنجشک بنای ساختن
لانه در دهان او را داشتهاند که از بدشانسیِ آنها این سخنرانی ظریف تمام
میشود و به این ترتیب اولین آشنایی پدید میآید.
مرحله دوم؛ تدارک دیدار- در
این مرحله مجبوریم برای اولین بار از یک واقعیت رمزگشایی کنیم؛ تا به حال
به این فکر کردید که چرا دولت جدید پرونده را از شورای عالی امنیت ملی گرفت
و به وزارت امور خارجه داد؟ یک دلیلش همین «وندی خانم» بود. تصورش را
بکنید هر روز به رئیس جمهور زنگ میزده و میگفته «عمو حسن! تو که خوبی، تو
که کلید داری، تو رو خدا وزیر خارجهتون رو بفرست برا مذاکرات، به خدا
جبران میکنم (منظورش توی نحوهی مذاکرات بود) آخه من این شمخانی رو
نمیخوام. بگو جواد جون بیاد. ببین منم بنفش میپوشم»
البته ناگفته نماند که آخر کار هم فقط نیم ساعت اصرار میکرد که «جان بچههات فقط جواد نفهمه من ازت چی خواستم...»
مرحله سوم؛ دیدار اول – اولین
دیدار طرفین در قالب سفر تیم ریاست جمهوری به سازمان ملل رخ داد. اگر
یادتان باشد در همان جا اولین جلسه وزرای خارجه 1+5 با تیم دیپلماسی جدید
ایران برگزار شد. گویا در آن جلسه «آقا جواد» از بس غلیظ انگلیسی حرف زده،
جان کری متوجه نکات ظریف حرفهای او نشده و از همین رو به شرمن گفته است
«صداشو در نیار، کاش مترجم آورده بودیم، تو متوجه شدی چی میگه؟» و شرمن در
پاسخ گفته «جان؟» کری در مقابل گفته «چرا صمیمی شدی؟ اسم کوچیک صدا
میکنی؟»
شرمن هم در پاسخ گفته
«نخیر از این به بعد فقط اسم کوچیک جوادم رو صدا می کنم. منظورم این بود که
جانم؟» کری که این بار صمیمیت بیشتری را احساس میکند با عصبانیت
میگوید: «من از کی جانِ تو شدم؟ من مدتهاست جانِ دیگری هستم! چرا اینقدر
زود صمیمی میشوی؟ من زن و بچه و یک داماد ایرانی دارم. مگر خودت برادر و
پدر نداری؟» اما متوجه میشود که شرمن باز هم با دهانی باز، غرق در بیانات
«آقا محمدجواد» شده است. از همین جا بود که یک فکر شیطانی به ذهن جان کری
میزند تا ظرفیت احساسات وندی را در مذاکرات آزاد کند.
مرحله چهارم؛ دلبری- خب
احساساتِ زنانه است دیگر! نمیآید که خواستن خود را نشان ندهد. از همین رو
«وندی» داستان ما هم سعی کرد با دلبری کاری کند که «آقا جواد» خودش پا پیش
بگذارد. همانطور که آن نماینده با صدای رسایی متذکر شد در دورهای بعدی
مذاکرات، به صورت خیلی ظریفانه خود را به «آقا جواد» نزدیک کرد و حتی کم کم
نزدیک او مینشست. برای مثال یک بار در مذاکرات «آقا جواد» به «وندی»
میگوید «خانم شرمن توجه میکنید؟» در جواب شرمن میگوید «جواد جان تو چرا
اسم کوچیک من رو صدا نمیکنی؟» و «جواد» در جواب میگوید: «آخه...» اما
وندی حرفش را قطع میکند و میگوید «تو که اینقدر عقب افتاده و اُمّل
نبودی...»
جواد جان هم که کلا
به این کلمات خیلی حساس است، قیافه روشنفکر میگیرد و در جواب میگوید «نه
من خودم هم خیلی به این چیزها اعتقادی ندارم وندی جان» و بعد میپرسد
«وندی نظر تو در مورد غنیسازی 20 درصدی در خاک ایران چیست؟» که وندی در
جواب میگوید«اِوا جواد! این چیه؟ بیخیال! بیا در مورد چیزای خصوصی صحبت
کنیم...» جواد میگوید «چی؟ منظورت چیه؟ اونم توی جمع؟» و شرمن فوری
میگوید «مثلا این پیرهن بنفشم قشنگه؟» و این چنین داستانهایی بارها تکرار
میشود.
مرحله پنجم؛ دلباختگی - در
این مرحله جواد خام بازیهای وندی میشود و همه چیز وفق مرادِ شرمن پیش
میرود. از همین رو، کلا مذاکرات از بررسی مسائل کوچکی مثل موضوع هستهای و
حقوق مسلم ایران به نکات مهمی مثل ارتباطات جواد ـ وندی ارتقا پیدا میکند
تا آنجا که تیم طرف ایرانی یک صدا میخواند «هستهای رو آوردیم، شرمنتون
رو بردیم» و طرف آمریکایی یک صدا پاسخ میداد «هستهای تون ارزونیتون، شرمن
نمیدیم بهتون». با عرض پوزش از دادن گزارش در مورد حرکات موزون تیمهای
دیگر خیلی معذوریم.
مرحله ششم؛ عشوه خرکی - در
میان درخواستهای این طرف، «وندی جان» هم تصمیم میگیرد بنا را بر ناز
کردن بگذارد و از همین رو با جواد قهر میکند و میگوید «تا بزرگترها راضی
نشوند دیگر با هم حرفی نداریم» و این باعث اختلال در مذاکرات میشود. از
سوی دیگر جان کری که خطر از دست رفتن شرمن را احساس میکند، خود شخصا وارد
مذاکرات میشود! در واقع مجبور به این افشاگری هستیم؛ در واقع موضوع جواد
ـ وندی دلیل ارتقای سطح مذاکرهکنندگان به سطح وزرای خارجه بود. راستش شانس
آوردیم این دور اوباما، هیلاری کلینگتون را به عنوان وزیر خارجه معرفی
نکرد وگرنه سطح مذاکرات تا سطح مقام ارشدتر از ظریف بالا میرفت!
مرحله هفتم؛ بازی ادامه دارد- فعلا که چیز زیادی تغییر نکرده است همه چیز بر اساس روال سابق است البته وندی قدری از عشوه خرکی کاسته چون یک بار جواد به او گفت «خوبه تحفهای هم نیستی!» صمیمیت هم که هر روز بیشتر از دیروز است. برای مثال جواد در پاسخ برخی خبرنگاران که در مورد مدل ریشش، پاسخ داد «هر که دل پیش دلبری دارد / ریش در دست دیگری دارد!»