گویا رئیسجمهور محترم و دولت یازدهم یک صندلی به آقای نجفی بدهکار است و بنا دارد بدون در نظر گرفتن توانایی و تخصص، صرفاً بدهی خود را به وی پرداخت کند! اما آیا واقعاً مردم نیز به آقای نجفی بدهکار هستند؟
به گزارش شهداي ايران به نقل از سایت جهان ؛در روزهای پایانی هفته گذشته پس از حرف و حدیث های فراوان بالاخره محمدعلی نجفی از ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استعفا داد و رئیس جمهور نیز به دلیل "حفظ سلامت جسمی" نجفی با این استعفا موافقت کرد. و مسعود سلطانی فر با حکم رئیس جمهور به عنوان رئیس جدید این سازمان منصوب شد.
این تغییر و تحول از آن نظر که در ماه های آغازین دولت رخ داده است میتواند به رئیس بعدی این سازمان اجازه دهد تا در فرصتی مناسب برنامه های خود را عملی کند اما در حاشیه این جابجایی چند سوال مطرح میشود که نه تنها حاشیه نیست بلکه پاسخ دولتمردان به این سؤالها می تواند تا حدود زیادی رویکرد دولت یازدهم را برای مردم شفاف کند:
اول اینکه چرا نجفی از این سازمان استعفا داده است؟ اگر به استناد پاسخ رئیس جمهور علت استعفا بیماری وی باشد، بیماری قلبی آقای نجفی مساله جدیدی نیست و متاسفانه سالهاست که ایشان با این بیماری روبرو هستند و در روزهایی که هیچ مسئولیت اجرایی نداشتند با مشکلاتی روبرو بودند.
دوم اینکه اگر واقعا بپذیریم که علت استعفا همان مشکل قلبی است و با این وضعیت ایشان توان اداره سازمان میراث فرهنگی را نداشتند؛ پس به چه دلیلی خواهان وزارت آموزش و پرورش بودند؟ آموزش و پرورش وزارتخانه ای است که میلیون ها معلم و دانشآموز سرنوشتشان با آن گره خورده است و به مراتب مسئولیت آن از سازمان گردشگری سنگینتر است. چرا نجفی آنقدر اصرار داشت که وزیر آموزش و پرورش شود و چرا وقتی نمایندگان مجلس به درستی از رای اعتماد به ایشان خودداری کردند، دولتی ها همصدا با رسانه های اصلاح طلب ، مجلس را به سیاسی کاری متهم کردند؟
سوم مساله سنخیت کارهای محول شده به ایشان است. محمدعلی نجفی به عنوان وزیر آموزش و پرورش به مجلس معرفی شد و زمانی که رای نیاورد به عنوان رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مشغول به کار شد و حال پس از استعفا از مسئولیت قبلی به عنوان دبیر ستاد هماهنگی اقتصادی معرفی شده است. سوال اینجاست که آموزش و پرورش با گردشگری و با ستاد اقتصادی دولت چه سنخیتی دارد؟ آیا هیچ فرد دیگری توان قبول مسئولیت ندارد؟ در دولت گذشته انتصاب علی آبادی به عنوان وزیر نفت و رئیس شیلات و رئیس سازمان تربیت بدنی و پست های متنوع صادق محصولی موجب شد که بسیاری این تنوع و بی ارتباطی حوزه های کاری را علت انتقاد از دولت احمدی نژاد معرفی کنند. آیا این کارهای نامرتبطی که به نجفی سپرده شده است نشان از تکرار مساله علیآبادیسم در دولت جدید نیست؟
چهارمین سوال این است که اگر نجفی به واقع به دلیل همان مشکل بیماری از ادامه همکاری با دولت بازمانده است، چرا باید پستی جدید به وی سپرده شود؟ پستی که به مراتب از ریاست سازمان میراث فرهنگی دشوارتر است و بدون شک در وضعیت فعلی اقتصاد ایران، ستاد هماهنگی اقتصادی دولت وظیفه سنگینی است و اگر بنا باشد نجفی تمام وظایفش را انجام دهد، دور نیست روزی که بازهم به دلیل "حفظ سلامت جسمی" مجبور به استعفا شود.
پنجم اینکه استعفای نجفی مدتها بر سرزبان ها افتاده بود و در جلسه هیئت دولت در هفته گذشته مطرح شده بود اما نجفی استعفای خود را دروغ خواند و منتشر کنندگان آن را متهم به انتشار خبر کذب کرد! و از سوی دیگر زمانی که ریاستش بر سازمان میراث فرهنگی قطعی شده بود به خبرنگار می گوید: « صحبتی برای برعهده گرفتن ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری با من نشده است!».
آیا این دروغگویی ها و اتهامات شایسته دولت راستگویان است؟ دولتی که خود را دولت راستگویان معرفی می کند و دولت گذشته را بارها به دورغگویی متهم کرده است، آیا با چنین رفتارهایی شایسته است که لقب «راستگویان» را لقب بکشد؟
ششم آنکه شنیده می شود که به دنبال تحرکات دولت برای احیای سازمان مدیریت و برنامه ریزی، قرار است نجفی به عنوان رئیس این سازمان معرفی شود. حال با این خبر ما باید "مشکل جسمانی و بیماری قلبی" نجفی را باور کنیم یا واقعا استعفای وی ابعاد پنهان دیگری دارد؟ آیا سازمان مدیریت برنامه و بودجه فعالیتش از میراث فرهنگی سبک تر است؟!
آخر اینکه به نظر میرسد اگر همه این سوالها هم جواب های منطقی داشته باشد، گویا رئیس جمهور محترم و دولت یازدهم یک صندلی به آقای نجفی بدهکار است و بنا دارد بدون درنظر گرفتن توانایی و تخصص، صرفا بدهی خود را به ایشان پرداخت کند! اما آیا واقعا مردم نیز به آقای نجفی بدهکار هستند؟ بدیهی است که مردم هیچگاه مدیون هیچ جناح و فردی نبوده اند و اگر دولت محترم بنا دارد تا به یک گروه و فرد خاص لطف کند؛ این حاتم بخشی ها نباید به سرنوشت مردم و مدیریت کشور لطمه ای وارد کند.
این تغییر و تحول از آن نظر که در ماه های آغازین دولت رخ داده است میتواند به رئیس بعدی این سازمان اجازه دهد تا در فرصتی مناسب برنامه های خود را عملی کند اما در حاشیه این جابجایی چند سوال مطرح میشود که نه تنها حاشیه نیست بلکه پاسخ دولتمردان به این سؤالها می تواند تا حدود زیادی رویکرد دولت یازدهم را برای مردم شفاف کند:
اول اینکه چرا نجفی از این سازمان استعفا داده است؟ اگر به استناد پاسخ رئیس جمهور علت استعفا بیماری وی باشد، بیماری قلبی آقای نجفی مساله جدیدی نیست و متاسفانه سالهاست که ایشان با این بیماری روبرو هستند و در روزهایی که هیچ مسئولیت اجرایی نداشتند با مشکلاتی روبرو بودند.
دوم اینکه اگر واقعا بپذیریم که علت استعفا همان مشکل قلبی است و با این وضعیت ایشان توان اداره سازمان میراث فرهنگی را نداشتند؛ پس به چه دلیلی خواهان وزارت آموزش و پرورش بودند؟ آموزش و پرورش وزارتخانه ای است که میلیون ها معلم و دانشآموز سرنوشتشان با آن گره خورده است و به مراتب مسئولیت آن از سازمان گردشگری سنگینتر است. چرا نجفی آنقدر اصرار داشت که وزیر آموزش و پرورش شود و چرا وقتی نمایندگان مجلس به درستی از رای اعتماد به ایشان خودداری کردند، دولتی ها همصدا با رسانه های اصلاح طلب ، مجلس را به سیاسی کاری متهم کردند؟
سوم مساله سنخیت کارهای محول شده به ایشان است. محمدعلی نجفی به عنوان وزیر آموزش و پرورش به مجلس معرفی شد و زمانی که رای نیاورد به عنوان رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مشغول به کار شد و حال پس از استعفا از مسئولیت قبلی به عنوان دبیر ستاد هماهنگی اقتصادی معرفی شده است. سوال اینجاست که آموزش و پرورش با گردشگری و با ستاد اقتصادی دولت چه سنخیتی دارد؟ آیا هیچ فرد دیگری توان قبول مسئولیت ندارد؟ در دولت گذشته انتصاب علی آبادی به عنوان وزیر نفت و رئیس شیلات و رئیس سازمان تربیت بدنی و پست های متنوع صادق محصولی موجب شد که بسیاری این تنوع و بی ارتباطی حوزه های کاری را علت انتقاد از دولت احمدی نژاد معرفی کنند. آیا این کارهای نامرتبطی که به نجفی سپرده شده است نشان از تکرار مساله علیآبادیسم در دولت جدید نیست؟
چهارمین سوال این است که اگر نجفی به واقع به دلیل همان مشکل بیماری از ادامه همکاری با دولت بازمانده است، چرا باید پستی جدید به وی سپرده شود؟ پستی که به مراتب از ریاست سازمان میراث فرهنگی دشوارتر است و بدون شک در وضعیت فعلی اقتصاد ایران، ستاد هماهنگی اقتصادی دولت وظیفه سنگینی است و اگر بنا باشد نجفی تمام وظایفش را انجام دهد، دور نیست روزی که بازهم به دلیل "حفظ سلامت جسمی" مجبور به استعفا شود.
پنجم اینکه استعفای نجفی مدتها بر سرزبان ها افتاده بود و در جلسه هیئت دولت در هفته گذشته مطرح شده بود اما نجفی استعفای خود را دروغ خواند و منتشر کنندگان آن را متهم به انتشار خبر کذب کرد! و از سوی دیگر زمانی که ریاستش بر سازمان میراث فرهنگی قطعی شده بود به خبرنگار می گوید: « صحبتی برای برعهده گرفتن ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری با من نشده است!».
آیا این دروغگویی ها و اتهامات شایسته دولت راستگویان است؟ دولتی که خود را دولت راستگویان معرفی می کند و دولت گذشته را بارها به دورغگویی متهم کرده است، آیا با چنین رفتارهایی شایسته است که لقب «راستگویان» را لقب بکشد؟
ششم آنکه شنیده می شود که به دنبال تحرکات دولت برای احیای سازمان مدیریت و برنامه ریزی، قرار است نجفی به عنوان رئیس این سازمان معرفی شود. حال با این خبر ما باید "مشکل جسمانی و بیماری قلبی" نجفی را باور کنیم یا واقعا استعفای وی ابعاد پنهان دیگری دارد؟ آیا سازمان مدیریت برنامه و بودجه فعالیتش از میراث فرهنگی سبک تر است؟!
آخر اینکه به نظر میرسد اگر همه این سوالها هم جواب های منطقی داشته باشد، گویا رئیس جمهور محترم و دولت یازدهم یک صندلی به آقای نجفی بدهکار است و بنا دارد بدون درنظر گرفتن توانایی و تخصص، صرفا بدهی خود را به ایشان پرداخت کند! اما آیا واقعا مردم نیز به آقای نجفی بدهکار هستند؟ بدیهی است که مردم هیچگاه مدیون هیچ جناح و فردی نبوده اند و اگر دولت محترم بنا دارد تا به یک گروه و فرد خاص لطف کند؛ این حاتم بخشی ها نباید به سرنوشت مردم و مدیریت کشور لطمه ای وارد کند.