" زمانی كه مهدی را دستگیر كردند، من صدایش را از بی سیم ساواكی ها می شنیدم كه با صلابت و محكم می گفت: نترسید. برای چه می لرزید؟ من كه اسیر شما هستم". این تصویری است كه عسگراولادی یكی از همرزمان شهید مهدی عراقی از دستگیری سال 1343 او ارائه می دهد و بیانگر سابقه ذهنی ماموران رژیم ستمشاهی از مبارزی است كه در دوران فدائیان اسلام نیز نقشی بسیار پررنگ داشته ست و حتی بنا بر نقل برخی از همرزمانش از سوی شهید نواب صفوی، مامور اعدام انقلابی همه اعضای خانواده پهلوی در هنگام آوردن جنازه رضا شاه مخلوع شده بود.
شهید مهدی عراقی نیز كه تجربیات دوران طولانی مبارزه را به همراه داشت، خیلی زود جذب آن بزرگمرد تاریخ شد. او در كنار برخی دیگر از اعضای هیأت مویّد، ارتباطات مداومی را با بیت امام آغاز كرد و در ادامه همین تماس ها بود كه به دستور امام با دو هیأت دیگر، دست به ائتلاف زدند و "جمعیت های موتلفه اسلامی" را شكل دادند. شهید عراقی در خاطرات خود می گوید:
"از بدو حركت حاج آقا حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) یعنی روحانیت، خرده خرده این سه گروه (هیأت های تشكیل دهنده مؤتلفه ) هر كدام مجزّا از یكدیگر با روحانیت یكی تماسكی پیدا كرده بودند و كار می كردند... ماها كه به حساب یك مقدار سابقه مبارزاتی داشتیم و می دانستیم كه اختلافات چه ضررهایی دارد... من در یكی از این شاخه ها بودم. مرحوم آقای صادق امانی و حاج هاشم امانی هم در یكی از این شاخه ها بودند... یك دعوتی شد از حاج صادق و بعضی از دوستانش. در صحبت هایی كه ما با همدیگر كردیم، ضررهای این جدایی را وقتی برای همدیگر بیان كردیم، جفتمان احساس كردیم كه باید این جدایی از بین برود و به صورت ائتلاف در بیاید".
و این گونه بود كه این ائتلاف با نام جمعیت های مؤتلفه اسلامی، شروع به فعالیت كرد و برای حركت صحیح و دوری از انحراف، با امام (رحمت الله علیه) تماس برقرار شد تا فعالیت، تحت ولایت و رهبری معظم له صورت پذیرد و در این راستا بود كه مسایل اعتقادی گروه در اختیار "آیت الله شهید بهشتی(رحمت الله علیه) " و "آیت الله شهید مطهری (رحمت الله علیه) " و... گذاشته شد.
او پس از این ارتباطات بود كه نقشی جدی در تاریخ معاصر ایفا كرد و یكی از محورهای اصلی در سازماندهی قیام 15 خرداد 1342، سازماندهی منابر علما در تهران و قم، پخش اعلامیه و... بود. سرعت عملكرد عراقی و یارانش در توزیع اعلامیه های امام و نشر اندیشه ایشان تا به حدی بود كه ساواك را به عجز رساند و حتی در برخی از مقاطع حساس توانستند با یك ساماندهی مناسب در یك ساعت معین، در سراسر كشور اعلامیه امام را توزیع كنند كه این سرعت عمل و گستردگی كار، توان هرگونه واكنشی را از ساواك سلب كرد. شهید عراقی در پاسداری از جان حضرت امام نیز حساسیت ویژه ای داشت. نقش وی در مراسم عصر عاشورای فیضیه چنین توصیف شده است:
"از سویی با توجه به احتمال خطر برای جان حضرت امام(رحمت الله علیه) ، افراد انقلابی و شجاع با هدایت و برنامه ریزی حاج مهدی عراقی، بلافاصله بعد از ظهر و در پایان مراسم تهران، خود را به قم رساندند و در حلقه های مختلف، با سلاح های گرمی كه از دوران فدائیان اسلام داشتند، از امام در میان جمعیت و هنگام سخنرانی در فیضیه حفاظت نمودند".
او در رساندن اطلاعات به امام نیز جایگاه ویژه ای داشت. خبر تصویب لایحه كاپیتولاسیون از طریق یكی از رفقا به شهید عراقی منتقل شد و از این طریق مدارك آن به حضرت امام(رحمت الله علیه) داده شد. حضرت امام(رحمت الله علیه) روز چهارم آبان را كه شاه در كاخ گلستان جلوس داشت و از روزهای محوری حكومت شاهنشاهی محسوب می شد، برای سخنرانی انتخاب فرمودند. این روز، با عید میلاد حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز مصادف شده بود. رژیم برای جلوگیری از سخنرانی توفنده حضرت امام(رحمت الله علیه) ، واسطه ای را به قم فرستاد كه موفق به دیدار شهید حاج آقا مصطفی شد. در این دیدار، حمله به آمریكا از سوی امام، خطرناك تر از حمله به شخص اوّل مملكت، عنوان شد.
امام خمینی با آگاهی از این نقطه ضعف رژیم، در سخنان پرشور خود، حمله را مستقیماً متوجه آمریكا كردند و ایالات متحده را با شدیدترین لحن به باد انتقاد و اعتراض گرفتند. حضرت امام به دلیل آنكه شاید سخنرانی شان به گوش همه مردم نرسد، اعلامیه ای را درباره مسائل جاری مملكت و به ویژه موضوع تصویب لایحه كاپیتولاسیون تهیه كردند و همان روز، اعلامیه را به آقای حاج مهدی عراقی دادند و سفارش كردند كه حتی المقدور مخفیانه و با احتیاط چاپ و منتشر شود تا كسی دستگیر و گرفتار نشود و در نتیجه با ابتكار آن شهید بزرگوار و حركت تشكیلاتی موتلفه اسلامی، اقدام بسیار ارزنده ای صورت گرفت.
دستگیری و تبعید حضرت امام(رحمت الله علیه) پس از این سخنرانی با سرعتی خارق العاده انجام شد. رژیم سرمست از غرور، در فكر وارد كردن ضربات دیگری بر پیكره دین و روحانیت بود. در این میان با دستور شهید مطهری كه فرمودند لازم است برخی از سران آنها به خاك و خون بیفتند، هیأت های مؤتلفه اسلامی كه رهبر خود را در تبعید می دیدند، پس از نشستی به این نتیجه رسیدند كه باید حركت مسلحانه ای را انجام دهند. با تایید حكم اعدام حسن علی منصور كه عامل تصویب كاپیتولاسیون، توهین به امام و تبعید ایشان بود توسط نمایندگان امام در شورای فقاهتی موتلفه و همچنین كسب تاییدیه از آیت الله میلانی، شهید عراقی نقش كلیدی را در اجرای حكم الهی درباره حسن علی منصور به عهده گرفت و سرانجام به همین سبب پس از دستگیری های متعدد قبلی مجدداً در 19 بهمن ماه 1343 دستگیر شد.
شهید عراقی، عنصری زندان آزموده بود كه سابقه او به دوران زندان همراه با فدائیان اسلام، زندان در شهرستان قزوین و زندان در عاشورای 1343 باز می گشت و از همین جهت نقشی محوری در هدایت یاران خویش در زندان داشت. در جریان بازجویی ها، تمام سعی شهید عراقی بر این قرار گرفت تا افراد كمتری از مرتبطین شناسایی و دستگیر شوند و بر این اساس بود كه مسئله تهیه اسلحه را به عهده گرفت. ابوالفضل حیدری در این باره می گوید:
"یادم هست در پرونده یك اسلحه بود و مشخص هم نشده بود كه این اسلحه از كجا آمده... بالاخره یك روز، بنده را با ایشان آوردند اتاق رئیس... من نگاه كردم دیدم ناخن های شهید عراقی را كشیده و بسته اند. بازجویی و سئوال و جواب انجام شد و نتیجه ای نگرفتند. شهید عراقی برای اینكه فشار روی برادرهای جوان تر را كم كند، به آن سرهنگ گفته كه آقا! اسلحه را من قبول می كنم."
شهید عراقی كه یكی از آرزوهای دیرینه اش، وصال معشوق ازلی با روی خونین بود و با شنیدن حكم دادگاه كه برای او اعدام بریده بودند، برای رئیس كل زندان، رئیس زندان، افسر نگهبان و مأمورین او شیرینی فرستاد تا رضایت و خوشحالی خود را از رای دادگاه اعلام نماید و زمانی كه با یك درجه تخفیف به حبس ابد محكوم شد، از این اقدام ناراحت گردید. خود در خاطراتش می گوید:
"من و حاج هاشم امانی رفتیم دفتر سرهنگ پریور - رئیس كل زندان-... گفتیم: اگر این مرحمت را جایی وارد نكرده اید و می شود برگردانید، به آنها بگویید برگردانند. ما این مرحمت را نخواستیم. گفت: شما اصلاً عقلتان كم است، دیوانه هستید. آدم حسابی كه این جوری حرف نمی زند. بلند شو و برو یك تشكری بكن، یك نامه ای بنویس. گفتم: نه، فرق بین ما و شما این است كه شما برای زندگی دو روزه حاضرید تن به هر ذلتی بدهید، ولی ما سعی می كنیم كه از اینجا زود رخت بركنیم و برویم. این دو تا فرهنگ است، دو تا فكر است، آن عینكی كه ما به چشممان زده ایم و دنیا را با آن می بینیم، دو نوع عینك است و دو نوع دید است. ما بلند شدیم آمدیم."
شهید عراقی هرگز خط مستقیم اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله) به رهبری حضرت امام(رحمت الله علیه) را در لابلای زنگارهای ایسم ها و التقاط ها گم نكرد و به یك كلمه كمتر یا بیشتر از آنچه امام می فرمود، رضایت نداد. با جمع آوری اطلاعات و اخبار زندان و در بحث با التقاطیون زندانی، در برابر تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایستادگی كرد و با روشنگری های خویش از اثرات سوء آن بر افراد كم اطلاع درون زندان، جلوگیری كرد. هر چند در موضعی پدرانه قرار داشت و جوان تر ها را تحت حمایت خویش قرار می داد و به آنها كمك می كرد و برای بازگشت كسانی كه به آنها امید داشت، تلاش می نمود.
سرانجام پس از 12 سال كه از آخرین حبس عراقی گذشت، وی در بهمن 1355 از زندان های ستمشاهی آزاد گردید و بار دیگر در مركزیت مبارزات قرار گرفت و زمانی كه فشارهای رژیم در هم شكسته می شد، توانست در هشتم آبان ماه 1357 به پاریس عزیمت نماید. امام نماز مغرب و عشا را كه اقامه كرده بودند و قصد داشتند برای خانم ها سخنرانی كنند كه مرحوم آقای اشراقی به ایشان اطلاع دادند آقای عراقی آمده اند. امام بلافاصله دستور می دهند ایشان را به داخل راهنمایی كنند.
با ورود شهید عراقی، امام(رحمت الله علیه) جلوی او برخاستند و فرمودند: «مهدی من! تو هستی؟ چرا این قدر پیر شدی؟» مهدی نیز سر بر زانوی آن پیر فرزانه گذاشت و اشكریزان گفت: «من اصلاً یادم نمی آید كه اتفاقی افتاده است.» بعد از آن نیز امام در دیدار با دانشجویان، در وصف مهدی عراقی فرمودند: «در بین اینهایی كه حبس بودند، 15 سال حبس بودند، بعضی وقت ها كه با من مصافحه می كردند، دستشان دست یك پهلوان بود و حالا كه مصافحه می كنند، دست یك آدم عادی شده.» یا به روایت یكی دیگر از اعضای حاضر در پاریس امام فرموده بودند: «این جوان های رشید ما را، این قدر زیر شكنجه و زندان اذیت و آزار داده اند كه من وقتی در اولین برخورد دیدم، باور نكردم كه آن قامت رعنا و آن هیكل رشید، این قدر زیر شكنجه شاه افسرده شده باشد.» این جملات عاطفی امام نشان دهنده دو سویه بودن این عشق و علاقه است.
ایشان پس از رتق و فتق امور منزل امام با تعدادی جزوه های كتاب و عكس - به صورت جاسازی شده- برای رهبری و سازماندهی تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال 1357 و با كوله باری از رهنمودهای امام(رحمت الله علیه) به تهران بازگشت. تجربه های قبلی در اداره تظاهرات محرم سال 1342 و محرم سال 1343، از تظاهرات تاسوعا و عاشورای محرم 1357، حركتی عظیم و دشمن برانداز ساخت. بر این اساس بود كه ساواك او را خط دهنده و هدایت كننده گره ها و در ضمن تكیه گاه و مأمن افراد و گروه ها معرفی می كرد.
پس از انجام موفقیت آمیز مأموریت ها، شهید عراقی به بهانه دیدار فرزند - امیر عراقی كه در امریكا به تحصیل اشتغال داشت- عازم سفر شد و مجدداً به فرانسه رفت و همراه حضرت امام(رحمت الله علیه) با پرواز انقلاب به ایران بازگشت عراقی در پاریس نیز نقش حراست از امام را ایفا كرد. فرزند این شهید گرانقدر می گوید: "پدرم در نوفل لوشاتو در باغ تاریك و سرد منزل امام(رحمت الله علیه) تنها كسی بود كه اطراف را محافظت می كرد. یك بار از ایشان پرسیدم: «چرا این كار را انجام می دهی؟» پاسخ داد: «باید به نحو احسن انجامش بدهم و راضی هم نمی شوم كه كس دیگری غیر از من در این سرما این مسئولیت را به عهده گیرد.» بعد از ورودم به پاریس به همراه چند تن از برادران دیگر، كارهایی را كه پدرم به تنهایی انجام می داد، به عهده گرفتیم. از جمله نظافت، طبخ غذا و شستشوی ظروف، پدرم به تنها چیزی كه علاقه نداشت، استراحت بود. پدرم عاشق امام(رحمت الله علیه) و انقلاب بود. در سال 1342 نیز كه می خواستند به منزل امام(رحمت الله علیه) حمله كنند، او از خانه امام(رحمت الله علیه) محافظت كرد، با این كه امام(رحمت الله علیه) دستور داده بودند كه من محافظ لازم ندارم، زمانی كه صبح امام(رحمت الله علیه) برای وضو گرفتن و نماز خواندن برخاسته بودند، پدرم را دیده بودند كه در حیاط نگهبانی می دهد».
نشریه امید جوان این بازگشت را چنین ترسیم كرده است:
"در آن روز لحظه ای نبود كه پرواز انقلاب در فرودگاه نشست و همه چشم ها و دوربین ها به روی در خروجی هواپیما نشانه رفته بود تا اینكه اولین نفر از هواپیما خارج شد و روی پله ها ایستاد و به این طرف و آن طرف نگاهی انداخت و در حالی كه از پله ها پایین می آمد، باز مواظب همه چیز و همه كس بود. در آن لحظه این سئوال برای همه خبرنگاران داخلی و خارجی مطرح بود كه «او كیست؟»... بعداً فهمیدیم كسی كه قبل از همه از هواپیما خارج شد، حاج مهدی عراقی از یاران صمیمی حضرت امام(رحمت الله علیه) بود.
وقتی امام به ایران بازگشتند، شهید عراقی در مدرسه علوی به رتق و فتق امور پرداخت و پس از شلوغ شدن زندان قصر، به حكم حضرت امام(رحمت الله علیه) به ریاست زندان قصر منصوب شد و پس از چندی به حكم ایشان به عضویت شورای مركزی بنیاد مستضفعان درآمد و در همین سمت بود كه به عنوان مسئول مالی بنیاد به اتفاق آقای حسین مهدیان سرپرستی روزنامه كیهان را به عهده گرفت. شرایطی كه شهید عراقی به موسسه كیهان رفت، این گونه تعریف شده است:
" كیهان پس از انقلاب پر از ساواكی، توده ای و سلطنت طلب و معجون خاصی بود... و در حال فروپاشی بود كه ما اقدام كردیم برای حفظ و حراست آن... شرایط طوری بود كه نیاز به یك فرد قوی و متفكر و اندیشمند مانند شهید عراقی بود تا بتواند از عهده این بار سنگین برآید. او به عنوان یك تكلیف الهی، احساس وظیفه كرد و تأیید امام را گرفت".
شهید عراقی در روز یكشنبه چهارم شهریور 1358 و در حالی كه شدیداً نگران بود كه بازار شهادت جمع و بازار مسئولیت گسترده شده است، هنگامی كه همراه پسرش حسام، عازم محل كارش بود، به وسیله سه موتور سوار از اعضای گروه فرقان مورد حمله قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت رسید.
حضرت امام پس از شهادت او دستور دادند كه پیكر آن شهید به قم منتقل شود و در جوار حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) به خاك سپرده شود و خود در تشییع او شركت جستند؛ امری كه تا روز آخر عمر پربركت ایشان بسیار نادر ماند. شب هنگام نیز 20 دقیقه بر مزار او نشستند و دعا فرمودند و در جمع خانواده او فرمودند: "حاج مهدی عراقی برای من، برادر و فرزند خوب و عزیز من بود." و تعابیری را به كار بردند كه برای بسیاری كه او را نمی شناختند، عجیب می نمود.
تاییدهایی كه از سوی امام امت و مقام معظم رهبری درباره او نقل شد، متوجه كمتر شخصیتی گردید و چنین سوابقی در كارنامه كمتر مبارزی دیده می شود، اما در سالروز شهادت او نه خیابان های شهر و نه رسانه ها شاهد بزرگداشت چندانی برای او نبودند. این آیا مصداق "به فراموشی سپردن پیشكسوتان جهاد در پیچ و خم زندگی روزمره" نیست كه امام هشدار آن را داده بودند؟
ماهنامه شاهد یاران، شماره 36