یدالله رویایی در یکی از مصاحبههای خود میگوید: در 28 مرداد سال 1332 به ما دروغ گفتند، در بهمن ماه سال 1357 به ما دروغ گفتند، در دوم خرداد سال 1377 (1376!) به ما دروغ گفتند و به قول کارو غیر از مامان همه به ما دروغ گفتند.
به گزارش شهداي ايران به نقل از سایت خبرآنلاین در خبری اعلام کرد «یدالله رویایی» شاعر خارجنشین از جمله مهمانان بخش بینالملل در جشنواره شعر فجر خواهد بود و در آن به شعرخوانی خواهد پرداخت. (اصل خبر را اینجا ببینید)
این مسئله وقتی مهم میشود که چندی پیش یکی از اعضای اتاق فکر این جشنواره پیششرطهایی چون تجلیل از احمد شاملو، سیمین بهبهانی و محمد مختاری برای حضور شاعران مستقل! را اعلام کرده بود که با واکنش دیگر اعضا مواجه شد ولی این که شخصی با کارنامهای سیاه به عنوان مدعو به جشنواره شعر انقلاب دعوت خواهد شد قابل هضم نیست.
نگاهی به کارنامه یدالله رویایی در این برهه زمانی خالی از لطف نیست:
در میان مدعیان روشنفکری در عصر پهلوی، طیفی را میشود نشان کرد و مصادیقش را برشمرد که در شعار و پرستیژ، خود را چپ و ساختارشکن و ناراضی معرفی می کردند اما در رفتار مطیع و مدد رسان رژیم بودند و به مثابه حلقههای دام دستگاه پهلوی که در پیش پای جریان روشنفکری پهن شدهبود تا آنان را در خدمت دیکتاتوری فاسد درآورد، عمل می کردند. این طیف معاند تار و پودهای به هم تنیده، هرجا استعدادی را سراغ می گرفتند با انواع ترفندها و تطمیعها به شکار وی میپرداختند و به چرب و شیرین ثروت و قدرت آلوده می کردند تا این شکارها، بنیان های پوسیده سلطنت را سرپا نگاه دارند. یکی از این عناصر چپ نما که در خدمت دربار پهلوی ودستگاه تبلیغاتی و فرهنگ سازی آن درآمد، «یدالله رویایی» بود.
رؤیایی درسال 1310 دردامغان متولد شد. آموزش دبستانی و دبیرستانی را در زادگاه خویش به پایان برد و آنگاه راهی تهران شد تا اینکه سرانجام از دانشکده حقوق دانشگاه تهران، لیسانس گرفت. (1)
این سالها مقارن با جنبش ملت برای خارج کردن اختیار نفت ایران از پنجه انگلیسیها و نیز اوجگیری فعالیت حزب توده و جریانات چپ بود. رویایی اگرچه در عنفوان جوانی به واسطه برخی چهرههای روشنفکری چپ، عقاید مارکسیستی پیدا کرد و عضو حزب توده شد اما سرانجام در وقت عمل، در صف روشنفکران درباری درآمد تا بدانجا که سر از تلویزیون ملی درآورد و در شمار برنامه ریزان آن در خدمت رژیم قرار گرفت. او پس از 28مرداد 1332 به سرعت رنگ عوض کرد و در صف خدمتگزاران دربار درآمد.
رویایی ادعای شاعری داشت و در این راه می کوشید خود را دنباله رو شعر نیمایی نشان دهد. وی بنابر ادعای خود به خانه نیما یوشیج رفت و آمد داشت و به نظر میرسد همین مسئله موجبات آشنایی وی با فعالان آن روز عرصه ادبیات و شعر از جمله جلال آل احمد و همسر وی سیمین دانشور و نیز اسماعیل شاهرودی(آینده) را فراهم ساخت.
تنگی قافیه ، پوچگرایی و ابتذال مشخصههای اصلی شعر گونههایی است که رویایی مدعی سرودن آنها بود. او همه این نقصها را با آرایش و نقابی به نام «شعر حجم» پوشانده بود و ادعا میکرد «فرم مطرح است؛ محتوا همیشه بوده و هست» (2) و «شاعر باید هنرمند باشد. هیچ شاعری به جامعه بدهی ندارد، چنانکه به مذهب، به علم، به اخلاق هم بدهی ندارد.» (3)
زمانی که مؤسسه کیهان به مدیریت سناتور مصباح زاده انتشار مجموعه «کتاب هفته» را تحت نظر پروفسور هشترودی در دستور کار قرارداد، یدالله رؤیایی هم به جرگه همکاران «کتاب هفته» دعوت شد و تا مدتها مسئول صفحه شعر این مجموعه بود که از این رهگذر نیز با برخی هنرمندان و شعرا و نویسندگان نظیر آلاحمد، هوشنگ کاووسی، رضا براهنی، احمد شاملو، علی اصغر حاج سیدجوادی، علی بلوک باشی، جلال مقدم و ابراهیم گلستان آشنا شد. صمیمیت تدریجی با گلستان واسطه آشنایی رویایی با عناصر دیگری نظیر فریدون هویدا، پرویز داریوش، فرخ غفاری و فروغ فرخزاد را فراهم کرد.
رویایی با ابراهیم گلستان مشترکاً آپارتمانی را در طبقه همکف خیابان ضلع شرقی دانشگاه تهران اجاره کرد و انتشارات «روزن» را مشترکاً راه انداختند(4) تا به جلب کمکهای دولتی بپردازند. در این ساختمان همچنین شب های شعری برگزار می شد و احیاناً نمایشگاه های نقاشی ترتیب می یافت از جمله شب شعری که برای نادر نادرپور برگزار شد و نیز نمایشگاه آثار نقاشی یک ایتالیایی مرموز به نام «بیانکینی» که در محافل روشنفکری و هنری جاکرده بود و حتی به خانه برخی از آنان رفت و آمد داشت.
در حوالی سال 46-1345 که با هدایت دفتر فرح به شعر و ادبیات و نقاشی شبه مدرن دامن زده شد، رویایی به همراهی احمد شاملو هفته نامهای به نام «بارو» انتشار دادند و در آن به مطرح کردن مسایل هنرمدرن و ضرورت گرایش به مدرنیسم پرداختند. «بارو» ترکیبی از اول نام احمد شاملو (بامداد) و رویایی بود. به هر ترتیب راهیابی به جرگه هنر و ادب مدرن- آن گونه که فرح اراده کرده بود- و به برقراری رفاقت با امثال ابراهیم گلستان باعث شد تا رویایی به دربار نزدیک شود و با تأسیس دفتر فرح، به عنوان مشاور هنری در خدمت همسر ذی نفوذ شاه در عرصه های فرهنگی در آید. این در حالی بود که وی پیش از آن، جای پای خود را در دوایر دولتی محکم کرده و به استخدام وزارت دارایی درآمده بود. رؤیایی در جرگه مدیران این وزارت به شمار می رفت و بارها به عنوان ذی حساب و مدیرکل امور مالی به سازمانها و ادارات مختلف مامور شد که اولین آنها ذی حسابی و مدیرکلی امور ملی بیمارستان فیروزگر بود و بعدها تا تصدی مشاغل کلیدی درتلویزیون ملی تحت سرپرستی رضا قطبی- پیش رفت. دراین مقطع بود که نقش و شخصیت اصلی رویایی در جذب و به خدمت گرفتن هنرمندان و روشنفکران با اهرم پول و امکانات آشکارمی شود.
پیش از آنکه به عملکرد اصلیترین مهره در تلویزیون بپردازیم، توجه به موضوع شعر حجم که حوالی سال های 51-1349 توسط رویایی مطرح و تبلیغ شد، مناسب است. او دراین باره حتی بیانیهای هم صادر کرد که اگر چه نزد ادبا و اهل شعر جدی گرفته نشد اما در میان طیفی خاص از چهره های منحرف و ابتذال گرا با استقبال واقع شد. گویی که رفتار و اخلاق مقبول آنان را تبدیل به نظریه ای موجه کرده است. عناصری مثل بیژن صفاری، هومن نجابت، فیروز منیرایی، پرویز اصلانپور، محمدرضا اصلانی و بیژن الهی به جرگه طرفداران شعر حجم پیوستند. عمده طرفداران این «شبه سبک» اشراف زادگان مرفه بودند که عموما در کلوپ رشت 29، هتل شرایتون و هل هیلتون گرد هم می آمدند.
زمانی که وی سلسله اشعاری را تحت عنوان «دریاییها» منتشر کرد بین او و رضا براهنی مجادله قلمی سختی درگرفت. براهنی طی مقالاتی در ماهنامه «جهان نو» و مجله «فردوسی» ترجمه دقیق شعرهای «سم ژون پرس» را درکنار اشعار مجموعه «دریایی»ها گذاشت و تصریح کرد که رویایی این اشعار را کپی کرده و درواقع دزدیده است. رویایی درپاسخ این شباهت «طابق النعل بالنعل» را اتفاقی خواند. با همه اینها رویایی آنگاه توانست ترقی پیداکند که ترویج ابتذال را دستمایه کارهای خود قرارداد. ازجمله شعر پروانه سیاه گوشتخوار که در آن گفته بود:
«از ارتفاع زخم پرواز داشتم
آه ای پروانه سیاه گوشتخوار
مرا به عمق مادگیات دعوت کن.»
عنصری با این ابعاد شخصیتی، مشاور دفتر فرح شد و مأمور گردید جریانات شعری را به سمت این دفتر هدایت کند. به همین منظور جایزهای هم برای بهترین کتاب شعر سال، در نظرگرفته شد که فرح پهلوی، خود در شمار داوران آن بود. رویایی پس از مدتی به سرپرستی کمیسیون شعر و ترانه رادیو و تلویزیون منصوب شد، کمیسیونی که تمام شعرها وترانه ها را برای اجرای بررسی و تصویب می کرد. نادر نادرپور و سیمین بهبهانی در شمار اعضای این کمیسیون بودند. رویایی با نفوذ و اقتداری که در تلویزیون پیداکرده بود، تمام افرادی را که از سوی دفتر فرح و سازمان جشن هنر و افرادی مثل رضا قطبی، فرخ غفاری، فریدون هویدا و فیروز شیروانلو شکار و برای دریافت مقرری معرفی می شدند، زیر پر و بال میگرفت. فراوان است کمک های بلاعوضی که به بسیاری از روشنفکرنمایان و کارگزاران فرهنگی رژیم امثال محمدعلی سپانلو، علیرضا نوری زاده، نادر سپاسدار، اسماعیل نوری علا، جواد مجابی، محمدرضا فشاهی، کیومرث منشی زاده، فرح نوتاش، مینا اسدی، منوچهر هزارخانی و مهشید امیرشاهی- باتوجه به اختیار تام رویایی پرداخت شد.
وی همچنین در تدارک و تنظیم برنامههای جشن هنر شیراز هم سهم عمده داشت و عضو کمیته برگزاری این جشن بود. در واقع بخشی از بودجه این جشن در اختیار وی بود. در عرصه نقاشی هم، رؤیایی با توجه به اختیارات و امکانات مالی در میان نقاشان و گالری داران تهران نفوذ داشت و با بودجهای که در اختیار داشت، اقدام به خریدهای خاص از میان آثار ارائه شده می کرد و به عنوان هدیه تلویزیون ملی به دفتر فرح یا نخست وزیر یا وزراء و مقامات می فرستاد.
رؤیایی از تیرماه 1347 به عنوان ذی حساب و رییس حسابداری به تلویزیون ملی منتقل شد و به بهانه آموزش بارها به کشورهایی مثل فرانسه، انگلیس، ایتالیا و سوئیس سفر کرد و حق مأموریتهای کلانی گرفت. او در شورای برنامهها، کمیته شعر و ترانه، کمیته شعر و ادب، کمیته فنی تلویزیون، و کمیته هماهنگی امور نویسندگان رادیو ایفای نقش کرد و همزمان به تهیه کنندگی پرداخته بود اما بعدها در جرگه مدیران مؤثر تلویزیون و رادیو قرار گرفت.
برای چهرهای این چنین، البته به جنبش آمدن ملت مسلمان ایران و زبانه کشیدن شعلههای انقلاب اسلامی یک فاجعه بود. بنابراین نباید تعجب کنیم وقتی می بینیم وی در مصاحبه با نشریه ضدانقلابی نیمروز چاپ لندن، به تخطئه انقلاب اسلامی و تشبیه آن به کودتای 28 مرداد 1332 می پردازد و می گوید:
«در 28 مرداد سال 1332 به ما دروغ گفتند، در بهمن ماه سال 1357 به ما دروغ گفتند، در دوم خرداد سال 1377 (1376!) به ما دروغ گفتند و به قول کارو غیر از مامان همه به ما دروغ گفتند.»(5)
به راستی چه کسانی به مدت 25 سال، در خدمت توجیه و تحکیم دیکتاتوری فاسد و وابسته تمام حیثیت و شرف انسانی را فروختند و به مردم دروغ گفتند؟ چگونه توانستند در لفافه مدرنیسم، مرتجع ترین و بی رگ و ریشه ترین رژیم منطقه را بستایند و پایه های آن را محکم کنند؟ آیا کسی که در خدمت چنان ارتجاع و انحطاطی قرار داشت، حق دارد بنالد که:
«از سنت، از محافظه، از آیین نفرت می کنم...
از نبش قبر و از قالب، از قاری و ازشکل های تکراری
از سطحی، از کلیشه، از کهنه، از کهن،
ز نوحه، از ردیف و قافیه از شعر انجمن
نفرت می کنم...
وقتی که شاعران حقیقی خاموش اند
دیگر نمی نویسند
یا آن که می نویسند
و رازهای کوچک و فنی شان را
از انزواهاشان بیرون نمی دهند
و مرگ شاعران بی مرگ
پنهان و بی سخن می ماند
از ماندن
از احتضار و از مردن
نفرت می کنم.»(6)
رؤیایی با پیروزی انقلاب اسلامی به فرانسه گریخت و به جرگه ضدانقلابیون پیوست. وی در پاریس مدرسهای به نام «بروسلت» اجاره کرد و ضمن انتشار نشریه ای به نام قلمک، مشغول تدارک سخنرانی و سمینارهای ضدانقلابی با پوشش ادبیات فارسی شد.(7) وی از طریق این جریان ادعا می کرد انقلاب اسلامی باعث شده هویت ملی ایرانیان متزلزل شود.(8) وی همچنین کتاب هایی تحت عناوین «لبریخته ها» (در 150 نسخه!) و «هفتاد سنگ قبر» منتشر کرد که عمدتاً عقده گشایی علیه انقلاب اسلامی ملت ایران بود. وی البته با برخی نشریات داخلی هم ارتباطاتی داشته است از جمله نشریه «دنیای سخن» سال 1368 در شماره 27 مجله «دنیای سخن» نامهای از رؤیایی درج شد.
در اواخر تابستان سال86 که ایران خود را برای گرامیداشت هفته دفاع مقدس آماده میکرد روزنامه اعتمادملی در اقدامی عجیب و قابلتامل دو صفحه کامل خود را به این نویسنده ضدانقلاب اختصاص داد که برگرفته از مصاحبه رویایی با نشریه ضدانقلابی نیمروز در لندن است که در کتاب (عبارت از چیست؟) نیز آورده شده است.
روزنامه کیهان در واکنش به این اقدام روزنامه اعتماد ملی با افشای برخی سوابق رویایی در وابستگی به دربار پهلوی نوشت:
« روزنامه «اعتماد ملی» در شماره 466 خود با اختصاص دو صفحه، اقدام به انتشار مصاحبه ای از یدالله رویایی- شاعر ابتذال گو و منزوی و وابسته به رژیم پهلوی- کرد. پیشتر بخش هایی از این مصاحبه در نشریه ضدانقلابی نیمروز چاپ لندن (79.3.27) به چاپ رسیده بود.
این مصاحبه اگرچه توسط مسعود نقره کار ضدانقلابی مقیم خارج کشور و وابسته به حلقه سایت گویا، صورت گرفته است، لیکن نویسنده روزنامه اعتماد ملی نیز در مقدمهای با قراردادن «رویایی» در دایره محدود بزرگان شعر ایران او را فردی که بیشترین تاثیر را بر نسل خود و بعد از خود گذاشته است(!) معرفی کرده و از وی با تمجیدی درخور یک فیلسوف یاد کرده است(!)».
کیهان با درج بخشهایی از مصاحبه رؤیایی نوشت: به گفته برخی از اعضای کانون نویسندگان، صرفا از عضویت در کانون برای ارتباط سیاسی کانون با مجامع و محافل وابسته سیاسی غربی بهره می گرفته تا جایی که وی در اکثر رای گیریهای مهم کانون نویسندگان حضور نداشته است. رویایی در این مصاحبه احمد شاملو را متهم به سرقت ادبی در کتاب «گیل گمش» کرده است. این در حالیست که وی نیز در میان شاعران «شعر نو» به «شعر دزد مبتذل سرد» معروف است.
شایان ذکر است رویایی در شصت و سومین اجلاس جهانی انجمن قلم از ریاست «انجمن قلم ایران در تبعید» که خبر آن در کیهان سلطنت طلبان چاپ لندن (مورخه 1375.12.2) چاپ شده، بدلیل اعتراض به متن قطعنامه اجلاس که در آن از تعدادی روحانی نمایان ضدانقلاب به عنوان قربانیان سانسور رژیم اسلامی نامبرده شده بود، استعفا کرد. رویایی گفت ما نمی توانیم از نویسندگان و شاعران سرکوب شده حمایت کنیم و در عین حال هم از سرکوبگران! این سرکوب شده ها حمایت نماییم .»
رویایی همچنین در جریان آشوبهای انتخابات سال 88 از خارج کشور از آشوبطلبان حمایت میکرد که برخی این متون به همراه فحاشی علیه رهبر کبیر انقلاب اسلامی است. وی همچنین چندین بیانیه علیه نظام اسلامی امضاء کرده است:
«انسان امروز باید از انسان یازده قرن پیش بیاموزد که در برابر هو، لا گذاشت وقتی که گفت " هویتِ ما در لائیتِ ما ست" . حلاج هم که با "لا" ی خود "بالا"ی دار رفت، قربانی تروریسم ِ آیهها شد . قربانی ِ زیر پای خود، مردم کوچه و بازار، شد . جنبش سبز عالی بود دارد عامی میشود . تروریسم آیهها و آفوریسم خمینی دوباره محور و معیار میشود. فریب و فاجعه تکرار میشود. شیعۀ ایرانی به ایرانی خیانت میکند. ما باید یاد بگیریم به آنچه به ما خیانت میکند خیانت کنیم، نه بگوئیم، و یا در آری ِخود یک نهِ پنهان پرورش دهیم . مردم کوچه و بازار ظاهری ازکوچه و بازار دارند. ما باید بتوانیم ذهن خود را به ظواهر بدهیم تا بتوانیم به آنها خیانت کنیم، تا بتوانیم از آنها عبور کنیم و آنها را پشت سر بگذاریم. همیشه رشدِ فرهنگی رشدِ خیانت بوده است ذهن ما نیز ظاهری فرهنگی دارد. باید این ظاهر را از آن ظاهر عبور دهیم . وگرنه باز لائیک ها پشت در میمانند. باز ورق یه دست اوباش میافتد. و همه چیز دوباره با گز خمینی «سبز» میماند».
مطلبی دیگر از وبلاگ وی:
آرش عزیز ،
پاپ فرانسوا کلیسا را چندان هم "کاتولیک" نمی خواهد:
" باید کلیسا را به روز کنیم وگر نه مثل قصر مقوائی فرو می ریزد، و آن طراوت و عطر انجیلی اش را از دست می دهد " «لوموند، 31 سپتامبر 2013 )
هم از دهان او شنیدم که می گفت: همجنس گرائی، سقط جنین، و روابط جنسی مسئلۀ ما نیست ، بلکه در قلمرو انتخاب و آزادی های بندگان خدا است .ما نباید طوطی شوپم وتکرار کنیم و بنام "سینیور" برایشان ناچاری بسازیم :
و چندی بعد باصدای بلند می خوانَد:
" انترنت هدیه خدا است" (لوموند 23ژانویه 2014 )
اما برعکس ِپاپ فرانسوا ، فقیه سیدعلی فتواهای عصر جاهلیت می دهد :
- باید به احکام قرآن در صدر اسلام برگردیم -
انترنت شیطانی است، ...و منحرف -
(سایت رهبری)
عجبا ! زمانی که ارتجاع سفید در واتیکان خود را سفیدتر می خواهد و ارتجاع سیاه در ایران خودرا سیاه تر، ارتجاع سرخ در اوکراین زرد میکند .
تا وقت دگر قربانت
***
وی در مطلب دیگری در وبلاگ خود چنین توصیف سخیفی از اسلام دارد:
«عباس عزیز
در انسیکلوپدی لاروس برخوردم به این استدلال ِعجیبِ عمر درکتاب سوزی ِ کتابخانهٔ عظیم اسکندریه
این کتابها یا موافق قرآن اند و یا مخالف قرآن. در صورت اول همانحرفی را میزنند که قرآن میزند، پس زائد و دست و پا گیرند، و در صورت دوم خطرناک اند، پس در هرصورت باید سوزانده شوند "
گفتم که بربریت، سبعیت وبیرحمی که درایران ِ اسلامی، و یا اسلام ِ ایرانی می گذرد پس چیزی از مفاخرخود با خود دارد، چیزی از ذوالفقار و چیزی از ذوالجناح، از خون
وازخشم
گفت این کتابخانه اگربود امروز، خون و خشم و خرافه درحوالی اسلام کمتر بود
گفتم امروز این کتابخانه اگر بود بربریت حوالی نداشت. بربریت بشریت بود
تا وقت دیگر قربانت septembre 2009»
این مسئله وقتی مهم میشود که چندی پیش یکی از اعضای اتاق فکر این جشنواره پیششرطهایی چون تجلیل از احمد شاملو، سیمین بهبهانی و محمد مختاری برای حضور شاعران مستقل! را اعلام کرده بود که با واکنش دیگر اعضا مواجه شد ولی این که شخصی با کارنامهای سیاه به عنوان مدعو به جشنواره شعر انقلاب دعوت خواهد شد قابل هضم نیست.
نگاهی به کارنامه یدالله رویایی در این برهه زمانی خالی از لطف نیست:
در میان مدعیان روشنفکری در عصر پهلوی، طیفی را میشود نشان کرد و مصادیقش را برشمرد که در شعار و پرستیژ، خود را چپ و ساختارشکن و ناراضی معرفی می کردند اما در رفتار مطیع و مدد رسان رژیم بودند و به مثابه حلقههای دام دستگاه پهلوی که در پیش پای جریان روشنفکری پهن شدهبود تا آنان را در خدمت دیکتاتوری فاسد درآورد، عمل می کردند. این طیف معاند تار و پودهای به هم تنیده، هرجا استعدادی را سراغ می گرفتند با انواع ترفندها و تطمیعها به شکار وی میپرداختند و به چرب و شیرین ثروت و قدرت آلوده می کردند تا این شکارها، بنیان های پوسیده سلطنت را سرپا نگاه دارند. یکی از این عناصر چپ نما که در خدمت دربار پهلوی ودستگاه تبلیغاتی و فرهنگ سازی آن درآمد، «یدالله رویایی» بود.
رؤیایی درسال 1310 دردامغان متولد شد. آموزش دبستانی و دبیرستانی را در زادگاه خویش به پایان برد و آنگاه راهی تهران شد تا اینکه سرانجام از دانشکده حقوق دانشگاه تهران، لیسانس گرفت. (1)
این سالها مقارن با جنبش ملت برای خارج کردن اختیار نفت ایران از پنجه انگلیسیها و نیز اوجگیری فعالیت حزب توده و جریانات چپ بود. رویایی اگرچه در عنفوان جوانی به واسطه برخی چهرههای روشنفکری چپ، عقاید مارکسیستی پیدا کرد و عضو حزب توده شد اما سرانجام در وقت عمل، در صف روشنفکران درباری درآمد تا بدانجا که سر از تلویزیون ملی درآورد و در شمار برنامه ریزان آن در خدمت رژیم قرار گرفت. او پس از 28مرداد 1332 به سرعت رنگ عوض کرد و در صف خدمتگزاران دربار درآمد.
رویایی ادعای شاعری داشت و در این راه می کوشید خود را دنباله رو شعر نیمایی نشان دهد. وی بنابر ادعای خود به خانه نیما یوشیج رفت و آمد داشت و به نظر میرسد همین مسئله موجبات آشنایی وی با فعالان آن روز عرصه ادبیات و شعر از جمله جلال آل احمد و همسر وی سیمین دانشور و نیز اسماعیل شاهرودی(آینده) را فراهم ساخت.
تنگی قافیه ، پوچگرایی و ابتذال مشخصههای اصلی شعر گونههایی است که رویایی مدعی سرودن آنها بود. او همه این نقصها را با آرایش و نقابی به نام «شعر حجم» پوشانده بود و ادعا میکرد «فرم مطرح است؛ محتوا همیشه بوده و هست» (2) و «شاعر باید هنرمند باشد. هیچ شاعری به جامعه بدهی ندارد، چنانکه به مذهب، به علم، به اخلاق هم بدهی ندارد.» (3)
زمانی که مؤسسه کیهان به مدیریت سناتور مصباح زاده انتشار مجموعه «کتاب هفته» را تحت نظر پروفسور هشترودی در دستور کار قرارداد، یدالله رؤیایی هم به جرگه همکاران «کتاب هفته» دعوت شد و تا مدتها مسئول صفحه شعر این مجموعه بود که از این رهگذر نیز با برخی هنرمندان و شعرا و نویسندگان نظیر آلاحمد، هوشنگ کاووسی، رضا براهنی، احمد شاملو، علی اصغر حاج سیدجوادی، علی بلوک باشی، جلال مقدم و ابراهیم گلستان آشنا شد. صمیمیت تدریجی با گلستان واسطه آشنایی رویایی با عناصر دیگری نظیر فریدون هویدا، پرویز داریوش، فرخ غفاری و فروغ فرخزاد را فراهم کرد.
رویایی با ابراهیم گلستان مشترکاً آپارتمانی را در طبقه همکف خیابان ضلع شرقی دانشگاه تهران اجاره کرد و انتشارات «روزن» را مشترکاً راه انداختند(4) تا به جلب کمکهای دولتی بپردازند. در این ساختمان همچنین شب های شعری برگزار می شد و احیاناً نمایشگاه های نقاشی ترتیب می یافت از جمله شب شعری که برای نادر نادرپور برگزار شد و نیز نمایشگاه آثار نقاشی یک ایتالیایی مرموز به نام «بیانکینی» که در محافل روشنفکری و هنری جاکرده بود و حتی به خانه برخی از آنان رفت و آمد داشت.
در حوالی سال 46-1345 که با هدایت دفتر فرح به شعر و ادبیات و نقاشی شبه مدرن دامن زده شد، رویایی به همراهی احمد شاملو هفته نامهای به نام «بارو» انتشار دادند و در آن به مطرح کردن مسایل هنرمدرن و ضرورت گرایش به مدرنیسم پرداختند. «بارو» ترکیبی از اول نام احمد شاملو (بامداد) و رویایی بود. به هر ترتیب راهیابی به جرگه هنر و ادب مدرن- آن گونه که فرح اراده کرده بود- و به برقراری رفاقت با امثال ابراهیم گلستان باعث شد تا رویایی به دربار نزدیک شود و با تأسیس دفتر فرح، به عنوان مشاور هنری در خدمت همسر ذی نفوذ شاه در عرصه های فرهنگی در آید. این در حالی بود که وی پیش از آن، جای پای خود را در دوایر دولتی محکم کرده و به استخدام وزارت دارایی درآمده بود. رؤیایی در جرگه مدیران این وزارت به شمار می رفت و بارها به عنوان ذی حساب و مدیرکل امور مالی به سازمانها و ادارات مختلف مامور شد که اولین آنها ذی حسابی و مدیرکلی امور ملی بیمارستان فیروزگر بود و بعدها تا تصدی مشاغل کلیدی درتلویزیون ملی تحت سرپرستی رضا قطبی- پیش رفت. دراین مقطع بود که نقش و شخصیت اصلی رویایی در جذب و به خدمت گرفتن هنرمندان و روشنفکران با اهرم پول و امکانات آشکارمی شود.
پیش از آنکه به عملکرد اصلیترین مهره در تلویزیون بپردازیم، توجه به موضوع شعر حجم که حوالی سال های 51-1349 توسط رویایی مطرح و تبلیغ شد، مناسب است. او دراین باره حتی بیانیهای هم صادر کرد که اگر چه نزد ادبا و اهل شعر جدی گرفته نشد اما در میان طیفی خاص از چهره های منحرف و ابتذال گرا با استقبال واقع شد. گویی که رفتار و اخلاق مقبول آنان را تبدیل به نظریه ای موجه کرده است. عناصری مثل بیژن صفاری، هومن نجابت، فیروز منیرایی، پرویز اصلانپور، محمدرضا اصلانی و بیژن الهی به جرگه طرفداران شعر حجم پیوستند. عمده طرفداران این «شبه سبک» اشراف زادگان مرفه بودند که عموما در کلوپ رشت 29، هتل شرایتون و هل هیلتون گرد هم می آمدند.
زمانی که وی سلسله اشعاری را تحت عنوان «دریاییها» منتشر کرد بین او و رضا براهنی مجادله قلمی سختی درگرفت. براهنی طی مقالاتی در ماهنامه «جهان نو» و مجله «فردوسی» ترجمه دقیق شعرهای «سم ژون پرس» را درکنار اشعار مجموعه «دریایی»ها گذاشت و تصریح کرد که رویایی این اشعار را کپی کرده و درواقع دزدیده است. رویایی درپاسخ این شباهت «طابق النعل بالنعل» را اتفاقی خواند. با همه اینها رویایی آنگاه توانست ترقی پیداکند که ترویج ابتذال را دستمایه کارهای خود قرارداد. ازجمله شعر پروانه سیاه گوشتخوار که در آن گفته بود:
«از ارتفاع زخم پرواز داشتم
آه ای پروانه سیاه گوشتخوار
مرا به عمق مادگیات دعوت کن.»
عنصری با این ابعاد شخصیتی، مشاور دفتر فرح شد و مأمور گردید جریانات شعری را به سمت این دفتر هدایت کند. به همین منظور جایزهای هم برای بهترین کتاب شعر سال، در نظرگرفته شد که فرح پهلوی، خود در شمار داوران آن بود. رویایی پس از مدتی به سرپرستی کمیسیون شعر و ترانه رادیو و تلویزیون منصوب شد، کمیسیونی که تمام شعرها وترانه ها را برای اجرای بررسی و تصویب می کرد. نادر نادرپور و سیمین بهبهانی در شمار اعضای این کمیسیون بودند. رویایی با نفوذ و اقتداری که در تلویزیون پیداکرده بود، تمام افرادی را که از سوی دفتر فرح و سازمان جشن هنر و افرادی مثل رضا قطبی، فرخ غفاری، فریدون هویدا و فیروز شیروانلو شکار و برای دریافت مقرری معرفی می شدند، زیر پر و بال میگرفت. فراوان است کمک های بلاعوضی که به بسیاری از روشنفکرنمایان و کارگزاران فرهنگی رژیم امثال محمدعلی سپانلو، علیرضا نوری زاده، نادر سپاسدار، اسماعیل نوری علا، جواد مجابی، محمدرضا فشاهی، کیومرث منشی زاده، فرح نوتاش، مینا اسدی، منوچهر هزارخانی و مهشید امیرشاهی- باتوجه به اختیار تام رویایی پرداخت شد.
وی همچنین در تدارک و تنظیم برنامههای جشن هنر شیراز هم سهم عمده داشت و عضو کمیته برگزاری این جشن بود. در واقع بخشی از بودجه این جشن در اختیار وی بود. در عرصه نقاشی هم، رؤیایی با توجه به اختیارات و امکانات مالی در میان نقاشان و گالری داران تهران نفوذ داشت و با بودجهای که در اختیار داشت، اقدام به خریدهای خاص از میان آثار ارائه شده می کرد و به عنوان هدیه تلویزیون ملی به دفتر فرح یا نخست وزیر یا وزراء و مقامات می فرستاد.
رؤیایی از تیرماه 1347 به عنوان ذی حساب و رییس حسابداری به تلویزیون ملی منتقل شد و به بهانه آموزش بارها به کشورهایی مثل فرانسه، انگلیس، ایتالیا و سوئیس سفر کرد و حق مأموریتهای کلانی گرفت. او در شورای برنامهها، کمیته شعر و ترانه، کمیته شعر و ادب، کمیته فنی تلویزیون، و کمیته هماهنگی امور نویسندگان رادیو ایفای نقش کرد و همزمان به تهیه کنندگی پرداخته بود اما بعدها در جرگه مدیران مؤثر تلویزیون و رادیو قرار گرفت.
برای چهرهای این چنین، البته به جنبش آمدن ملت مسلمان ایران و زبانه کشیدن شعلههای انقلاب اسلامی یک فاجعه بود. بنابراین نباید تعجب کنیم وقتی می بینیم وی در مصاحبه با نشریه ضدانقلابی نیمروز چاپ لندن، به تخطئه انقلاب اسلامی و تشبیه آن به کودتای 28 مرداد 1332 می پردازد و می گوید:
«در 28 مرداد سال 1332 به ما دروغ گفتند، در بهمن ماه سال 1357 به ما دروغ گفتند، در دوم خرداد سال 1377 (1376!) به ما دروغ گفتند و به قول کارو غیر از مامان همه به ما دروغ گفتند.»(5)
به راستی چه کسانی به مدت 25 سال، در خدمت توجیه و تحکیم دیکتاتوری فاسد و وابسته تمام حیثیت و شرف انسانی را فروختند و به مردم دروغ گفتند؟ چگونه توانستند در لفافه مدرنیسم، مرتجع ترین و بی رگ و ریشه ترین رژیم منطقه را بستایند و پایه های آن را محکم کنند؟ آیا کسی که در خدمت چنان ارتجاع و انحطاطی قرار داشت، حق دارد بنالد که:
«از سنت، از محافظه، از آیین نفرت می کنم...
از نبش قبر و از قالب، از قاری و ازشکل های تکراری
از سطحی، از کلیشه، از کهنه، از کهن،
ز نوحه، از ردیف و قافیه از شعر انجمن
نفرت می کنم...
وقتی که شاعران حقیقی خاموش اند
دیگر نمی نویسند
یا آن که می نویسند
و رازهای کوچک و فنی شان را
از انزواهاشان بیرون نمی دهند
و مرگ شاعران بی مرگ
پنهان و بی سخن می ماند
از ماندن
از احتضار و از مردن
نفرت می کنم.»(6)
رؤیایی با پیروزی انقلاب اسلامی به فرانسه گریخت و به جرگه ضدانقلابیون پیوست. وی در پاریس مدرسهای به نام «بروسلت» اجاره کرد و ضمن انتشار نشریه ای به نام قلمک، مشغول تدارک سخنرانی و سمینارهای ضدانقلابی با پوشش ادبیات فارسی شد.(7) وی از طریق این جریان ادعا می کرد انقلاب اسلامی باعث شده هویت ملی ایرانیان متزلزل شود.(8) وی همچنین کتاب هایی تحت عناوین «لبریخته ها» (در 150 نسخه!) و «هفتاد سنگ قبر» منتشر کرد که عمدتاً عقده گشایی علیه انقلاب اسلامی ملت ایران بود. وی البته با برخی نشریات داخلی هم ارتباطاتی داشته است از جمله نشریه «دنیای سخن» سال 1368 در شماره 27 مجله «دنیای سخن» نامهای از رؤیایی درج شد.
در اواخر تابستان سال86 که ایران خود را برای گرامیداشت هفته دفاع مقدس آماده میکرد روزنامه اعتمادملی در اقدامی عجیب و قابلتامل دو صفحه کامل خود را به این نویسنده ضدانقلاب اختصاص داد که برگرفته از مصاحبه رویایی با نشریه ضدانقلابی نیمروز در لندن است که در کتاب (عبارت از چیست؟) نیز آورده شده است.
روزنامه کیهان در واکنش به این اقدام روزنامه اعتماد ملی با افشای برخی سوابق رویایی در وابستگی به دربار پهلوی نوشت:
« روزنامه «اعتماد ملی» در شماره 466 خود با اختصاص دو صفحه، اقدام به انتشار مصاحبه ای از یدالله رویایی- شاعر ابتذال گو و منزوی و وابسته به رژیم پهلوی- کرد. پیشتر بخش هایی از این مصاحبه در نشریه ضدانقلابی نیمروز چاپ لندن (79.3.27) به چاپ رسیده بود.
این مصاحبه اگرچه توسط مسعود نقره کار ضدانقلابی مقیم خارج کشور و وابسته به حلقه سایت گویا، صورت گرفته است، لیکن نویسنده روزنامه اعتماد ملی نیز در مقدمهای با قراردادن «رویایی» در دایره محدود بزرگان شعر ایران او را فردی که بیشترین تاثیر را بر نسل خود و بعد از خود گذاشته است(!) معرفی کرده و از وی با تمجیدی درخور یک فیلسوف یاد کرده است(!)».
کیهان با درج بخشهایی از مصاحبه رؤیایی نوشت: به گفته برخی از اعضای کانون نویسندگان، صرفا از عضویت در کانون برای ارتباط سیاسی کانون با مجامع و محافل وابسته سیاسی غربی بهره می گرفته تا جایی که وی در اکثر رای گیریهای مهم کانون نویسندگان حضور نداشته است. رویایی در این مصاحبه احمد شاملو را متهم به سرقت ادبی در کتاب «گیل گمش» کرده است. این در حالیست که وی نیز در میان شاعران «شعر نو» به «شعر دزد مبتذل سرد» معروف است.
شایان ذکر است رویایی در شصت و سومین اجلاس جهانی انجمن قلم از ریاست «انجمن قلم ایران در تبعید» که خبر آن در کیهان سلطنت طلبان چاپ لندن (مورخه 1375.12.2) چاپ شده، بدلیل اعتراض به متن قطعنامه اجلاس که در آن از تعدادی روحانی نمایان ضدانقلاب به عنوان قربانیان سانسور رژیم اسلامی نامبرده شده بود، استعفا کرد. رویایی گفت ما نمی توانیم از نویسندگان و شاعران سرکوب شده حمایت کنیم و در عین حال هم از سرکوبگران! این سرکوب شده ها حمایت نماییم .»
رویایی همچنین در جریان آشوبهای انتخابات سال 88 از خارج کشور از آشوبطلبان حمایت میکرد که برخی این متون به همراه فحاشی علیه رهبر کبیر انقلاب اسلامی است. وی همچنین چندین بیانیه علیه نظام اسلامی امضاء کرده است:
«انسان امروز باید از انسان یازده قرن پیش بیاموزد که در برابر هو، لا گذاشت وقتی که گفت " هویتِ ما در لائیتِ ما ست" . حلاج هم که با "لا" ی خود "بالا"ی دار رفت، قربانی تروریسم ِ آیهها شد . قربانی ِ زیر پای خود، مردم کوچه و بازار، شد . جنبش سبز عالی بود دارد عامی میشود . تروریسم آیهها و آفوریسم خمینی دوباره محور و معیار میشود. فریب و فاجعه تکرار میشود. شیعۀ ایرانی به ایرانی خیانت میکند. ما باید یاد بگیریم به آنچه به ما خیانت میکند خیانت کنیم، نه بگوئیم، و یا در آری ِخود یک نهِ پنهان پرورش دهیم . مردم کوچه و بازار ظاهری ازکوچه و بازار دارند. ما باید بتوانیم ذهن خود را به ظواهر بدهیم تا بتوانیم به آنها خیانت کنیم، تا بتوانیم از آنها عبور کنیم و آنها را پشت سر بگذاریم. همیشه رشدِ فرهنگی رشدِ خیانت بوده است ذهن ما نیز ظاهری فرهنگی دارد. باید این ظاهر را از آن ظاهر عبور دهیم . وگرنه باز لائیک ها پشت در میمانند. باز ورق یه دست اوباش میافتد. و همه چیز دوباره با گز خمینی «سبز» میماند».
مطلبی دیگر از وبلاگ وی:
آرش عزیز ،
پاپ فرانسوا کلیسا را چندان هم "کاتولیک" نمی خواهد:
" باید کلیسا را به روز کنیم وگر نه مثل قصر مقوائی فرو می ریزد، و آن طراوت و عطر انجیلی اش را از دست می دهد " «لوموند، 31 سپتامبر 2013 )
هم از دهان او شنیدم که می گفت: همجنس گرائی، سقط جنین، و روابط جنسی مسئلۀ ما نیست ، بلکه در قلمرو انتخاب و آزادی های بندگان خدا است .ما نباید طوطی شوپم وتکرار کنیم و بنام "سینیور" برایشان ناچاری بسازیم :
و چندی بعد باصدای بلند می خوانَد:
" انترنت هدیه خدا است" (لوموند 23ژانویه 2014 )
اما برعکس ِپاپ فرانسوا ، فقیه سیدعلی فتواهای عصر جاهلیت می دهد :
- باید به احکام قرآن در صدر اسلام برگردیم -
انترنت شیطانی است، ...و منحرف -
(سایت رهبری)
عجبا ! زمانی که ارتجاع سفید در واتیکان خود را سفیدتر می خواهد و ارتجاع سیاه در ایران خودرا سیاه تر، ارتجاع سرخ در اوکراین زرد میکند .
تا وقت دگر قربانت
***
وی در مطلب دیگری در وبلاگ خود چنین توصیف سخیفی از اسلام دارد:
«عباس عزیز
در انسیکلوپدی لاروس برخوردم به این استدلال ِعجیبِ عمر درکتاب سوزی ِ کتابخانهٔ عظیم اسکندریه
این کتابها یا موافق قرآن اند و یا مخالف قرآن. در صورت اول همانحرفی را میزنند که قرآن میزند، پس زائد و دست و پا گیرند، و در صورت دوم خطرناک اند، پس در هرصورت باید سوزانده شوند "
گفتم که بربریت، سبعیت وبیرحمی که درایران ِ اسلامی، و یا اسلام ِ ایرانی می گذرد پس چیزی از مفاخرخود با خود دارد، چیزی از ذوالفقار و چیزی از ذوالجناح، از خون
وازخشم
گفت این کتابخانه اگربود امروز، خون و خشم و خرافه درحوالی اسلام کمتر بود
گفتم امروز این کتابخانه اگر بود بربریت حوالی نداشت. بربریت بشریت بود
تا وقت دیگر قربانت septembre 2009»