شهدای ایران shohadayeiran.com

بهار سال 1365 را - روزى كه امام(ره) در بستر بيمارى بودند - فراموش نمى‌كنم. ايشان دچار ناراحتى قلبى شده بودند و تقريباً ده، پانزده روزى در بستر بيمارى بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقاى حاج احمد آقا به من تلفن كردند و گفتند سريعاً به آن‌جا بياييد.
به گزارش شهداي ايران به نقل از مشرق؛  بی شک شخص مقام معظم رهبری را می‌توان تاریخ زنده نظام جمهوری اسلامی دانست. خاطراتی که ایشان از رخدادهای اتفاق افتاده از آن سال ها روایت می نمایند عموما جزو شیرین‌ترین روایت‌هایی است که شاهد آنیم:

به خاطر حساسيت اوضاع، روزهاى نوزدهم تا بيست‌ودوم بهمن ماه سال 57 را به اتفاق افراد ديگر در منطقه‌ى كارگرى غرب تهران گذرانديم؛ حتّى خبر پيروزی‌ انقلاب را از طريق راديو در همان‌جا شنيديم. واقعاً نمى‌دانستيم چه اتفاقى خواهد افتاد. در آن روزها خداى متعال دستمان را گرفت و ما را در جايى كه بايد باشيم، برد. (ببانات در مراسم بيعت هزاران نفر از نمايندگان كارگران سراسر كشور ۱۳۶۸/۰۴/۰۵)

*اول انقلاب عده‌ای درصدد اخلال میان كارگران بودند

جبهه‌ى كار و توليد نيز همين تحرك را داشت. در ابتداى پيروزى انقلاب، وقتى همه سرگرم كارهاى حاد انقلاب بودند و مثل پروانه دور شمع وجود امام عزيز مى‌گشتند، در گوشه و كنار كشور، عده‌يى ضدانقلاب و ضد اسلام، درصدد اخلال در كارخانه‌ها و تشكل منسجم كارگران برآمده بودند. اين شبكه‌هاى جاسوسى، ماركسيست‌هاى امريكايى (!) نام داشتند؛ كه براى شناخت آنها، هيچ اسمى بهتر از اين اصطلاح نبود. اين گروه، هرچند ظاهراً چپ عمل مى‌كردند، اما باطناً وابسته به استكبار امريكا بودند. تمام همت آنها اين بود كه نظام و انسجام انقلاب اسلامى را به هم زنند و از طريق سازماندهى و برنامه‌ريزى نيروهايشان، در كارخانه‌ها اخلال كنند. هيچ‌كس نمى‌تواند بگويد كه ما در آن زمان كاملاً متوجه نقشه‌هاى آنان شده بوديم. (یبانات در مراسم بيعت هزاران نفر از نمايندگان كارگران سراسر كشور ۱۳۶۸/۰۴/۰۵)

*ایجاد امید در دل مردم

در همين محيط - محيط ملكوتى و مقدّس - آنچنان سيطره‌ى ظالمانه‌ى حكومت طاغوت، شديد بود كه در زير سايه‌ى على‌بن‌موسى‌الرضا[علیه‌السّلام] كسى جرأت نمى‌كرد از آرمان ائمّه‌ى معصومين و از جهتگيرى على‌بن‌موسى‌الرضا [علیه‌السّلام] [سخن بگوید] مسجد گوهرشاد، اين صحنين شريفين، اين حرم مطهّر، اين دستگاه آستانه پايگاهى بود براى دشمنان اسلام و دشمنان على‌بن‌موسى‌الرضا. در آن شبِ عاشوراى تاريخى در سال 1357 كه مردم ما بعد از راهپيمايى و اعلام برائت از، طاغوت و پيروان طاغوت در اين صحن بزرگ - صحن انقلاب - اجتماع كردند، بنده در اجتماع عظيم مردم در آن شب خطاب به على‌بن‌موسى‌الرضا [علیه‌السّلام] از اين بزرگوار عذرخواهى كردم؛ گفتم من به‌عنوان يكى از افراد اين شهر از شما معذرت مى‌خواهم اى على‌بن‌موسى‌الرضا كه در زمان ما در مقابل بارگاه مقدّس تو، دشمنان تو بر منبرها بالا رفته‌اند و معارف ضدّ اسلامى و ضدّ ولايت و ضدّ جهتگيرى انبياء را بر زبان آورده‌اند و ذهنها و دلها را گمراه و مأيوس كرده‌اند. آنچنان فضا گرفته بود در دوران اختناق، كه هيچ اميدى در دلها نبود و كسانى كه حركت مى‌كردند اگرچه اميد قطعى به صدق وعده‌ى الهى داشتند، اما هيچ يك از ظواهر نشان نمى‌داد و اين اميد را نمى‌بخشيد كه بتوانند اينها يك حركت اساسى را انجام بدهند. اول كسى و بهترين و بزرگترين كسى كه اميد را در دلهاى اين مردم بوجود آورد و نور اميد را تابان و مشتعل كرد، امام عزيز و بزرگوار ما [بود]. در عين شدّت فشار و اختناق مردم را، به آينده‌ى روشن دعوت مى‌كرد. و من فراموش نمى‌كنم آن كلماتى را كه از زبان امام عزيزمان خارج شد؛ در آن روزى كه دژخيمان طاغوت حمله كردند به مدرسه‌ى فيضيه و فضا را پر كردند از خشونت قساوت‌آميز و ددمنشانه‌ى خودشان، همه‌ى دلها لرزان و خالى از اميد و مردّد، در يك جملات كوتاهى در ظرف چند دقيقه امام عزيزمان صحبتهايى كردند كه دلها برافروخته شد از نور اميد. نقش اميد در گذشته‌ى انقلاب يك نقش انكارناپذير است. عليرغم آن فشار و اختناق سياه و شديد، آن كسانى كه با معارف قرآنى آشنا بودند، آن كسانى كه وعده‌ى الهى را به نصرت مؤمنين و مستضعفين و مبارزين و صابرين مى‌دانستند، اينها سعى كردند دلها را پر از اميد كنند و حركت را ادامه بدهند و پيشواى اين حركت شخص امام بزرگوار و عزيز ما بود كه دائماً با پيام خود و سخن خود و تعليم حكمت‌آميز خود دلها را با اميد و با رجاءِ به لطفِ پروردگار محكم و استوار مى‌كرد. در آن اختناق شديد اين حركت پانزده سال ادامه پيدا كرد. (سخنرانی در اجتماع مردم مشهد 1368/01/03)



*امیدواری ناشی از ایمان در همه‌ی مراحل

هيچ وقت امید امام تا قبل از پيروزى انقلاب، و حتّى قبل از اين سالهاى آخر كه اقبال مردم و توجه مردم به مبارزه زياد شده بود، در آن سالهاى اختناق، كاستى نگرفت؛ هميشه به آينده اميدوار بود. اين اميد ناشى از ايمان است. همه‌ى اين خصوصياتى كه من عرض مى‌كنم، ناشى از ايمان است. ناشى از يك ايمان عميق و قوى. يكی همين اميدوارى است. من يادم نمى‌رود در روز دوم فروردين كه همان روز حادثه‌ى فيضيه بود، بعد از آن‌كه در مدرسه‌ى فيضيه آن حادثه‌ى فجيع انجام گرفت، كه طلبه‌ها را زدند و نابود كردند، ما در مدرسه‌ى فيضيه نبوديم، گفتيم برويم ببينيم چه خبر است. عدّه‌‌‌ی معدودی كه از مدرسه فيضيه توانسته بودند فرار كنند، جلوى ما را گرفتند و گفتند نخير، بايد برگرديد، مدرسه‌ى فيضيه كشتارگاه است، دارند از بين مى‌برند، از طلّاب و رفقاى خودمان بودند، ما مجبور شديم از نيمه‌ى راه برگرديم از نيمه‌ى راه، مدرسه فيضيه نرفتيم، گفتيم كجا برويم. گفتيم برويم منزل امام. حالا آن تصوير وضع خيابانها و كوچه‌ها چه‌جورى بود در آن لحظه، چيز عجيبى است؛ از ذهن من هيچ وقت خاطره‌ى آن روز زدوده نشده، كه نمى‌خواهم حالا اين جزئيات را بگويم، بالأخره آمديم منزل حضرت امام، حدود غروب بود ايشان آماده شدند براى نماز و نماز جماعت را در حيات منزلشان اقامه كردند، يك عده‌اى از طلبه‌ها آن‌جا بودند مى‌خواستند در خانه را ببندند فكر مى‌كردند كه ممكن است مزدورها به منزل ايشان حمله كنند، ايشان گفتند كه نه بايد در خانه باز باشد. همه مضطرب بودند، خود من فراموش نمى‌كنم در نهايت اضطراب بودم. ايشان با خيال راحت با آرامش كامل با يك طمأنينه‌ى شگفت‌آور نماز مغرب و عشا را خواندند، بعد رفتند در يك اتاقى از اتاقهاى همان منزلى كه، در آن اقامه‌ی جماعت شده بود، ما هم همه رفتيم به طرف آن اتاق،... اين جمع طلّاب ترسيده‌ى از يك حادثه‌ى بى‌سابقه، سابقه نداشت، اينجور بريزند جلّادانه به قصد كشت طلبه‌ها را بزنند و روشن شده بود كه دستگاه تصميم دارد كه همه‌ى طلبه‌ها را نابود كند و آن شب ممكن بود به همه‌ى اين خانه‌هاى شناخته شده و مدارس معروف و شناخته شده بريزند، طلاب را از بين ببرند،نابود كنند، تارو مار كنند. اينجور فهميده شده بود. آن جمع همه مضطرب و ناراحت ترسيده، امام ده دقيقه يا يك ربع، بيست دقيقه صحبت كردند، تمام اين اضطرابها تبديل شد به آرامش و اطمينان، از جمله‌ى حرفهايى كه من يادم است، تو گوشم است، كه آن روز ايشان گفتند؛ همين بود گفتند اينها مى‌روند شما مى‌مانيد، ايستادگى كنيد، اينها باطلند. (در افتتاحیه كنگره‌ی بزرگداشت 15 خرداد 1368/03/12)



*امام چه زمانى به فكر ايجاد حكومت اسلامى افتاد؟

ما مبارزه‌ى خود را براى اسلام و خدا شروع كرديم و قصد قدرت‌طلبى و قبضه كردن حكومت را هم نداشتيم. چندين بار از امام عزيزمان(اعلى‌اللَّه كلمته) پرسيده بودم كه شما از چه زمانى به فكر ايجاد حكومت اسلامى افتاديد، و آيا قبل از آن چنين تصميمى داشتيد؟ (اين پرسش به خاطر آن بود كه در سال 1347، درسهاى «ولايت فقيه» ايشان در نجف شروع شده بود و 48 نوار از آن درسها نيز به ايران آمده بود). ايشان گفتند: درست يادم نيست كه از چه تاريخى مسأله‌ى حكومت برايمان مطرح شد؛ اما از اول به فكر بوديم ببينيم چه چيزى تكليف ماست، به همان عمل كنيم؛ و آنچه كه پيش آمد، به خواست خداوند متعال بود. ( سخنرانى در مراسم بيعت مدرّسان، فضلا و طلاب حوزه‌ى علميه‌ى مشهد، به همراه نماينده‌ى ولىّ‌فقيه در خراسان و توليت آستان قدس رضوى 20/4/68)

*بعد از انقلاب شما، مردم ما با افتخار اسم اسلامى خود را مى‌گويند

يك نفر مسلمان از كشورى بزرگ كه مسلمين در آن در اقليت قرار دارند، به من مى‌گفت: قبل از انقلاب اسلامى، مسلمان بودن خود را هرگز اظهار نمى‌كرديم .
طبق فرهنگ آن كشور، همه اسم محلى داشتند، و هرچند خانواده‌هاى مسلمان روى بچه‌هاى خود اسم اسلامى مى‌گذاشتند، اما جرأت نمى‌كردند آن اسم را اظهار كنند و از بيان آن خجالت مى‌كشيدند! اما بعد از انقلاب شما، مردم ما با افتخار اسم اسلامى خود را مى‌گويند، و اگر از آنها بپرسند كه شما چه كسى هستيد، اول آن اسم اسلامى را با افتخار بر زبان مى‌آورند. (خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران 23/4/68)



* پیام امام خمینی(ره) زودتر از ما به هندوستان رسیده بود

در اوايل انقلاب، من خودم به هند رفتم و تقريباً به مراكز فرهنگی، سياسی اين كشور سر زدم. هر جا كه پا گذاشتم، ديدم كه انقلاب و امام پيش از ما آنجاست! ما كه رفتيم، مردم ما را تحويل گرفتند؛ چون نماينده‌ی اين كانون بوديم؛ نه اين كه ما به آنجا برويم و مردمی بی‌خبر باشند، آن وقت ما بگوييم چنين حادثه‌ای اتفاق افتاده است. هنوز هم همين طور است. شما در اين كشورهايی كه نمايندگی نداريم، برای بار اول كه وارد می‌شويد، اگر توفيق پيدا كنيد كه خودتان را به محافل مردمی برسانيد، اگر به محافل دانشجويی و روشنفكری و محافل انسانهای متعهد و دلسوز مخلص برويد، می‌بينيد كه اين پيام قبل از شما به آن جا رفته است. من در سفرهايی كه در دوره‌های مختلف به جاهای گوناگون داشتم، بلااستثنا در همه‌ی كشورها ـ اعم از كشورهای اسلامی و غير اسلامی، حتی كشورهای كمونيستی ـ اين را ديدم. (سخنرانى در ديدار نمايندگان فرهنگی جمهوری اسلامی در خارج از كشور، 3/2/1370)



*توصیه‌ی امام در بستر بیماری

بهار سال 1365 را - روزى كه امام(ره) در بستر بيمارى بودند - فراموش نمى‌كنم. ايشان دچار ناراحتى قلبى شده بودند و تقريباً ده، پانزده روزى در بستر بيمارى بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقاى حاج احمد آقا به من تلفن كردند و گفتند سريعاً به آن‌جا بياييد؛ فهميدم كه براى امام(ره) مسأله‌يى رخ داده است. سریعاً حركت كردم و پس از چند ساعت طى مسير، خود را به تهران رساندم. اولين نفر از مسؤولان كشور بودم كه شايد حدود ده ساعت پس از بروز حادثه، بالاى سر ايشان حاضر شدم. در آن وقت برادر عزيزمان جناب آقاى هاشمى در جبهه بودند و هيچ‌كس ديگر هم از اين قضيه مطلع نبود.
روزهاى نگران‌كننده و سختى را گذرانديم. خدمت امام(ره) رفتم و هنگامى كه نزديك تخت ايشان رسيدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گريه كردم. ايشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه كردند. بعد چند جمله گفتند كه چون كوتاه بود، به ذهنم سپردم؛ بيرون آمدم و آنها را نوشتم. برادر عزيزمان آقاى صانعى هم در اتاق بودند. از ايشان كمك گرفتم، تا عين جملات امام(ره) را بازنويسى كنم.
در آن لحظه‌يى كه امام(ره) ناراحتى قلبى پيدا كرده بودند، ما بشدت نگران بوديم. وقتى كه من رسيدم، ايشان انتظار و آمادگى براى بروز احتمالى حادثه را داشتند. بنابراين، مهمترين حرفى كه در ذهن ايشان بود، قاعدتاً مى‌بايد در آن لحظه‌ى حساس به ما مى‌گفتند. ايشان گفتند: قوى باشيد، احساس ضعف نكنيد، به خدا متكى باشيد، «اشدّاء على الكفّار رحماء بينهم» باشيد، و اگر با هم بوديد، هيچ‌كس نمى‌تواند به شما آسيبى برساند.
به نظر من، وصيت سى‌صفحه‌يى امام(ره) مى‌تواند در همين چند جمله خلاصه شود.( سخنرانى در مراسم بيعت ائمه‌ى جمعه‌ى سراسر كشور به اتفاق رئيس مجلس خبرگان 12/4/68)
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار