همچنان آتشِ تقاطع خیابان آزادی و خیابان خوش بر جانم است؛ زیر پل عابر پیاده، عزادار حسین(ع) را به دلیل داشتن محاسن کتک زدند که بیهوش و خونین بر زمین افتاد؛ سیدعلیرضا ستاری شهید شد و بعد از 4 سال تقاطع آزادی و خوش بازهم داغ گذاشت.
به گزارش شهدای ایران؛ وبلاگ یادداشتهای یک پابرهنه نوشت: ساعت حول و حوش 10 و نیم صبح بود؛ کدام صبح؟ همان صبح عاشورای 88 را میگویم که فاشیستهای سبز به خیابانها آمده بودند تا بار دیگر بغض و کینه خود را نسبت به اسلام و نظام اسلامی نشان دهند.
پل کالج، میدان ولیعصر(عج)، پل کریمخان، دکتر قریب، تمام این مکانها در ثبت توحش روشنفکرهای ایرانی در آن روز یک طرف، تقاطع خیابانهای آزادی و خوش هم یک طرف؛ 4 سال گذشته است ولی همچنان آتشِ تقاطع «آزادی» و «خوش» بر جانم است.
زیر پل عابر پیاده همان جایی بود که عزادار حسین(ع) را به خاطر داشتن محاسن آنقدر کتک زدند که بیهوش و خونین بر زمین افتاد و آن وقت برهنهاش کردند و از فتح غرورآمیزشان فیلم گرفته و در اینترنت گذاشتند.
2-3 متر آن طرفتر همان جایی بود که موتور قرمز رنگ بچههای بسیج میان زامبیهای سبز گیر کرد؛فیلمش را همه دیدهاند؛ مقابل بانک ملت را هم، همه دیدهاند.
همان صحنههایی را میگویم که پیکر بیجان و غرق در خون بچههای بسیج به پارکینگ ساختمان کناری بانک برده میشد و امروز با شهادت جانبازِ فتنه سید علیرضا ستاری، این تقاطع بار دیگر برایم زنده شد.
شهید سید علیرضا ستاری: «روز عاشورای 88 بنده به عنوان نیروی افتخاری هلال احمر در خیابان «خوش» حضور داشتم؛ ساعت 11 به ما خبر دادند که حدود 5 نفر از نیروهای ویژه سپاه در بین جمعیت آشوبگر مانده بودند؛ یکی از آنها روی زمین افتاده و اغتشاشگران او را به آتش کشیدهاند... خود را به محل حادثه رساندم؛ به خاطر نحوه پوشش بنده به مناسبت روز عاشورا و محاسنی که روی صورتم داشتم، یکی از زنان آشوبگر گفت: «این آقا اطلاعاتی است!» همان جا با میله آهنی روی سرم زدند و جمجمهام از سه جا شکست... زمانی که در بیمارستان بودم، مصاحبهای با خبرنگاران داشتم که عواقبی هم داشت؛ سایتهای ضدانقلاب مصاحبه تلویزیونی مرا روی صفحات خود گذاشتند و اعلام کردند: «این مأمور است و هر کسی او را میشناسد به ما بگوید»؛ در ادامه آدرس و مشخصات و شماره تلفن مرا روی سایتها گذاشته شد.»
بعد از 4 سال، بازهم تقاطع آزادی و خوش داغ گذاشت؛ سیدعلیرضای ستاری شهید شد و به دیگر شهدای غریب مقابله با فتنه پیوست؛ فرزندان خردسالش هم یتیم شدند.
اما فرزندان عبدالجبار کاکایی این روزها پُز عنوانِ جدید پدرشان را میدهند؛ برادر عباد و آخوندی وزیر شدند؛ زاهدی در وزارت علوم سینه سپر کرده و مبارز میطلبد. حجاریان نقشه انحلال مجلس را میکشد و خاندان فتنه خیمهیشان را بر نفت گستردهتر کردهاند.
خانواده علیرضای شهید از مزاحمتها و تهدیدهای فتنه گران و منافقین آسایش نداشت اما خانواده میرحسین آزادانه میچرخند و با سفیدی و سرخی دستانشان کاسبی میکنند!