یازده سال بیشتر نداشتم که با خرید و فروش دوچرخه و موتورسیکلت، یک دستگاه فولکس قورباغهای خریدم. آخرین روزهای دیماه 57 بود که مأموران به علت داشتن فولکس قورباغهای و ایجاد راهبندان بازداشتم کردند.
به گزارش شهداي ايران سرهنگ شیرمحمدی معاون اجتماعی راهنمایی و رانندگی در گفتوگو با فارس از خاطرات خود در زمان پیروزی انقلاب گفت.
وی که در سال 57 نوجوانی یازده ساله بود، آن طور که خود میگوید دوچرخههای اوراق و خراب را تعمیر میکرد و به فروش میرساند و از این راه کسب و کاری برای خود به راه انداخته بود و در این راه طی مدت کمی پیشرفت خوبی هم داشت.
شیرمحمدی در مورد آن روزها میگوید: از تعمیر دوچرخه و فروش آنها شروع کردم و بعد چند موتور رکس هم تعمیر کردم و فروختم، تا اینکه پول بیشتری به دست آوردم و به سراغ تعمیر اتومبیل رفتم.
وی ادامه داد: از گمرک یک دستگاه فولکس قورباغهای تهیه کردم و به خانه آمدم. فردای آن روز که دقیق به خاطر نمیآورم چندم دیماه بود، با سر و صدا و شعارهای مردم از خانه بیرون آمدم که متوجه شدم فولکس قورباغهای جلوی در خانه نیست، با عجله به سر کوچه رفتم که دیدم مردم برای اینکه تقاطع نهر فیروزآباد به سمت راهآهن را مسدود کنند و راهبندان ایجاد کنند، ماشین من را به وسط خیابان هل داده بودند.
شیرمحمدی گفت: در میان درگیری مردم و نیروهای گارد فولکس من دچار خسارت و بی استفاده شد. زمانی که با ناراحتی و ناامیدی به خانه برگشتم، پس از مدتی مأموران شهربانی به سراغم آمدند و من را که نوجوانی 11 ساله بودم، به جرم ایجاد راهبندان و کمک به نیروهای انقلابی بازداشت کردند.
وی در مورد زمان بازداشت خود گفت: همسایهها که متوجه دستگیری من شده بودند، به جلوی در شهربانی آمدند و من را به زور آزاد کردند.
شیرمحمدی از پیوستنش به نیروهای انقلاب بعد از آزادی خود گفت و افزود: مردم که فکر میکردند من از نیروهای انقلابی هستم به این کودک 11 ساله توجه زیادی کردند و احترام گذاشتند. من هم که این شور مردم را دیدم از آن لحظه خود را یک انقلابی دانستم و برای پیروزی انقلاب هر کاری که میتوانستم انجام دادم.
وی در مورد روزهای 12 تا 22 بهمن 57 نیز گفت: برادرهای بزرگترم مسئول تأمین امنیت محل بودند و من هم به آنها در سنگرسازی و انبار کردن سلاحهایی که از پادگانها مردم خارج میکردند کمک میکردم.
شیرمحمدی که بعد از انقلاب تبدیل به یک عضو افتخاری کمیته انقلاب شده بود، با شروع جنگ تحمیلی و در حالیکه 13 سال داشت به جبهه حق علیه باطل رفت.
وی که در سال 57 نوجوانی یازده ساله بود، آن طور که خود میگوید دوچرخههای اوراق و خراب را تعمیر میکرد و به فروش میرساند و از این راه کسب و کاری برای خود به راه انداخته بود و در این راه طی مدت کمی پیشرفت خوبی هم داشت.
شیرمحمدی در مورد آن روزها میگوید: از تعمیر دوچرخه و فروش آنها شروع کردم و بعد چند موتور رکس هم تعمیر کردم و فروختم، تا اینکه پول بیشتری به دست آوردم و به سراغ تعمیر اتومبیل رفتم.
وی ادامه داد: از گمرک یک دستگاه فولکس قورباغهای تهیه کردم و به خانه آمدم. فردای آن روز که دقیق به خاطر نمیآورم چندم دیماه بود، با سر و صدا و شعارهای مردم از خانه بیرون آمدم که متوجه شدم فولکس قورباغهای جلوی در خانه نیست، با عجله به سر کوچه رفتم که دیدم مردم برای اینکه تقاطع نهر فیروزآباد به سمت راهآهن را مسدود کنند و راهبندان ایجاد کنند، ماشین من را به وسط خیابان هل داده بودند.
شیرمحمدی گفت: در میان درگیری مردم و نیروهای گارد فولکس من دچار خسارت و بی استفاده شد. زمانی که با ناراحتی و ناامیدی به خانه برگشتم، پس از مدتی مأموران شهربانی به سراغم آمدند و من را که نوجوانی 11 ساله بودم، به جرم ایجاد راهبندان و کمک به نیروهای انقلابی بازداشت کردند.
وی در مورد زمان بازداشت خود گفت: همسایهها که متوجه دستگیری من شده بودند، به جلوی در شهربانی آمدند و من را به زور آزاد کردند.
شیرمحمدی از پیوستنش به نیروهای انقلاب بعد از آزادی خود گفت و افزود: مردم که فکر میکردند من از نیروهای انقلابی هستم به این کودک 11 ساله توجه زیادی کردند و احترام گذاشتند. من هم که این شور مردم را دیدم از آن لحظه خود را یک انقلابی دانستم و برای پیروزی انقلاب هر کاری که میتوانستم انجام دادم.
وی در مورد روزهای 12 تا 22 بهمن 57 نیز گفت: برادرهای بزرگترم مسئول تأمین امنیت محل بودند و من هم به آنها در سنگرسازی و انبار کردن سلاحهایی که از پادگانها مردم خارج میکردند کمک میکردم.
شیرمحمدی که بعد از انقلاب تبدیل به یک عضو افتخاری کمیته انقلاب شده بود، با شروع جنگ تحمیلی و در حالیکه 13 سال داشت به جبهه حق علیه باطل رفت.