عروج ملکوتی شهید سید حسین رفیق

همچنین پیکر شهید سید حسین رفیق عصر امروز دوشنبه با حضور انبوه عاشقان شهدا در این شهرستان از مقابل مسجد جامع تا محل گلراز شهدای ملارد برگزار و رفیق جامانده از یاران وفادار امام (ره) در جوار دیگر شهدای این شهرستان آرام گرفت .
به همین مناسبت دلنوشته ای را تقدیم دوستداران شهدا و به ویژه تقدیم دوستان و همرزمان این شهید والا مقام می نماییم .

خداحافظ رفیق
به بهانه عروج ملکوتی اولاد امیر مومنان حضرت علی بن ابیطالب(ع)
شهید سید حسین رفیـــــــق
به نام آن که شما را راهی جاودانه آموخت . . .
به نام خدا
به نام خداوندی که همه شهدا را همچون گلی از گلزار زمین ، از دیار صالحان و مردان عرصه های جهاد و شهادت به سوی بهشت می برد و به همه زمینی ها می گوید که ای آنهایی که هنوز در بند دنیا مانده اید بنگرید که راه شهادت هیچگاه بسته نیست و همواره تا آنروز که ولی حق ظهور نماید این شهدا خواهند بود که با اقتدا به ولایت فقیه زمان خود چراغ هدایت بشر خواهند شد . آری امروز نیز مردی از تبار صبر و بصیرت از جرگه مردان خدا و از کاروان بهشت جامانده ، به اذن الله به دعوت پروردگار خویش لبیک گفت و در سالروز شهادت مولای شیعیان و پدر یتیمان عالم شهد گوارای شهادت را نوشید .
خدا کند که شهیدانه اهل عشق شویم
که هرکه عشق نورزید کیفرش را دید
و خوش به حال سید ،
خوشا به حال آنان که او را می شناختند و از حضور او بهره ها بردند
آرزوی ما اینست که انشاء الله در آن دنیا شفیع روز محشرمان باشند .
به صبح روشن فردا طلیعه از خون است
به اهل خاک بگو جنس شیعه از خون است
دل را به قلم سپردیم تا بگوید از آنچه خود می خواهد بگوید و از بند همه ادبیات املایی رهایش ساختیم . ..
زیرا برای شهدا نوشتن دل می خواهد و دلی از جنس خون . . .
از شهدا بخواهید هرآنچه از دیگران می خواهید و ببینید چگونه خواسته هایتان بدون کم و کاست برایتان مهیا می شود و چه زیباست که از شهدا فقط یک چیز را بخواهیم :
آری تنها یک چیز و آن هم دعا برای فرج حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه )
و خداحافظی کنیم از رفیقان زمان کودکی ، رفیقان زمان دلتنگی ، رفیقان زمانه عزلت و خانه نشینی و از رفیقان زجر کشیده برای انقلاب در بند استکبار . . .
و باید بدانیم که به فرموده سید شهیدان اهل قلم این ما هستیم که میرویم و شهدا می مانند .
آری به راستی که پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم ، اما حقیقت آن است که ما مانده ایم و زمان ما را با خود برده است . . .
آنگاه که اشک های دوستان سید حسین رفیق را در چشمان نورانی شان دیدم دریافتم که چه سیل عظیمی از معرفت و اخلاق و چه کوه بلندی از صبرو استقامت از بین ما رفته . . .
آری متاسفم برای خود چرا که نتوانستم از محضر شهیدی که همه دوستش داشتند استفاده ببرم و حداقل به اندازه یک نصیحت از او بیاموزم . . .
وقتی دیدم حاج مرتضی جلوی پیکر شهید اشک می ریزد و میرود درک کردم غم غربتی را در درونش . . .
درک کردم شوق وصالی را که در درونش بود و حسرتی را که در چشمانش بود . . .
گویی که رفیقان رفیق امروز از خدا همراهی با سید را می خواستند …
و ملائک که برای همراهی سید آمده بودند بال خود را برای قدوم یاران سید گسترانیده بودند . . .
اما چه باید کرد که هیچ گاه نباید از مشیت خدا غافل بود و باید به انتظار وقت رفتن و زمان پرگشودن ماند تا آن روز بیاید که بر سر کوچه و بازار بنویسند :
خـداحــافـظ رفیــق . . .




